واژه ” دموکراسی ” که در میان ساکنان بسیاری از کشورهای جهان، هنوز کلمه ای ناشناخته است؛ مفهومی به بزرگی از تولد تا مرگ یک آدم را، به شرط آنکه آدمیت اش با انسانیت او توأم باشد را در بر می گیرد. چنانچه این مفهوم در قاموس مفهومی سیاسی به کار برده شود، تفاوت این دو با یکدیگر، نسبتی به اندازه عمر یک فرد با عمر آزادی جامعه ای که او در آن زندگی می کند را بیان می نماید.
از آنجائی که هر اجتماعی متشکل از افرادی است که از پایگاه خانواده ها به درون آن راه می یابند؛ تأثیرات متقابل این دو بر یکدیگر کتمان نکردنی است. در این صورت لازم است که جهت کاربرد صحیح مفهوم ” دموکراسی ” ، جزئی ترین واحد یک جامعه بشری را مورد بررسی قرار داد. و این جزئی ترین واحد یک سامانه بشری، همان خانواده است که اعضای آن، با خصلت هائی که در نهاد اعضای اصلی تشکیل دهنده آن بنیان کوچک اجتماع وجود دارد پایه و اساس می یابد.
دموکرات بودن یا نبودن یک فرد، مانند آن است که وی در ساختار عاطفی خودش از خصوصیت ” محبت ” برخوردار بوده باشد یا خیر؟ کسی می تواند دیگران را از محبت خویش سیراب و منتفع نماید؛ که خودش این را قبلا از دیگران آموخته باشد. به بیانی ساده و در مفهوم روانشناسی این مبحث، محبت در ادراک نخستین ” غریزی ” است و در ابراز اکتسابی است. به این معنا که فرد ابتدا به طور غریزی با مفهوم محبت آشنا می گردد؛ سپس هنگام ابراز محبت خویش به دیگران، بایستی از قبل آن را اکتساب کرده باشد تا بتواند به دیگر ان هم منتقل نماید.
دموکراسی نیز چنین شرایطی را در نهاد تربیتی یک فرد دارد؛ کسی می تواند به دیگران اجازه لذت بردن از چنین مفهوم والا را بدهد؛ که خودش از پیش توسط دیگران به آن دست یافته باشد. یک مادر در دوران بارداری خویش، هرگاه به موجودی که در بطن خویش دارد فکر می کند؛ هر زمانی که با احساسی آمیخته به مهر شکم برآمده خودش را لمس می نماید؛ از طریق توانائی های مغزی و سیستم فکری خویش، این حس عاطفی نسبت به جنین داخل بدن خودش را، به بخش کانون مرکزی ادراک آن موجود منتقل می نماید. و این نخستین گام در ابراز محبت به یک موجود زنده، و برخوردار نمودن وی از بهره وری در باب رعایت دموکراسی برای او به عنوان یک آدم تازه موجودیت یافته است!
با این تعریفی که من مایلم، از بیان دموکراسی با استفاده از عاطفه محبت در وجود یک انسان داشته باشم؛ ترجیح می دهم که این مهم را، حتی به دوران قبل از بارداری یک مادر برگردانم. زنی که مایل است فرزندی بیاورد، جهت داشتن یک طفل سالم، باید ابتدا به سلامت جسم و روح خودش بها بدهد و برای آن سرمایه گذاری بکند. محیط زندگی اش را با همکاری شوهرش در شرایطی قرار بدهد، که در هیچ نقطه از آن دلیلی برای به وجود آمدن ” استرس های ” عصبی برخاسته از اضطراب و نگرانی برایش به وجود نیاید؛ با استفاده نمودن از خوراکی های مفید، به فکر سلامت جسم خویش هم باشد؛ تا بتواند در چنین بطن و رحم و روح و روان حفظ شده از هر بیماری تن و روان، موجود دیگری را به درون دایره ی جامعه خودش منتقل بنماید!
در دوران بارداری نیز تمام دستورات بالا را ادامه بدهد؛ به اضافه دوری جستن از به وجود آوردن خستگی مفرط در بدن خودش، چرا که خواه ناخواه این خستگی از او به موجودی که در محیط جنینی دور ازآسایش خود در حال رشد می باشد منتقل می شود و آسایش او را مخدوش می کند( به نوعی می توان گفت چنین بی توجهی از سوی یک مادر به طفل درون خودش، عدم رعایت دموکراسی برای یک موجود زنده است.)!
بدیهی است که پس از تولد نوزاد، رعایت همه موارد بالا به اضافه حفاظت کودک از تغییرات بدگون محیط جدید پرورش او از کارهائی است که رعایت نمودن آن بر هر پدر و مادری واجب و ضروری است. در بسیاری از موارد آلودگی صدا بیش از آلودگی هوا موجب آزار آدمی می شود. بنابراین کودک ما فقط به داشتن خور و خواب و استراحت و پوشاک مناسب نیاز ندارد؛ بل محیطی که نوزاد درون آن رشد می کند نیز نیاز به برخورداری از اموری دارد که آسایش آن کودک را تأمین کند.
اگر تمام موارد بالا را رعایت بکنیم، اما مادر هنگام شیر دادن به طفل خویش، خسته و عصبانی و اخم آلود باشد؛ تمام مواردی که بیان گردید بی اثر خواهند شد. رشد صحیح کودکی که مادرش هنگام شیر دادن به او، لبخند بر لب دارد و گشاده رو می باشد و با دستی که طفلش را زیر پستانش گرفته، همزمان با دستی که آزاد است بدن او را لمس کرده و نوازشش بکنند؛ بسیار با رشد کودک دیگری که از همه این مواهب محروم است تفاوت دارد. و چنین تفاوتی هنگامی که آن کودک به نهالی تناور تبدیل شده و در اجتماع خویش نقش آفرینی می کند؛ چهره هائی را به دیگران می نمایانند؛ که یا از اصول دموکراسی و رعایت حقوق و آزادی همه انسانها دفاع می کند؛ و یا او خودش از کسانی خواهد بود که مقوله رعایت دموکراسی در کلیت مفهوم آن را، به طور کلی نادیده می گیرد و جز ظلم و ستم بر دیگران را به انجام نمی رساند!
زیرا همانطوری که محبت در نیاز غریزی و در ابراز اکتسابی است( یعنی وقتی که فرد به محبت نیاز دارد، به طور غریزی جویای آن می شود و آن را از اطرافیانش دریافت می کند. اما هنگام ابراز محبت به دیگران، اگر آن را از طریق گرفتن و اکتساب کردن نیاموخته باشد؛ نمی تواند به دیگران هم ارائه اش بدهد.)؛ یک فردی که نیاز دارد تا مورد دموکراسی در باره او به گونه سیستماتیک به انجام برسد؛ ناچار است که بعد از فراگیری آن، خودش هم این معنا را نسبت به دیگران ابراز بدارد.
در غیر این صورت، موضوع دموکرات بودن افراد، و برخورداری جامعه از صفت دموکراسی در همه زمینه ها، کم کم از یادها خواهد رفت و جوامع بشری به جنگل هائی بدل می شوند؛ که همه درندگان موجود در آن، بیش از موجوداتی که شکل ظاهری شان به انسان می ماند؛ آدم خواهند بود و آدمیت خواهند داشت.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
تابستان 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی