پیشینه تاریخی این روز خجسته و همواره افتخار آمیز تاریخی در ایرانزمین، از نظر هیچیک از ایرانیان میهن پرست، و آگاهان به تاریخ کشور عزیزمان، همینطور خدمات پیوسته شایسته و برآمده از مهر پادشاه بی بدیل و عاشق ایران و ایرانی پوشیده نیست. اما از دیدگاه دشمنان این کهندیار، به ویژه بدخواهان و دشمنان خاندان خدمتگزار سلسه همواره سرافراز حکومت پادشاهی پهلوی، نه فقط پوشیده مانده است؛ بلکه به جد و جهد، و با اصرار تمام تلاش هم می کنند؛ که حقایق موجود را، از نظر بخیلانه خودشان دور بدارند. هیچگاه هم از آنها سخنی به میان نیاورند!
قبل از فرا رسیدن ششم بهمن سال ۱۳۴۱ خورشیدی، و پیش از شکل گرفتن « انقلاب سفید شاه و مردم » طبق آمار سال ۱۳۳۸ خورشیدی، پنجاه درصد از زمین های این سرزمین ثروتمند و بی همانند، متعلق به مالکان بزرگ، فئودال ها و خان های مستبد و متمول کشورمان بوده است؛ بیست درصد آن نیز به اداره اوقاف تعلق داشته، ده درصد در اختیار بخش های دولتی کشور بودند؛ و فقط بیست درصد آنها در مالکیت کشاورزان زحمتکش ایرانی قرار داشته اند!
مالکان بزرگ همان کسانی بوده اند؛ که کشاورزان زحمتکش ایرانی را، با فشار و سرکوب فراوان به خدمت خویش می گرفتند. تا با دادن دستمزدهای بسیار ناچیز به آنان، موجب رونق یافتن کشاورزی در زمین های متعلق به خودشان(اربابان) بشوند؛ و به دست آوردن ثروت انبوه را نصیب آنان(خان ها و مالکان بزرگ) گردانند. در حالی که خود و خانواده شان(رعیت ها)، دارای بیست درصد از کل زمین هائی بودند؛ که با مشقت بسیار بر روی آنها کار می کردند!
ایشان که در آن هنگام « رعیت » نامیده می شدند. با مشقت فراوان، همچون اسیران و جیره خواران آن ارباب های سودجو، روزگارشان را با سختی های مضاعف می گذراندند. در حالی که اربابان شان در عشرت و شادکامی به سر می بردند؛ کشاورزان بی نوا و ستمدیده، همه روزه جز سختی و مرارت، نصیب دیگری در زندگانی خود و خانواده شان نداشتند!
از سوی دیگر، نیمی از جمعیت کشورمان که زنان بی پناه و ستمدیده جامعه ایرانی در آن روزگار بودند. نه در جرگه انسان ها قرار داشتند؛ و نه می توانستند در جای جای مملکت، از حقوق انسانی و یکسان خویش با مردان جامعه در دیارشان بهره مند گردند. و نه اصولا کسی به فکر نجات دادن بیش از نیمی از کل جمعیت ایران در آن برهه تاریخی بود !
گروه دیگری هم درون اجتماع در میان ایرانیان می زیستند و کار می کردند؛ که زحمات اصلی به گردش در آوردن چرخ های کارخانه های کشور بر روی شانه های آنها(کارگران ایرانی) سنگینی می نمود. اما بهره و سود و درآمدهای سرشار بر آمده از گردش چرخ های کارخانه ای که در آن کار می کردند. یکسره و یکجا به جیب ها و حساب های بانکی کارفرماهای آنان سرازیر می گشت!
میزان بالای بی سوادی ، عدم امکانات کافی بهداشت و درمان، نبودن شرایط مساعد جهت کوشش های مفید و کارآمد بیشتر، برای سازندگی های مورد نیاز روستائیان و سایر شهروندان ایرانی در کشورمان به اندازه ای بود؛ که پادشاه دلسوز ایران را بر آن داشت؛ تا در سال ۱۳۳۸ خورشیدی، به دولت وقت به ریاست دکتر منوچهر اقبال، دستور تهیه و ارائه پیش نویس صدور لوایح نوزده گانه انقلاب سفید، که آن را « انقلاب سفید شاه و ملت » نامیده بود؛ را به مجلس شورای ملی بدهد. تا که با به تصویب رسیدن لایحه های آن موارد توسط نمایندگان مجلس شورای ملی، تمامی آن امور را در سراسر کشور عزیزمان به اجراء بگذارند!
