آمیخته شدن به مسائل و مشکلات زندگی، برای اکثریت ما اجتناب ناپذیر است. چرا که موجودی به نام آدم، که دارای خصیصه های انسانی است؛ و بر اساس همین خصایص انسانی( با توجه به دو ریشه نسی و انس در واژه انسان = نسی ریشه کلمه نسیان به معنای فراموشی، و انس به معنای خوی گرفتن و عادت کردن است)، یا خیلی از چیزها را به وادی فراموشی می سپاریم؛ و یا با خیلی از آنها به طور غیرعادی مأنوس گشته و به آنها عادت می کنیم. همین دو ویژگی در همه رفتار و کردار و گفتار فرد تأثیر گذاشته و تغییرات نامطلوبی را در زندگی وی فراهم می آورند.
تغییراتی که باعث به وجود آمدن بار مثبت و موفقیت آمیز در زندگی آدمی بشوند، نه آنکه او را ناراحت نخواهند کرد؛ بلکه بر میزان خوشحالی و رضایتمندی وی از زندگی اش نیز می افزایند. اما از آنجائی که جهان هستی و هر چه که در پیرامون انسان می باشد، آکنده از نیش و نوش و همه تضادهای موجود در آن است؛ خوشی ها و ناخوشی ها، به سبب ناپایدار بودنشان، مرتب جای خودشان را با یکدیگر عوض می کنند؛ و زندگی فرد را دستخوش شرایط ” گاهی شادی، گاهی غم ” می گردانند. بشر هم چون موجودی < ممکن الوجود و بی ثبات > می باشد؛ در هر دو مورد خیلی زود تحت تأثیر قرار گرفته و آسایش فکری اش را از دست می دهد!
مهمترین دلیل چنین پیآمدهائی، نادانی آدم در مورد خود و محیط اطرافش می باشد؛ در اثر همین نادانی نیز نمی تواند خویشتن را به خوبی با محیط اطرافش سازش داده، تا بتواند از همه امکانات موجود در اصل و فرع زندگی لذت ببرد. مواردی هستند که ما بدون ملاحظه به آنها روزگار خویش را طی می کنیم؛ و به دلیل ناآگاهی که به این مسأله داریم، همواره نیز در انتظاریم که همه بهترین ها نصیب ما بشوند، تا در این رهگذر خوش و سعادتمند باشیم.
جهت واضح تر گشتن موضوع مورد نظر، به تعدادی از آن موارد اشاره می گردد:
بسیاری از ما خیلی کم و یا به ندرت می خندیم. – خیلی تند(با حالتی عصبی ) رانندگی می کنیم؛ حال آنکه اگر بیهوده شتاب نداشته باشیم، حین رانندگی می توانیم از زیبائی های اطراف جاده نیز لذت ببریم. – به هر دلیلی خیلی زود عصبانی می شویم. – با آنکه خسته ایم و در روز به شدت کار کرده ایم، ولی تا دیروقت بیدار می مانیم. – به همین خاطر نیز هست که بسیار خسته از خواب برمی خیزیم. – خیلی کم مطالعه می کنیم، اصولا کتاب خواندن در فرهنگ زندگی روزمره ما جائی ندارد. – اغلب اوقات بیشتر وقتمان را تلویزیون نگاه می کنیم؛ اما بسیار به ندرت پیش می آید که با پروردگارمان راز و نیاز بکنیم. – ثروت و امکانات خوب مادی داریم؛ اما ارزشهای خودمان کمتر شده است. – بیشتر کارهایمان اشتباه و نابجاست، به طور مثال زیاد حرف می زنیم؛ کافی است که دو گوش شنوا به دستمان برسند؛ آنوقت تا مدتی طولانی رهایشان نکرده و مدام حرف می زنیم. کسانی که دچار عقده های روانی ” خود بزرگ بینی ” یا ” خود کم بینی ” می باشند زیاد صحبت می کنند؛ همه تلاش آنها این است، که خودشان را به دیگران اثبات نموده و به آنها بباورانند. – به اندازه کافی چیزهای خوب محیط اطراف و یا موجود در زندگی مان را دوست نمی داریم؛ و چون دوست داشتن پایه ای در زندگی معمولی ما ندارد، اجازه می دهیم که تنفر در وجود ما ریشه کند. – متأسفانه دروغگوهای ماهر و خوبی هستیم، و زیاد دروغ می گوئیم. – زندگی ساختن را یاد گرفته ایم، اما نه زندگی کردن را. – تنها به زندگی سالهای عمر خویش را افزوده ایم، و نه