دست هائی که سند راه اندازی بت پرستی در ایران را امضاء کرده اند!

0
208

جنگ » ها در نگرش نخستین دو گونه اند. « جنگ گرم » و « جنگ سرد » ؛ چه گرم و داغ و سوزان باشند؛ یا کاملا سرد و بدون کار گرفتن سلاح های کشنده، گاهی به شکل دعوائی کوتاه و مختصر میان دو فرد، دو گروه، دو قبیله، دو مرام و…… رخ می دهند؛ که دلائلش معمولی و سطحی و ساده هستند. دو فرد ممکن است بر سر اختلاف نظر در امری بی اهمیت، با هم به دعوای مختصری بپردازند. سپس با میانجیگری دیگران دوباره آشتی کنند. دو گروه ممکن است، جهت اثبات نمودن عقایدشان به همدیگر، با هم نزاعی نه چندان بزرگ داشته باشند. دو روستا گاهی بر سر آبی که از یک رودخانه میان شان جاری می شود، با هم به ستیزی شدید می پردازند. ولی جنگ میان دو سرزمین زمانی رخ می دهد؛ که یا یکی از آنها قصد کشور گشائی به سرش بزند؟ و یا در صدد دست درازی به منابع طبیعی آن دیار باشد؟ با توجه به این مطلب و چگونگی کوچک یا بزرگ بودن یک جنگ و دعوا، و نیز نحوه گرم یا سرد بودنش به وسیله برپا کنندگان آن، طرفین در موقعیت های خاصی قرار می گیرد؛ که موجب سوء استفاده شدن از آن، توسط کسانی می گردد؛ که هیچ ارتباطی هم با به وقوع پیوستن آن ندارند. اما دخالت شان در جنگ مورد نظر، به ایشان امکان بهره برداری های ناحق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و قرهنگی از آن ماجرا را می دهد!

جنگ میان دو فرد، اگر داخل یک خانواده یا دو همکار و دو دوست شکل بگیرد؟ موجب غمگین گشتن دیگر اعضای آن خانواده و آن همکاران می شود. ضمن آن که فضای خانه را هم سرد و کسل کننده می سازد. و جنگ میان دو تن در محیطی خارج از خانه، مانند یک مدرسه، یک محل کار و….، چگونه پایان می پذیرد؟ بستگی به کوچک یا بزرگ بودن ، و محل رخ دادن آن دارد؛ و در حالت عادیِ، با دو نتیجه متفاوت پایان می پذیرد. یا منجر به غمگین شدن همکلاسی ها، همکاران، همگروه ها، همدهی ها، همشهری ها و هم میهنان شان می گردد. یا با دخالت آنان، تبدیل به اختلافی دائمی میان آنها می شود!

خارج از گروه های نامبرده در بالا، معمولا جنگ سرد میان دو کشوری به وجود می آید؛ که به خاطر موضوع خاصی که مورد اختلاف دو طرف می باشد؛ و به دلیل فاصله زیادی که با یکدیگر دارند. از طریق رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی خودشان، با بیان موارد تخلف همدیگر و به وجود آوردن تحقیرات زبانی و تصویری علیه یکدیگر، سعی بر آن دارند؛ که در مخاصمه دورادورشان، بر هم تفوق یابند و پیروز گردند!

اما جنگ های گرم و آتشین، که حضوری و با استفاده از سلاح های خطرناک و کشنده رخ می دهند. معمولا میان آن دسته از ممالکی به وجود می آیند؛ که طرفین در صدد نمایش برتری خودشان نسبت به آن دیگری و یا بقیه کشورهای جهان هستند؛ و یا قصد کشورگشائی و تصرف سرزمین طرف مقابل را دارند. تا به این وسیله، ضمن افزودن جمعیت و امکانات کشور مغلوب به سرزمین خودشان، هم بر قدرت خویش بیفزایند، و هم پس از اتمام آن جنگ دو سویه، و برنده شدن یکی از آنها، با ازدیاد یافتن امکانات کشور برنده، که هم از نیروی انسانی بیشتری برخوردار گشته، و هم با افزوده شدن امکانات مالی که از کشور مغلوب به دست آورده، به مصاف با دیگر ممالک مورد نظرشان بروند؛ و در این رابطه، ضمن دست یافتن به مقام « قدرت های بزرگ » در دنیا! همواره در هر شرایطی که این گیتی پهناور با آن مواجه است. حرف اول را ایشان بزنند؛ و برتری سیاسی – نظامی خودشان در جهان را اثبات نمایند!

