در روز یکشنبه 17 شهریور 1392 خورشیدی، باری دیگر یکی از قاتلان حرفه ای رژیم جنایتکار اسلامی، جهت تصدی پست شهرداری تهران بزرگ انتخاب گردید. کسی که خودش در برنامه های تبلیغات انتخاباتی دوره یازدهم ریاست جمهوری، حین پرسش و پاسخ با یک گزارشگر اعتراف نمود؛ که در جریان تظاهرات اعتراضی مردم به انتخابات سراسر تقلب دوره دهم ریاست جمهوری گفت، چماق به دست بر موتور سوار بوده و با همان چماقی که در دست داشته، به ضرب و شتم مردم اقدام کرده است!
گیریم که تعداد سی و یک نفر اعضای شورای شهر تهران، با توجه به روابط همیشه موجود در میان جماعت این جمهوری بی قانون، اجازه داده باشند که این فرد ناصالح، در انتخابات شهرداری تهران شرکت بکند؛ و طبق اخبار منتشره در این باره، با یک رأی بیشتر از پسر هاشمی رفسنجانی، که او نیز کاندیدای دیگر شهردار شدن بوده؛ گوی سبقت را از وی برباید، و دوباره مقام شهرداری تهران را به خودش اختصاص بدهد. اما مردمی که حملات ناجوانمردانه او به هم میهنان خودشان را دیده اند؛ یا کسانی که از زبان خود قالیباف شنیده اند که وی با آن عمل وحشیانه به قتل و قمع مردم به پا خاسته در خرداد 88 پرداخته است. چگونه به خودشان اجازه می دهند که این فرد با چنین سابقه شرم آور و پرونده سیاهی، یک بار دیگر شهردار شان بشود و دست به چنین جنایات ددمنشانه ای بزند؟!
مگر خون این مردم سرخ تر از شهیدان بی نام و نشان آن فاجعه تاریخی در میهن مان است؛ که با چنین راحت طلبی هائی، اجازه می دهند که که هر کس و ناکسی بر گرده شان سوار بشود و حق شان را پایمال بکند؟ آیا اصولا محمد باقر قالیباف، خودش از مسؤلیت خطیری که بر عهده اش می گذارند با خبر است؟ آیا می داند که پذیرفتن قیمومیت حدود بیست میلیون نفر شهروندان تهرانی، فقط به زدن و کوبیدن و مجروح و مقتول نمودن ایشان با چماق حکومتی نیست؟ بلکه وظایف بسیار سنگین تری مانند ایجاد همه گونه تسهیلات شهری، و توسعه دادن انواع امکانات بیشتر برای زندگی ساکنان یکی از بزرگترین و شلوغ ترین شهرهای جهان نیز باید مد نظر جناب شهردار قرار بگیرد؟!
ظاهرا در این جمهوری جنایت و جهل و جنون، جز این مرسوم نیست که همه نامردمان، در منصب های عالی اجتماع قرار بگیرند؛ تا دست شان برای انجام دادن هر چه بیشتر ظلم و تعدی به ملت بی دفاع ایرانزمین، بازتر باشد و هیچ کسی نتواند در مقابل اعمال ناشایست این تازی تباران بایستد و بر آنها معترض بشود. به اضافه این که تا زمانی که می توانند با دادن انواع رشوه های مرسوم در این حکومت استبدادی نالایق، بر عمر ریاست مزورانه خودشان بیفزایند؛ و با مکیدن خون همین مردم گره خورده با سکوت زبون پروری، در پست و مقامی که هرگز لیاقت آنرا نداشته و ندارند باقی بمانند!
به ویژه شهردار پایتخت سرزمین بزرگی مانند ایران بودن، مزیت بسیار بزرگی است؛ که هر کسی به خودش اجازه بدهد؛ حتی با دادن همه درآمدهای زیاد شهرداری تهران به بزرگان قوم، در این پست بسیار نان و آب دار برای متصدی آن باقی بماند و میان خودش و آنهمه آلاف و اولوفی که نوکری سید علی خامنه ای به ایشان می بخشد دست بر ندارد!
شهردار شدن هر شهری، مترادف است با بسیاری از وظایف سنگین و پر مسؤلیت برای کسی که به این مقام منسوب می گردد. چه رسد به شهردار شدن پایتخت کشوری که همین یک شهر آن، به وسعت هر یک از کشورهای کوچک قاره اروپاست. یعنی اگر کسی به شهرداری تهران بزرگ نائل بشود، همانند رئیس جمهور، ملکه ، یا پادشاه یکی از این کشورهای کوچک اروپائی، که بسیاری از ما به خاطر بد حادثه در آنجا پناهنده شده ایم می باشد!
آیا محمدباقر قالیباف دارای چنین شایستگی هائی هست که بتواند از عهده کشاندن این بار سنگین به مقصد بر بیاید؟ آیا می داند که ابهت مقام شهرداری شهر تهران، به منزله ی مقام پادشاه یا ملکه یکی از همین کشورهائی است؛ که تعداد زیادی از شهروندان ایرانزمین، در این سرزمینها به عنوان پناهنده های سیاسی و اجتماعی میهمان دولت و ملت آنجا هستند؟!
چنانچه بداند یا نداند، به حال او و بقیه اشغالگران سرزمین ما هیچ تفاوتی ندارد. اما به حال مردم داخل و خارج از ایران، بسیار متفاوت خواهد بود، که مسؤلان منصوب شده در یک مقام دولتی، کسانی باشند که این مردم به ودجودشان افتخار بکنند. نه افرادی مانند قالیباف و امثال او، که نه شعور درک این مهم را دارند؛ و نه به سبب توانائی های علمی و فرهنگی و سیاسی، قادر خواهند بود که به تأمین دیدگاهها و انتظارات مردم تحت سرپرستی شان نائل بشوند!
احداث نمودن چند بزرگراه در یک شهر، نمی تواند دالّ بر این باشد، که شهردار آنجا به همه وظایفی که قانون بر عهده او می گذارد واقف است و به آنها عمل می کند. آیا محمدباقر قالیباف در طول هشت سالی که در این مقام قرار داشته، چند بیمارستان و درمانگاه و مدرسه و دیگر مراکز علمی و بهداشتی را دائر کرده است؟ آیا وی تا کنون که هشت سال پیاپی، از موهبات این پست ومقام برخوردار بوده، غیر از دائر نمودن مراکز علمی و بهداشتی در شهر بزرگ تهران که هرگز انجام نداده است؛ یک مرکز هنری مانند انواع هنرکده های موسیقی و تئآتر و نقاشی و امثال اینها را برای استفاده جوانان پایتخت تدارک دیده و راه اندازی نموده است؟!
بدون تردید نه چنین مراکزی توسط ایشان به جلوه های افتخار برانگیز تهران افزوده شده، و نه حتی برای ارتقاء مقام انسانی شخص خودش هم کاری نموده است. اگر چنین بود، چگونه می توانست چماق به دست، سوار بر موتور سیکلت، به داخل سیل خروشان جمعیت به پا خاسته نمی راند و آنها را مورد آسیب ضربات چماق بی عدالتی خویش قرار نمی داد. حتی اگر دستور مستقیم از سوی مقامات بالا، از جمله خود رهبر هم به او ابلاغ می گردید؛ هیچوقت تن به خفت اینهمه پستی نمی سپرد!
تابستان 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی