در حمله « سنتکام » به ادلب سوریه، چهل تن از سران « القاعده » کشته شده اند! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
133

« سنتکام » ستاد فرماندهی مرکزی آرتش ایالات متحده آمریکا، در روز یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۸ خورشیدی، برابر با یکم سپتامبر ۲۰۱۸ میلادی اعلام کرد: که به محل حضور فرماندهان « القاعده » در ساختمانی در شمال استان ادلب در سوریه حمله کرده است. ظاهرا در این حمله، حدود چهل تن از ساکنان آن ساختمان، که از سران گروه تروریستی القاعده بوده اند کشته شده اند!

ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا « سنتکام »، در بیانیه ای که روز یکشنبه دهم شهریور در این باره منتشر نمود نوشته است: «‌ این عملیات، علیه فرماندهان « القاعده » در سوریه انجام شده، که مسؤل حملاتی تهدید کننده، علیه شهروندان آمریکائی، متحدان ما و غیر نظامیان بی گناه هستند. » !

بنا بر بیانیه منتشر شده، در عملیات سنتکام: « تاسیسات ( مورد هدف قرار گرفته شده ) از میان رفته است؛ که باعث می شود، توانائی های آنها، برای انجام حملات بعدی، و ایجاد بی ثباتی در منطقه در آینده، کاهش بیشتری یابد. » !

در این بیانیه همچنین مطرح شده، که شمال غرب سوریه « استان ادلب » ، یک پناهگاه امن برای گروه القاعده در سوریه شده است؛ که رهبران این گروه تروریستی، همچنان در حال برنامه ریزی و هدایت عملیات وحشیانه ایشان در منطقه و غرب هستند!

« سنتکام » ستاد فرماندهی مرکزی آرتش آمریکا اعلام کرده است؛ که آمریکا به همراه همپیمانان خود، برای مورد هدف قرار دادن « افراطیون خشونت گرا » به این عملیات ادامه می دهند. تا مانع از استفاده آنها از سوریه، به عنوان پایگاهی امن شوند. خبرگزاری « رویترز » نیز همچنین، به نقل از سازمان دیده بان حقوق بشر سوریه، که مقر آن در لندن است هم گزارش داده، که در حمله مورد نظر، دست کم، چهل تن از افراطیون و سران القاعده در ادلب سوریه کشته شده اند!

از جمله این افراطیون، هیات « تحریر الشام » است؛ که یک گروه پیکارجو، تحت رهبری شاخه سابق القاعده در استان ادلب در سوریه می باشد؛ که کنترل بخش هائی از حماه، حلب و لاذقیه را در دست دارد!

در هفته گذشته، که گروه وحشی « طالبان » در افغانستان، به دومین شهر بزرگ این سرزمین همیشه مصیبت زده، به « قندوز » حمله نموده بود؛ و در آن، شانزده تن کشته و صد تن زخمی بر جای ماند. بر اساس گزارشی که « آسوشیوتدپرس » منتشر کرده است. این گروه وحشی تر از « القاعده » یعنی طالبان، در روز یکشنبه دهم شهریور، به حومه دومین شهر بزرگ استان « بغلان » به «پلخمری» که مرکز استان « بغلان » نیز هست حمله نموده، که به گفته صاحبنظران، این درگیری هنوز در حومه این شهر(پلخمری) ادامه دارد. اما هنوز از تعداد واقعی کشته شدگان و زخمی های این حملات تروریستی و عملیات وحشیانه طالبان در آنجا گزارش صحیحی منتشر نگشته است!

دو تن از مسؤلان آنجا، سخنگوی پلیس و رئیس شورائی استان « بغلان » در همانروز « یکشنبه دهم شهریور » اعلام کرده بودند: « ما نیاز به نیرو داریم. اگر طالبان از حومه شهر « پلخمری » (مرکز استان بغلان ) به داخل شهر بی آیند؟ اوضاع بدتر از این هم خواهد شد؛ و نیروهای محدود امنیتی ما، که در حال مبارزه با این وحشی ها می باشند؛ تعدادشان کم است. زیرا، بعضی از نیروهای امنیتی، در برخی از پست های بازرسی، بدون هرگونه مقاومتی، از محل ماموریت خود گریخته اند.»!

و این جنابات وحشیانه در شرایطی روی داده اند؛ که نماینده رسمی آمریکا در افغانستان، آقای «زلمای خلیل زاد»، بعد از حمله طالبان به « قندوز » ، در مذاکرات صلح با طالبان در « دوحه » شرکت داشته، و به آنها هشدار داده بود: « خشونتی مانند این ( حمله به « قندوز » ) باید متوقف شود. » !

به اضافه موارد بالا، توحش و خشونت های چهل ساله حاکمیت جنایتکار آخوندی در ایران، چه بسا گروه های تروریستی وحشی و خطرناک دیگری، مانند « الشباب » در کشور سومالی ، « بوکو حرام » در نیجریه، و…….. نیز، دسته گل هائی باشند و هستند؛ که خود آمریکائی ها به عمد و پشت سر هم به آب داده اند. تا هدف های خاصی در سراسر دنیا، به ویژه در خاور میانه را، برای خودشان رقم بزنند!

از یک سو، گروه های تروریستی بسیار وحشی را، در انواع مختلف، که یکی از یکی وحش تر و خطرناک تر و جنایت پیشه تر نیز هستند؛ به وجود می آورند. و از طرفی دیگر، جهت براندازی و از هم پاشیدن و ساقط نمودن آنان از قدرتی، که خودشان به آنها داده اند؛ تلاش های زیادی می کنند. که داستان شان، همانند حکایت مارگیر هایی است؛ که برای نمایشات « مار گیری » خود، گاهی فراموش می کنند؛ که نیش یکی از مارهای در آستین پرورش داده خویش را در بی آورند. هنگام به اجرا گذاشتن نمایش مربوطه و مورد نظرشان، مار نیشدار، که باید با نواخته شدن ساز فرد مارگیر، از درون سبد مارها بیرون بی آید. تا او با نوای ساز خودش، آن حیوان خطرناک را، در منظر دید تماشاچیان برنامه خودش به رقص وا بدارد. به جای رقصیدن برای ارباب، و تماشاچیان او، که بابت این کار به وی پول می دهند؛ مارگیر را بگزد. که اگر در این شرایط، عمل امداد رسانی به فرد گزیده شده، با تاخیر انجام بشود؟ زهر و سم ناشی از گزش مار در آستین پرورش یافته خودش، او را بکشد و از هستی ساقط نماید!

آقایان فراموش کرده اند؛ موقعی که خمینی ملعون را، با پرداخت کردن میلیاردها دلار پول رایج مملکت شان، جهت راه اندازی انقلاب شوم و سیاه اسلامی، به سوی ایرانزمین روانه نمودند. نیز همان وقتی که جنگ هشت ساله را هم میان ایران و عراق برنامه ریزی کرده و راه انداختند. با هدف مشخصی که برای خاموش نمودن شعله های آن جنگ داشتند. تا که به درون منطقه به ویژه در جنوب شرقی آسیا بی آیند؛ و در یکی از کشورهای آنجا استقرار پیدا بکنند. تا که بتوانند، مطامع بلند پروازانه خودشان را تامین نموده و به دست بی آورند؛ و در این رابطه، دولت وقت آنان، به ریاست جمهوری پرزیدنت « جورج دبلیو بوش » ، به عراق حمله نمود؛ و سپس درب تمامی زندان های آنجا را باز کرد. یکی دیگر از خطرناک ترین وحشیان تاریخ اسلام ( ابوبکر البغدادی ) را هم، از زندان صدام حسین آزاد کردند. تا با تعلیمات خودشان به او، گروه وحشی دیگری، مانند « داعش » = ( دولت اسلامی عراق و شام) را نیز، برای اربابان خویش پدید بی آورد. تا در این رابطه، پای شان بیش از پیش به درون منطقه خاورمیانه باز بشود. آمریکائی ها بایستی که از همان ابتدا، به این امر مهم واقف می بودند؛ که این گروه های تروریستی وحشی، همگی شان از مسلمان های بسیار خودکامه، و گرفتارهای خشن و وحشی به « دگماتیسم » مذهبی شان بوده و هستند؛ که جز به گسترش دادن دامنه های مذاهب گوناگون دین وحشی پرور و تروریست آفرین اسلامی شان نمی اندیشیدند. تا زمانی هم که آن را، در تمامی سرزمین های جهان اشاعه ندهند. از پای ننشسته و نمی نشینند و نخواهند نشست!

اکنون که یکی از دولتمردان ایالات متحده آمریکا، پرزیدنت دونالد ترامپ، به اشتباهات پیاپی همتایان پیشین و دولتمردان قبل از خود وی در کشور اش پی برده است؛ و به درستی هم می داند؛ که تا زمانی که اسلام برپا است. وضعیت همه دنیا با چنین شکل و شیوه ای خواهد بود. شمشیر خود را، هم به طرف متولد کننده همگی گروه های تروریستی دنیا( جمهوری جنایتکار اسلامی )، که به عنوان دست نشانده حزب دموکرات ایالات متحده در ایران به حاکمیت جنایتکارانه اش می پردازد نشانه گرفته است. بلند پایگان آمریکائی حزب دموکرات، که خودشان کاشف خصیصه جنایت پیشگی آخوند قسی القلب و انتقامجو، خمینی ضد ایران و ایرانی بوده، و مخترع حاکمیت دینی جنایت آئین اسلام ناب محمدی ایشان نیز می باشند. در حال موش دواندن، در سراسر برنامه های ضد تروریستی ریاست جمهوری کنونی کشورشان(دونالد ترامپ) هستند. تا که خدای ناکرده!!!!!!!! فعالیت های نوچه های وحشی و تروریست شان در منطقه خاورمیانه، یا حتی در سراسر این گیتی پهناور، راکد و منفعل نمایند. تا اسلام وحشی پرورشان، و جمهوری آخوندی جنایت گسترشان، همچنان در کل جهان، خون بریزند و بی گناهان را به کام مرگ بفرستند!
محترم مومنی

مقاله قبلیکشتی فرنگی ایران با ۳ برنز چهارم جهان شد
مقاله بعدیباید که پوزه ی دروغگویان را به خاک رسوائی شان بمالیم!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.