اما در برهه زمانی فعلی، مردم ایران با یک جنگ داخلی خطرناک با دست اندرکاران رژیم آخوندی مسلط بر دیارشان مواجه هستند؛ که نه سرد و از فاصله دور می باشد، و نه گرم و آتشین و همراه با سلاح های کشنده. اما قدرت تخریبی آن، و زیانبار بودنش برای همگان در سرزمینی همچون میهن اشغال شده ما، و احتمالا بعضی از ساکنان ممالکی در دیگر نقاط گیتی، که برخی از شهروندان شان، دارای گرایش دینی و مذهبی یی هستند؛ که مورد پذیرش قوم اهریمنی حاکم بر دیار ما نیست. در طول تمامی سال هائی که این دغلکاران در ایران به حاکمیت جنایتکارانه خویش دست یافته اند. به هر طریق ممکن، مورد آزار و اذیت سران ددمنش حاکمیت بدنام و رسوای آخوندی قرار می گیرند؛ و در این رابطه، یا به زندان های طولانی مدت محکوم می شوند؛ و یا در شرایط حادتر، به دست مزدوران رژیم پلید آخوندی جان شان را هم از دست می دهند!

روزی نیست که از طریق نشریات داخلی در ایران، و نیز مؤسسات بین المللی مدافع حقوق بشر در جهان، اخبار ناخوشآیندی در باره دستگیر شدن و ضرب و شتم و زندانی گشتن هم میهنان ما، که به آئین بهائی اعتقاد دارند منتشر نشوند. هر چند که حاکمان مزور حکومت ضد بشری اسلامی در میهن مان، خبری درباره کشتن بهائیان را رسانه ای نمی کنند؛ اما این مورد نیز پیش آمده است؛ ولی جلادان حاکم بر ایران، به دلیل درگیر نشدن با مجامع بین المللی مدافع حقوق بشر، از پرداختن به منتشر کردن اخبار عملیات وحشیانه شان، علیه بسیاری از هم میهنان بهائی درون مرزهای کشورمان، به برپا نمودن یک جنگ داخلی فجیع، با تعدادی از ایرانیانی مشغول می باشند؛ که نه خطری برای آخوندهای فرومایه در کشور دارند؛ و نه کم ترین مشکلاتی را برای ایران و هم میهنان خودشان پدید می آورند؟!

بر اساس اخبار منتشر شده، دادگاه انقلاب شهر شیراز، متاسفانه باز هم شش تن از شهروندان بهائی آنجا را دستگیر، و مجموعا آنها را به نوزده سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم کرده است. این مورد بار اولی نیست که از سوی دست اندرکاران ستمگر حاکمیت مستبد ملاها به انجام رسیده است. تردیدی هم وجود ندارد، که أخرین دفعه آن هم نحواهد بود!

زیرا از اولین ماه هائی که بر کشور ما استیلا یافته اند؛ به مرور و هر از چندگاهی، نعدادی از گروندگان به این آئین را دستگیر، و در دادگاه های رژیم جانی پرورشان محاکمه، و به زندان های طولانی مدت محکوم کرده و می کنند!

