دلائلی که موجب افسردگی و ناامیدی آدمها می شوند!

0
337

آمیخته شدن به مسائل و مشکلات زندگی، برای اکثریت ما اجتناب ناپذیر است. چرا که موجودی به نام آدم، که دارای خصیصه های انسانی است؛ و بر اساس همین خصایص انسانی( با توجه به دو ریشه نسی و انس در واژه انسان = نسی ریشه کلمه نسیان به معنای فراموشی، و انس به معنای خوی گرفتن و عادت کردن است)، یا خیلی از چیزها را به وادی فراموشی می سپاریم؛ و یا با خیلی از آنها به طور غیرعادی مأنوس گشته و به آنها عادت می کنیم. همین دو ویژگی در همه رفتار و کردار و گفتار فرد تأثیر گذاشته و تغییرات نامطلوبی را در زندگی وی فراهم می آورند.

تغییراتی که باعث به وجود آمدن بار مثبت و موفقیت آمیز در زندگی آدمی بشوند، نه آنکه او را ناراحت نخواهند کرد؛ بلکه بر میزان خوشحالی و رضایتمندی وی از زندگی اش نیز می افزایند. اما از آنجائی که جهان هستی و هر چه که در پیرامون انسان می باشد، آکنده از نیش و نوش و همه تضادهای موجود در آن است؛ خوشی ها و ناخوشی ها، به سبب ناپایدار بودنشان، مرتب جای خودشان را با یکدیگر عوض می کنند؛ و زندگی فرد را دستخوش شرایط ” گاهی شادی، گاهی غم ” می گردانند. بشر هم چون موجودی < ممکن الوجود و بی ثبات > می باشد؛ در هر دو مورد خیلی زود تحت تأثیر قرار گرفته و آسایش فکری اش را از دست می دهد!

مهمترین دلیل چنین پیآمدهائی، نادانی آدم در مورد خود و محیط اطرافش می باشد؛ در اثر همین نادانی نیز نمی تواند خویشتن را به خوبی با محیط اطرافش سازش داده، تا بتواند از همه امکانات موجود در اصل و فرع زندگی لذت ببرد. مواردی هستند که ما بدون ملاحظه به آنها روزگار خویش را طی می کنیم؛ و به دلیل ناآگاهی که به این مسأله داریم، همواره نیز در انتظاریم که همه بهترین ها نصیب ما بشوند، تا در این رهگذر خوش و سعادتمند باشیم.

جهت واضح تر گشتن موضوع مورد نظر، به تعدادی از آن موارد اشاره می گردد:

بسیاری از ما خیلی کم و یا به ندرت می خندیم. – خیلی تند(با حالتی عصبی ) رانندگی می کنیم؛ حال آنکه اگر بیهوده شتاب نداشته باشیم، حین رانندگی می توانیم از زیبائی های اطراف جاده نیز لذت ببریم. – به هر دلیلی خیلی زود عصبانی می شویم. – با آنکه خسته ایم و در روز به شدت کار کرده ایم، ولی تا دیروقت بیدار می مانیم. – به همین خاطر نیز هست که بسیار خسته از خواب برمی خیزیم. – خیلی کم مطالعه می کنیم، اصولا کتاب خواندن در فرهنگ زندگی روزمره ما جائی ندارد. – اغلب اوقات بیشتر وقتمان را تلویزیون نگاه می کنیم؛ اما بسیار به ندرت پیش می آید که با پروردگارمان راز و نیاز بکنیم. – ثروت و امکانات خوب مادی داریم؛ اما ارزشهای خودمان کمتر شده است. – بیشتر کارهایمان اشتباه و نابجاست، به طور مثال زیاد حرف می زنیم؛ کافی است که دو گوش شنوا به دستمان برسند؛ آنوقت تا مدتی طولانی رهایشان نکرده و مدام حرف می زنیم. کسانی که دچار عقده های روانی ” خود بزرگ بینی ” یا ” خود کم بینی ” می باشند زیاد صحبت می کنند؛ همه تلاش آنها این است، که خودشان را به دیگران اثبات نموده و به آنها بباورانند. – به اندازه کافی چیزهای خوب محیط اطراف و یا موجود در زندگی مان را دوست نمی داریم؛ و چون دوست داشتن پایه ای در زندگی معمولی ما ندارد، اجازه می دهیم که تنفر در وجود ما ریشه کند. – متأسفانه دروغگوهای ماهر و خوبی هستیم، و زیاد دروغ می گوئیم. – زندگی ساختن را یاد گرفته ایم، اما نه زندگی کردن را. – تنها به زندگی سالهای عمر خویش را افزوده ایم، و نه زندگی کردن را به سالهای عمرمان. – اکنون ما ساختمانهای بلندتری داریم، اما طبع مان کوتاهترشده است؛ بزرگراههای پهن ترساخته ایم، اما همچنان دیدگاههای باریکتر داریم. – بیشتر خرج می کنیم، اما کمتر داریم. بیشتر می خریم، ولی کمتر لذت می بریم. – ما در فضا تا به ماه رفته و برگشته ایم؛ اما قادر نیستیم، برای ملاقات همسایه جدیدمان، از یک سوی خیابان به سوی دیگرش برویم و به آنها خوشآمد بگوئیم. – فضای بیرون را فتح کرده ایم، اما فضای درون را نه. – ما اتم را شکافته ایم، اما تعصب خود را نه. – بیشتر می نویسیم، اما کمتر یاد می گیریم. – بیشتر برنامه می ریزیم، اما کمتر به انجام می رسانیم. – عجله کردن را آموخته ایم، و نه صبر کردن را. – درآمدهای بالاتری داریم، اما اصول اخلاقی پائین تری را به دست آورده ایم. – کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری بکنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم؛ اما ارتباطات کمتری داریم. – متأسفانه به کمیت بیشتر بها می دهیم، ولی به کیفیت کمتر. – اکنون که زمان خوراکی های آماده اما دیرهضم است؛ مردمی بلندقامت با شخصیت های پست می باشیم. – سودهای کلان نصیب مان می شود، اما روابط مان با دیگران سطحی است و دوستان کمتری به دست می آوریم. – زندگی مان دارای فرصت های بیشتر اما تفریحات کمتری است. – تنوع خوراک هایمان بیشتر، اما ناسالم ترهم گشته است. – با آنکه درآمدها بیشتر شده، ولی بر آمار طلاق ها نیز افزوده گشته است – منازل رؤیائی داریم، ولی خانواده های از هم پاشیده!

رمز پیروزی یک فرد در زندگی اش این است، که بدانیم ما دارای سه نوع زندگی متفاوت می باشیم؛ ” زندگی شخصی و خصوصی ” ، ” زندگی خانوادگی ” ، ” زندگی اجتماعی ” ، دوتای آخری بر پایه های اولی ( زندگی شخصی و خصوصی ) استوار می شوند؛ برای داشتن شرایط خوب لازم است که در هر سه نوع زندگی مان موفق باشیم؛ چنانچه بخواهیم هر سه نوع زندگی مان تؤام با موفقیت باشد؛ باید بیشتر بر روی بخش نخست زندگی خودمان ( زندگی شخصی یا فردی ) سرمایه گذاری بکنیم.

از اینرو پیشنهاد می شود، هیچ چیزی را برای موقعیت های خاص نگذارید. زیرا هر روز زندگی، خودش یک موقعیت خاص است؛ که باید بهترین بهره ها را نصیب ما بگرداند. در جستجوی دانش باشید، بیشتر مطالعه بکنید؛ در ایوان یا بالکن خانه تان بنشینید و منظره زیبای روبرویتان را تحسین کنید. بدون آنکه توجهی به نیازهای تان داشته باشید، زمان بیشتری را با خانواده و دوستان تان بگذرانید؛ خوراکهای مورد علاقه تان را بخورید، به جاهائی که دوست دارید آنجا را ببینید. زندگی حفظ بقاء نیست، بلکه فقط زنجیره ای از لحظه های لذت بخش است که طول و عرض بقای ما را مطلوب تر می کند. از جام کریستال خود، که سالهاست خریده اید همین امروز استفاده کنید؛ بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید؛ بلکه در هر موقعیتی که خواستید از آن استفاده کرده و لذت ببرید.

به زندگی به چشم یک اجبار نگاه نکنید، با بها دادن به هر چه که دارید بر معناهای زندگی تان اضافه بکنید. فراموش نکنیم که پدران و مادران، همینطور فرزندان، گنجینه های گرانبهائی برای همدیگرند؛ پدر هستید یا مادر، دختر هستید یا پسر آن پدر و مادر، قدر این لحظات را بدانید؛ که شما چند نفر، زندگی همدیگر را می سازید. دقت کنید که زندگی خود و آنها را خراب نکنید.

بهار 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلینمایش فیلم‌های جدید پولانسکی و جارموش در آخرین روز..
مقاله بعدیردفورد یک قسمت از مستند “کلیساهای فرهنگ” را می‌سازد..
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.