موارد نامبرده در بالا، و کاستی های دیگری هم که در آن زمان وجود داشتند. به مرور، با مشورت های شاهنشاه دورنگر ایرانزمین با نخست وزیران زبده و کاردانی مانند علی امینی، اسداله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا در کشورمان برطرف گشتند؛ که مهم ترین شان موارد « اصلاحات ارضی » ، « ارائه حق رای و آزادی های اجتماعی به زنان کشور » ، « سهیم کردن کارگران در سود سالیانه کارخانه ها با کارفرمایان » ، ایجاد نمودن « سپاه دانش » ، « سپاه بهداشت و درمان » ، « سپاه جهاد و سازندگی » و موارد بسیار دیگری، که اکنون در ذهن نگارنده نیستند. اموری بودند، که در مراسم فراموش نشدنی روز ششم بهمن ۱۳۴۱ خورشیدی ، با مطرح گشتن « انقلاب سفید شاه و مردم » به منصه ظهور رسیدند!
اما با تمامی فوایدی که این کار شایسته پادشاه بزرگ و میهن دوست مان انجام داد داشت. موجب نشان دادن واکنش های منفی برخی نیز گشت؛ که فرد زبون و زن ستیز و واپسگرا و همدست فئودال های آن زمان، همچون روح الله الموسوی الخمینی، که در شهر مذهبی قم مرجع تقلید شیعیان به حساب می آمد یکی از آنان بود. وی نسبت به چند بخش از لوایح مورد نظر، به خصوص لایحه ارائه آزادی و حق رای به زنان کشور، و نیز لایحه اصلاحات ارضی (لغو روش منفور « ارباب – رعیتی) = تقسیم شدن زمین های مالکان بزرگ و فئودال های زورگو و خان های ارباب بر رعیت های مظلوم مانند کشاورزان زحمتکش ایرانی، با صدور بیانیه ای علیه پادشاه با وی به مخالفت برخیزد!
ماجراهای رخ داده و انجام پذیرفته پس از واقعه تاریخی ششم بهمن ۱۳۴۱، از جمله تبعید شدن خمینی ابتدا به ترکیه و بعد به عراق، به هواداران دینزده و گرفتار آمده وی در « دگماتیسم مذهبی » او باعث شد؛ که آنها به گونه مخفیانه اعلامیه های آن فرد خرفت و کودن و انتقامجو را، میان سایر دینزدگان بری از خرد در کشور، مخصوصا تعداد زیادی از بازاری های آن زمان پخش کنند؛ و آرام آرام اسباب برگرداندن خمینی به ایران را فراهم سازند!
اکنون که نزدیک به برگزاری چهل و یکمین سال مراسم ننگین « دهه فجر » و پیروزی انقلاب شوم اسلامی در سرزمین اهورائی مان هستیم. کافی است که به چگونگی رخ دادن این مصیبت غیر قابل تحمل در کشورمان اندیشه کنیم؛ و با مقایسه میان آنچه را که داشتیم؛ با آنچه را که اکنون نداریم. به یاد هم میهنان خویش به ویژه نسل جوان تر بی آوریم؛ که……: « چه بودیم و چه شدیم »؟!
ملتی سربلند و ثروتمند و بی نیاز بودیم؛ که دشمنی صاحبان قدرت های بزرگ در جهان، کینه توزی های مخالفان رشد نمودن و برتری یافتن ملت همواره سرافراز ایران، و نیز صدالبته، که هیچگاه نباید به وادی فراموشی سپرد؛ ساده انگاری های بخشی از ساکنان کشورمان، که فریب دشمنان خود و پادشاه میهن دوست شان را خوردند. و در سال تا به ابد ننگین ۱۳۵۷ خورشیدی، در کمال نادانی و نا آگاهی، < جواهری بسیار گرانبها > را، با « خر مهره ای » کاملا بی ارزش معامله نمودند. تا خود و هم میهنان شان را، به این درجه از حقارت بین المللی برسانند!!
محترم مومنی