شایسته است، که دیگر هم میهنان ما، که به دیگر ادیان به اصطلاح ابراهیمی اعتقاد دارند. بر دلائل پدید آمدن گرایش بهائیت در ایران، و حتی گسترش آن در میان دیگر شهروندان کنونی در دنیا، و به خصوص در قرن اخیر واقف گردند. که اصولا پیروان آئین بهائی به خصوص در ایران( که آمار غیر رسمی تعداد ایشان را حدود سیصد هزار تن بر شمرده اند. اما به پندار من درست نیست، بلکه خیلی بیش از این هم می باشد. ) ؛ چه زیان محتملی را توانسته اند برای شیعیان و به ویژه آخوندهای این مذهب به وجود آورده باشند؟ که حتی اگر هیچ فعالیتی هم در زمینه اشاعه عقیده شان نداشته باشند؟ باز هم حاکمان مبتلا به « دگماتیسم مذهبی » شیعه در ایران، چنانچه اگر فقط یک بهائی در سطح دنیا هم وجود داشته باشد؟ باز هم آسایش فکری ایشان را مختل می سازد. و چنان اوضاع شان را بر هم می ریزد؛ که به خاطر جلوگیری نمودن از برملا شدن دلائل شان جهت دستگیری گروندگان به این پندار ، حتی ایشان را بدون انجام دادن جرم و گناه و اشتباهی، دستگیر و پس از ضرب و شتم ناجوانمردانه شان به این هم میهنان، آنها را راهی اسارت گاه های خود می کنند. تا دژخیمان و نوکران وحشی خود را به جان اسیران خویش بیندازند و شکنجه کنند!

پیروان آئین بهائی بر این باورند؛ که « عبدالبهاء » رهبرشان، همان امام زمانی بوده، که شیعیان اثنی عشری( دوازده امامی) در انتظار ظهورش بوده و هستند. لازم به بیان است، که نگارنده این نوشتار، خوشبختانه و به مدد اهورای یگانه ام، به اصل ماجرا( ادیان ابراهیمی ) هم هیچ اعتقادی ندارم؛ و به مدد یزدان پاک، ایزد یکتا را به یگانگی اش می ستایم؛ و همین گرایش یکتاپرستانه را، به تمامی صد و بیست و چهار هزار پیامبری، که شیعیان به ظهور و حضور ایشان در طول آفرینش هستی اشاره می کنند؛ کم ترین بهائی قائل نیستم. چرا که می دانم، تمامی ادیان مربوطه در هر کجای این جهان بزرگ، با تمهیدات اهریمن و فریب خوردن مردم نابخرد دنیا از او، ساخته و پرداخته شده اند. تا میان مردم و آفریدگار یگانه شان فاصله بیندازد؛ و ایشان را ناآگانه به بت پرستی و دور شدن از پروردگار یکتای شان رهنمون گردد!

در اواسط حکومت قجرهای بی کفایت و عشرت طلب و زنباره، آئین بهائی از میان همان پیروان مذهب شیعه دوازده امامی شکل گرفت؛ و رهبرشان اعلام « مهدویت = امام زمان بودن » نمود؛ و این رویداد، آخوندها را که با وعده ظهور « مهدی موعود » امام دوازدهم شان مشغول کرده بودند. تا که به این وسیله به روضه خوانی شان و کسب درآمد از همان مردم بپردازند. چنان آشفته و بی تحمل نمود؛ که جهت دفاع از اعتقادات شیطانی خویش، به جنگ هم سرد و گاها گرم خودشان( با کشتن بهائیان در سطح کشور ) ادامه دادند. تا همچنان به کسب درآمد از پول و دارائی مسلمانان ایرانی مخصوصا شیعیان بپردازند. ولی با ظهور آن امام دوازدهم، تیرشان به سنگ خورد و حیله شان نزد برخی از مردم ایران آشکار گردید!

در زمان فعلی هم، که قدرت سیاسی در کشورمان را با کمک معتقدان نابخرد به خودشان به دست آورده اند. تمامی تلاش مذبوحانه خویش را به کار گرفته اند. تا همچنان مردم را بفریبند؛ و به سودجوئی های شان از دین و مذهب و آئین ادامه بدهند. در این رابطه با کشتن تعداد زیادی از گروندگان به آئین بهائی می کوشند؛ که همچنان، نه فقط مردم ایران، بلکه دیگر ساکنان این کره خاکی را نیز، از مسیرهائی که برای خودشان برگزیده اند منحرف سازند؛ و آنها را به بیراهه های تفکرات بت پرستانه خودشان سوق بدهند. همین و بس!!

مقاله قبلیشكايت وزارت نفت از خبرنگار افشاگر
مقاله بعدینایب قهرمانی ساحلی بازان ایران در جام بین قاره‌ای
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.