دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
اگر در وقت اضافه بداد اوكراين نرسيم!
همان گونه كه پيش بيني مي شد، اوكراين حالا در خطر تجزيه شرقي و غربي قرار گرفته و اگر دست اندركاران آن همين حالا نشتابند و اقدامات به موقعي انجام ندهند، قطعاً تجزيه خواهد شد.
روسيه پس از اين كه از هيجان و شوق تصرف كريمه خلاص شد، تازه متوجه شده كه بقيه اوكراين را باخته است. بنابراين دست به كار شده تا بخش شرقي اوكراين را با سناريوهايي از چنگ غرب (بر اساس افكار خودشان) به در آورد. مشكل فقط اين نيست، مشكل اين است كه كشور اوكراين قطبي است و بخش قابل ملاحظه اي از شرق اوكراين همچون اكثريت كريمه، روسي تبار هستند و خواهان پيوستن به روسيه. حالا دولت موقت اوكراين به كمك اتحاديه اروپا و آمريكا چگونه مي خواهند اين پازل را حل كنند؟
روسيه نخستين تمايل سازشكارانه براي حل مسأله بخش شرقي اوكراين را همين دو هفته پيش انجام داد كه به غرب و دولت موقت اوكراين پيشنهاد داد تا نظامي فدرال در اوكراين پياده كنند. غرب به خاطر ضميمه ساختن كريمه به روسيه نمي خواست كه همكاري با روسيه انجام دهد كه تو گويي اتفاقي نيافتاده است و اشتباه اصلي را باز دولت موقت اوكراين مرتكب شد كه براي اثبات استقلال رأي از روسيه و مقابله با اقدامات يكجانبه روسيه در اوكراين و كريمه، آن را رد كرد. پس روسيه به سوي سناريوهاي ديگري رفت كه اينك نتيجه اش را در چند شهر شرقي اوكراين مي توانيد ببينيد. درست است كه اوكراين واقعاً در شرايط دشواري گير افتاده، اما انقلابيون و دولتمردان موقت اش نيز اصلاً متوجه تهديدهاي موجود براي كشورشان نيستند. چه زماني كه قرارداد بسته شده با يانوكويچ را فرداي آن روز نقض كردند و اگر چنين نكرده بودند، حالا تمام اوكراين يكپارچه بود و چه اينك كه درخواست فدراليسم روسيه را پاسخ سر بالا دادند. به صراحت بگويم، مقامات اوكراين با تجزيه كامل كشورشان تنها به اندازه يك تصميم اشتباه فاصله دارند و اين تصميم اشتباه مي تواند نشستن به اميد حل خود به خودي بحران از طريق خاموش شدن اعتراضات بخش هاي شرقي اوكراين باشد. تنها يك راه براي مقامات اوكراين جهت ممانعت از تجزيه كشور باقي مانده است: با حمايت غرب به پاي گفتگو با روسيه بنشينند و نظامي فدرال را براي اوكراين پيش بيني كنند و در مقابل روسیه نیز باید تعهد دهد که اوکراینی ها و تاتارها دارای خودمختاری یا حداقل خودگردانی در کریمه باشند.
تركيه به كجا مي رود؟
تقريباً همگان به جز نگارنده از بابت نتايجي كه انتخابات تركيه نشان مي دهند، خيال شان راحت شده است. زماني به دلايل اين نگراني مي توان پي برد كه به تحليل داده هاي موجود بپردازيم. با وجود اين كه رسانه ها جهان چندان گزارشي از وقايع پس از انتخابات تركيه مخابره نمي كنند، در 9 شهر كردنشين شرق تركيه اوضاع وخيم و كردها در حال تظاهرات و درگيري با نيروهاي پليس هستند. آنان معترض نتايج انتخابات، تقلب در انتخابات و ابطال نتايج برخي از حوزه هاي انتخاباتي هستند. اگر به اين شهرها نگاه كنيم متوجه مي شويم كه تقريباً همه شان در مناطق مرزي واقع شده و اكثريت شان در مرز با سوريه واقع هستند. به عبارتي ديگر، به نظر مي رسد كه مسائلي كه پيرامون تخلفات انتخاباتي در اين مناطق به وجود آمده تصادفي يا موردي نيست، بلكه سازمان يافته است و به عبارت واضح تر، كار تيمي امنيتي است كه مي خواهد مناطق مرزي با سوريه به هر قيمتي كه شده در كنترل دولت بماند و بدست احزاب كرد نيافتد. اين معني ديگري نيز مي دهد: تابوي تقلب در انتخابات در تركيه توسط دولت شكسته شده است و آن هم در شرايط بحراني كه تركيه در آن قرار دارد و انتخابات قريب الوقوع رياست جمهوري كه در پيش دارد. نكته ديگر پيرامون نرخ 87 درصدي مشاركت در انتخابات شهرداري هاي تركيه است كه بسيار بالاست. مقايسه كنيد با آمار 58 درصدي انتخابات افغانستان كه حضور افغان ها در خيابان و صف هاي طولاني آنقدر زياد بود كه همگان و رسانه ها را شوك زده كرد، در حالي كه در انتخابات شهرداري هاي تركيه اصلاً چنين مشاركتي ديده نشد.