زندگی کردن را به سالهای عمرمان. – اکنون ما ساختمانهای بلندتری داریم، اما طبع مان کوتاهترشده است؛ بزرگراههای پهن ترساخته ایم، اما همچنان دیدگاههای باریکتر داریم. – بیشتر خرج می کنیم، اما کمتر داریم. بیشتر می خریم، ولی کمتر لذت می بریم. – ما در فضا تا به ماه رفته و برگشته ایم؛ اما قادر نیستیم، برای ملاقات همسایه جدیدمان، از یک سوی خیابان به سوی دیگرش برویم و به آنها خوشآمد بگوئیم. – فضای بیرون را فتح کرده ایم، اما فضای درون را نه. – ما اتم را شکافته ایم، اما تعصب خود را نه. – بیشتر می نویسیم، اما کمتر یاد می گیریم. – بیشتر برنامه می ریزیم، اما کمتر به انجام می رسانیم. – عجله کردن را آموخته ایم، و نه صبر کردن را. – درآمدهای بالاتری داریم، اما اصول اخلاقی پائین تری را به دست آورده ایم. – کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری بکنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم؛ اما ارتباطات کمتری داریم. – متأسفانه به کمیت بیشتر بها می دهیم، ولی به کیفیت کمتر. – اکنون که زمان خوراکی های آماده اما دیرهضم است؛ مردمی بلندقامت با شخصیت های پست می باشیم. – سودهای کلان نصیب مان می شود، اما روابط مان با دیگران سطحی است و دوستان کمتری به دست می آوریم. – زندگی مان دارای فرصت های بیشتر اما تفریحات کمتری است. – تنوع خوراک هایمان بیشتر، اما ناسالم ترهم گشته است. – با آنکه درآمدها بیشتر شده، ولی بر آمار طلاق ها نیز افزوده گشته است – منازل رؤیائی داریم، ولی خانواده های از هم پاشیده!
رمز پیروزی یک فرد در زندگی اش این است، که بدانیم ما دارای سه نوع زندگی متفاوت می باشیم؛ ” زندگی شخصی و خصوصی ” ، ” زندگی خانوادگی ” ، ” زندگی اجتماعی ” ، دوتای آخری بر پایه های اولی ( زندگی شخصی و خصوصی ) استوار می شوند؛ برای داشتن شرایط خوب لازم است که در هر سه نوع زندگی مان موفق باشیم؛ چنانچه بخواهیم هر سه نوع زندگی مان تؤام با موفقیت باشد؛ باید بیشتر بر روی بخش نخست زندگی خودمان ( زندگی شخصی یا فردی ) سرمایه گذاری بکنیم.
از اینرو پیشنهاد می شود، هیچ چیزی را برای موقعیت های خاص نگذارید. زیرا هر روز زندگی، خودش یک موقعیت خاص است؛ که باید بهترین بهره ها را نصیب ما بگرداند. در جستجوی دانش باشید، بیشتر مطالعه بکنید؛ در ایوان یا بالکن خانه تان بنشینید و منظره زیبای روبرویتان را تحسین کنید. بدون آنکه توجهی به نیازهای تان داشته باشید، زمان بیشتری را با خانواده و دوستان تان بگذرانید؛ خوراکهای مورد علاقه تان را بخورید، به جاهائی که دوست دارید آنجا را ببینید. زندگی حفظ بقاء نیست، بلکه فقط زنجیره ای از لحظه های لذت بخش است که طول و عرض بقای ما را مطلوب تر می کند. از جام کریستال خود، که سالهاست خریده اید همین امروز استفاده کنید؛ بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید؛ بلکه در هر موقعیتی که خواستید از آن استفاده کرده و لذت ببرید.
به زندگی به چشم یک اجبار نگاه نکنید، با بها دادن به هر چه که دارید بر معناهای زندگی تان اضافه بکنید. فراموش نکنیم که پدران و مادران، همینطور فرزندان، گنجینه های گرانبهائی برای همدیگرند؛ پدر هستید یا مادر، دختر هستید یا پسر آن پدر و مادر، قدر این لحظات را بدانید؛ که شما چند نفر، زندگی همدیگر را می سازید. دقت کنید که زندگی خود و آنها را خراب نکنید.
بهار 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی