دموکراسی از پایه تا انتهای آن!

0
217

واژه ” دموکراسی ” که در میان ساکنان بسیاری از کشورهای جهان، هنوز کلمه ای ناشناخته است؛ مفهومی به بزرگی از تولد تا مرگ یک آدم را، به شرط آنکه آدمیت اش با انسانیت او توأم باشد را در بر می گیرد. چنانچه این مفهوم در قاموس مفهومی سیاسی به کار برده شود، تفاوت این دو با یکدیگر، نسبتی به اندازه عمر یک فرد با عمر آزادی جامعه ای که او در آن زندگی می کند را بیان می نماید.

از آنجائی که هر اجتماعی متشکل از افرادی است که از پایگاه خانواده ها به درون آن راه می یابند؛ تأثیرات متقابل این دو بر یکدیگر کتمان نکردنی است. در این صورت لازم است که جهت کاربرد صحیح مفهوم ” دموکراسی ” ، جزئی ترین واحد یک جامعه بشری را مورد بررسی قرار داد. و این جزئی ترین واحد یک سامانه بشری، همان خانواده است که اعضای آن، با خصلت هائی که در نهاد اعضای اصلی تشکیل دهنده آن بنیان کوچک اجتماع وجود دارد پایه و اساس می یابد.

دموکرات بودن یا نبودن یک فرد، مانند آن است که وی در ساختار عاطفی خودش از خصوصیت ” محبت ” برخوردار بوده باشد یا خیر؟ کسی می تواند دیگران را از محبت خویش سیراب و منتفع نماید؛ که خودش این را قبلا از دیگران آموخته باشد. به بیانی ساده و در مفهوم روانشناسی این مبحث، محبت در ادراک نخستین ” غریزی ” است و در ابراز اکتسابی است. به این معنا که فرد ابتدا به طور غریزی با مفهوم محبت آشنا می گردد؛ سپس هنگام ابراز محبت خویش به دیگران، بایستی از قبل آن را اکتساب کرده باشد تا بتواند به دیگر ان هم منتقل نماید.

دموکراسی نیز چنین شرایطی را در نهاد تربیتی یک فرد دارد؛ کسی می تواند به دیگران اجازه لذت بردن از چنین مفهوم والا را بدهد؛ که خودش از پیش توسط دیگران به آن دست یافته باشد. یک مادر در دوران بارداری خویش، هرگاه به موجودی که در بطن خویش دارد فکر می کند؛ هر زمانی که با احساسی آمیخته به مهر شکم برآمده خودش را لمس می نماید؛ از طریق توانائی های مغزی و سیستم فکری خویش، این حس عاطفی نسبت به جنین داخل بدن خودش را، به بخش کانون مرکزی ادراک آن موجود منتقل می نماید. و این نخستین گام در ابراز محبت به یک موجود زنده، و برخوردار نمودن وی از بهره وری در باب رعایت دموکراسی برای او به عنوان یک آدم تازه موجودیت یافته است!

با این تعریفی که من مایلم، از بیان دموکراسی با استفاده از عاطفه محبت در وجود یک انسان داشته باشم؛ ترجیح می دهم که این مهم را، حتی به دوران قبل از بارداری یک مادر برگردانم. زنی که مایل است فرزندی بیاورد، جهت داشتن یک طفل سالم، باید ابتدا به سلامت جسم و روح خودش بها بدهد و برای آن سرمایه گذاری بکند. محیط زندگی اش را با همکاری شوهرش در شرایطی قرار بدهد، که در هیچ نقطه از آن دلیلی برای به وجود آمدن ” استرس های ” عصبی برخاسته از اضطراب و نگرانی برایش به وجود نیاید؛ با استفاده نمودن از خوراکی های مفید، به فکر سلامت جسم خویش هم باشد؛ تا بتواند در چنین بطن و رحم و روح و روان حفظ شده از هر بیماری تن و روان، موجود دیگری را به درون دایره ی جامعه خودش منتقل بنماید!

در دوران بارداری نیز تمام دستورات بالا را ادامه بدهد؛ به اضافه دوری جستن از به وجود آوردن خستگی مفرط در بدن خودش، چرا که خواه ناخواه این خستگی از او به موجودی که در محیط جنینی دور ازآسایش خود در حال رشد می باشد منتقل می شود و آسایش او را مخدوش می کند( به نوعی می توان گفت چنین بی توجهی از سوی یک مادر به طفل درون خودش، عدم رعایت دموکراسی برای یک موجود زنده است.)!

بدیهی است که پس از تولد نوزاد، رعایت همه موارد بالا به اضافه حفاظت کودک از تغییرات بدگون محیط جدید پرورش او از کارهائی است که رعایت نمودن آن بر هر پدر و مادری واجب و ضروری است. در بسیاری از موارد آلودگی صدا بیش از آلودگی هوا موجب آزار آدمی می شود. بنابراین کودک ما فقط به داشتن خور و خواب و استراحت و پوشاک مناسب نیاز ندارد؛ بل محیطی که نوزاد درون آن رشد می کند نیز نیاز به برخورداری از اموری دارد که آسایش آن کودک را تأمین کند.

اگر تمام موارد بالا را رعایت بکنیم، اما مادر هنگام شیر دادن به طفل خویش، خسته و عصبانی و اخم آلود باشد؛ تمام مواردی که بیان گردید بی اثر خواهند شد. رشد صحیح کودکی که مادرش هنگام شیر دادن به او، لبخند بر لب دارد و گشاده رو می باشد و با دستی که طفلش را زیر پستانش گرفته، همزمان با دستی که آزاد است بدن او را لمس کرده و نوازشش بکنند؛ بسیار با رشد کودک دیگری که از همه این مواهب محروم است تفاوت دارد. و چنین تفاوتی هنگامی که آن کودک به نهالی تناور تبدیل شده و در اجتماع خویش نقش آفرینی می کند؛ چهره هائی را به دیگران می نمایانند؛ که یا از اصول دموکراسی و رعایت حقوق و آزادی همه انسانها دفاع می کند؛ و یا او خودش از کسانی خواهد بود که مقوله رعایت دموکراسی در کلیت مفهوم آن را، به طور کلی نادیده می گیرد و جز ظلم و ستم بر دیگران را به انجام نمی رساند!

زیرا همانطوری که محبت در نیاز غریزی و در ابراز اکتسابی است( یعنی وقتی که فرد به محبت نیاز دارد، به طور غریزی جویای آن می شود و آن را از اطرافیانش دریافت می کند. اما هنگام ابراز محبت به دیگران، اگر آن را از طریق گرفتن و اکتساب کردن نیاموخته باشد؛ نمی تواند به دیگران هم ارائه اش بدهد.)؛ یک فردی که نیاز دارد تا مورد دموکراسی در باره او به گونه سیستماتیک به انجام برسد؛ ناچار است که بعد از فراگیری آن، خودش هم این معنا را نسبت به دیگران ابراز بدارد.

در غیر این صورت، موضوع دموکرات بودن افراد، و برخورداری جامعه از صفت دموکراسی در همه زمینه ها، کم کم از یادها خواهد رفت و جوامع بشری به جنگل هائی بدل می شوند؛ که همه درندگان موجود در آن، بیش از موجوداتی که شکل ظاهری شان به انسان می ماند؛ آدم خواهند بود و آدمیت خواهند داشت.

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلیمحسن مخملباف توسط امام جمعه یاسوج مرتد خوانده شد
مقاله بعدیعزت الله انتظامی: بس کنید، آخر ما هم تا حدی طاقت داریم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.