به نظر مي رسد كه دولت اردوغان در مشاوره با يك تيم امنيتي دارد همچنان به اشتباهات اش ادامه مي دهد و خيال تجديدنظر نيز ندارد! اشتباه بزرگ اردوغان از آنجا ناشي شده كه تصور مي كند همچون اخواني ها كه سرنگون شدند، دست هاي پنهاني در منطقه مي خواهد او را نيز سرنگون كند و از اين سبب، دستپاچه و غيرمنطقي به كارهاي عجيب و غريب دست مي زند تا به هر طريقي كه شده در قدرت بماند!! اردوغان اگر به خطري كه در شرف وقوع است تا انتخابات رياست جمهوري تركيه پي برد و سكان رهبري را به عبدالله گل سپرد، مهمترين خطر براي حزب عدالت و توسعه را -از سه دهه پيش تاكنون، از سر رفع كرده و گرنه تصور مي كنم بايد منتظر اغتشاشات و تظاهرات دامنه دار مردمي در آاينده نزديك بنشيند و مسئوليت تمام عواقب اش براي حزب متبوع و كشور تركيه برعهده اوست؛ چون همه هشدارهاي لازم و توصيه ضروري قبلاً به او گفته شده است.
لطيفه گفتن آن هم وسط ميدان جنگ در سوريه!
به نظر مي رسد كه شوك كشتار بي رويه تقريباً تمامي فرماندهان و دوستان نصرالله، او را چنان سردرگم كرده كه به آرزوهايي چنگ مي زند كه زماني كه دخالت در جنگ سوريه را پذيرفت، در سر داشت و انتظار نداشت كه كارشان به اينجاها برسد. بايد قسم حضرت عباس نصرالله را باور كنيم يا دم خروس را؟ اگر واقعاً درگيري ها در سوريه به نفع اسد پايان يافته، پس چرا نيروهايش را از سوريه خارج نمي كند؟ و چرا حزب الله همچنان در حال جنگ در نقاط مختلف سوريه است و آخرين مورد از كشته شدگانش را در سوريه همين چند روز پيش در لبنان دفن كردند؟ نكند اين ها كه در سوريه مي جنگند، اشباح سرگردان حزب الله لبنان اند كه قبلاً در سوريه كشته شده اند؟ بشار اسد نيز همين گونه مدام مي گفت كه جنگ تمام شده! بعداً گفت جنگ در حال تمام شدن است! و حالا مي گويد جنگ تا پايان سال 2014 تمام مي شود!! لااقل اگر مي خواهيد دروغ بگوييد قبلاً با هم هماهنگ كنيد. آن بزرگنمايي كه نصرالله و حاميانش در سوريه و اربابانش را در ايران به چنين ادعاهايي سوق داده و مي دهد، برداشت غلط از آيه اي از قرآن است كه توصيه مي كند تا با خوف انداختن (نه با كشتار و خونريزي جنايت يا دروغگويي و غيره) در دل دشمنان اسلام، مانع از طمع ورزي شان به جان و مال مسلمانان شوند، منظورش دروغگويي و خالي بندي نيست، بلكه “اصل بازدارندگي” از طرق مختلف از جمله “جنگ رواني” است. جنگ رواني با دروغگويي فرق مي كند و با وجود مقالات متعددي كه براي اربابان تان در ايران نوشتم، آنان نيز هنوز تفاوت شان را نفهميده اند (چون سواد بيسيك درستي ندارند). با دروغگويي و خالي بندي نه تنها خوف به دل ديگران نمي افتد، بلكه مايه تمسخر آنان مي شويد و چيزي نمي گذرد كه در انظار همگان به چوپان دروغگو بدل مي گرديد كه ديگر حتي حرف هاي راست تان را هم باور نمي كنند. و اين دقيقاً چيزي است كه مقامات رژيم ايران در داخل و خارج عارض شده اند و شما نيز حالا گرفتارش شده ايد. همان گونه كه قبل به شما وعده دادم، حضور شما و متحدان تان در سوريه نمي تواند تغييري در نتيجه جنگ پديد آورد، بلكه –همان گونه كه تاكنون نيز ديديد، شما تنها دستاني خواهيد شد كه تروريست هاي اسلامي را قصاص مي كنيد و آنان شما را؛ نه تنها در سوريه كه در عراق نيز و اگر لازم شد در جاهاي ديگر هم.
اسد نيز به جاي اين كه به فجايع سوريه مشغول باشد، در حال اظهار نظر پيرامون مشكلات منطقه و آينده خاورميانه است! اسلام سياسي با وجود اين كه در ايران (متحدتان)، افغانستان، عراق و مصر (در زمان كوتاه اخواني ها) بسيار كارنامه سياهي به جاي گذاشت، اما در برخي از جاهاي منطقه نيز نتايج مثبتي داشت. در يك دهه گذشته در تركيه، حزب عدالت و توسعه جهت برطرف ساختن تبعيض تاريخي نسبت به كردها و علوي و سرياني ها گام هاي موفقي برداشت و در زمينه اقتصادي و توسعه و محروميت زدايي نيز پيروزي هاي چشمگيري داشت، گرچه مدت كوتاهي است كه از تركيه كمتر خبرهاي خوبي به گوش مي رسد. در بهار عربي نيز النهضه تونس برخلاف اخواني ها، كارنامه قابل قبولي داشت و با آن كه از طريق انتخابات به قدرت رسيد، اما پس از مدتي كه مسائل اقتصادي و چند ترور منجر به اعتراضات مردمي شد، با انتقال مسالمت آميز قدرت موافقت كرد و برخلاف بعضي ها كه براي ماندن در قدرت جوي خون راه انداختند و كشورشان را به ويرانه اي و حتي خانواده شان را نيز داغدار ساختند، دو دستي به قدرت نچسبيد.
مشكل اصلي از ايدئولوژي است كه وقتي كه به اسلام وارد مي شود، فجايع القاعده و تروريست اسلامي و رژيم ايران را مي سازد و وقتي به گرايشات سوسياليستي وارد مي شود، كمونيست و ديكتاتورهاي بلوك شرق را در زمان جنگ سرد مي سازد و وقتي به ملي گرايي نفوذ كند، فاشيست ايتاليا، نازي آلمان و بعث سوريه و عراق را مي سازد كه جملگي بزرگترين جنايت ها و فجايع را در تاريخ جهان مرتكب شدند و به قيمت كشتار و ويراني هاي بسيار كنار رفتند و مي روند. ليبراليسم در جوامع غربي با وجود تمام نقدهايي كه به آن وارد شده، بزرگترين موفقيت اش و راز ماندگاري اش ميان همه رقبا آن بوده و هست كه هرگز آلوده به وسوسه ايدئولوژي نشد. چون ايدئولوژي در ابتدا دستاوردهاي چشم نواز، فريبنده و كوتاه مدتي دارد: همواره گروهي را به شكلي ثابت در اختيار دارد و با شست و شوي مغزي و در كلاس هاي ايدئولوژيك، آنان را به هر شكلي كه بخواهند در مي آورند و پس از تصاحب قدرت نيز حاضرند تا با چنگ و دندان از آن دفاع كنند. اما اين دستاوردهاي تنها تله اي است براي نظامي كه قرار است با تاوان هاي بسيار و بي رحمانه سرنگون شود. آنچه به زودي از خاورميانه و جهان رخت خواهد بست، ايدئولوژي از هر سنخ آن است. تمايلم به “انسانگرايي” مدتي است كه براي بسياري شناخته شده است و خوشبخاته امروز همه گير و حتي جهاني نيز شده است، اما بر اين باورم روزي كه انسان گرايي و انسانيت تبديل به ايدئولوژي شد، بايد فاتحه آن را بخوانيد و چيزي نخواهد گذشت كه به اسم انسانيت آدم مي كشند و جنايت مي كنند.
ليبيايي ها چه مي كنند؟!
نمي دانم چه تصوري باعث شد كه وزير امور خارجه ليبي موضوع بازگشت به سيستم سلطنتي در ليبي را پيش به كشد؟ مقامات و مسئولان خاورميانه بايد توجه كنند كه منطقه هرگز به شرايط گذشته عقب نشيني نمي كند، بلكه تغييرات رو به سوي بهبود و آينده دارد. اگر اختلافات و تفاوت ها در مناطق ليبي آنقدر هست كه يك جمهوري يكدست نمي تواند باشد، به نظام فدرالي روي بياوريد. اما بازگشت به پادشاهي عقبگرد است كه با تاوان هايي كه ليبيايي ها دادند، قابل قبول نيست. نظام سلطنت مشروطه از سلطنت مطلقه جلوتر است، اما از جمهوري عقب تر. و در جمهوري ساختار كامل دموكراتيك موجود است كه در نظام پادشاهي مطلقه نيست و در پادشاهي مشروطه ناكامل است. اگر در غرب و اروپا نظام هاي دموكراسي وجود دارد كه پادشاهي مشروطه اند، چون در غرب فرهنگ دموكراسي در جامعه قرن هاست كه نهادينه شده است؛ چيزي كه در خاورميانه اصلاً صادق نيست. تعجبم اين است كه وزير امور خارجه ليبي بعد از چنين اظهار نظر خطرناكي چگونه هنوز در قدرت مانده و وادار به استعفاء نشده است؟! چنين قضايايي اصلاً شوخي بردار نيستند و يك نفر با يك اشتباه مي تواند قرن ها فاجعه بيافريند و دريافت آن براي ليبيايي ها وقتي كه نزديك به نيم قرن گرفتار شخصي چون قذافي و تبعات تصميمات شخصي وي بودند، بسيار سخت نيست.