آن مفهومی که انسان مدرن و روشنفکر امروزی از واژه ” آزادی ” در ذهن خود نقش نموده، روح پدیده ای اجتماعی و ساخته شده به دست و فکر خود اوست. یعنی قاموس ” دموکراسی ” که تار و پود همه ضوابط و مقررات یک کشور در آن شکل گرفته و بر مبنای حکومت مردم بر مردم تنیده شده باشد. به زبانی دیگر، اگر دموکراسی را جسم تصور بکنیم، می توانیم بدون تردید ” آزادی ” را روح آن بدانیم. در حقیقت این دو اجزاء یک موضوع واحد هستند؛ که وقتی از هر کدام نام برده شود، شنونده بلافاصله آن دیگری را نیز در نظرش مجسم می کند و در مغز خویش می نشاند.
بهره مندی از آزادی های فردی و اجتماعی، در جامعه ای میسر است که با روش سیاسی دموکراسی حاکمیت بشود. در غیر این صورت، توقع داشتن آزادی های فردی و اجتماعی از اداره کنندگان آن جامعه، انتظاری بیجا و نشدنی است. مانند اینکه یک نفر دیگی چوبی را روی آتش بگذارد، و بخواهد در آن خوراکی خوشمزه بپزد و آن را بخورد!
حکایت این دیگ چوبی، انتظار داشتن اجرای برنامه های دموکراتیک از حاکمیتی خودکامه و مستبد است. مانند همین رژیم خونخوار و دیکتاتور آخوندی اسلامی، که مدت سی و چهار سال می گذرد که بر کشور ما استیلا یافته، و آن را در اشغال خودش دارد. این درست همان دیگ چوبی است، که هرگز نمی توان از آن یک وعده خوراک بد را هم انتظار داشت؛ چه رسد به چند وعده خوراک خوب و کامل و مفید!
در کشوری که با سیستم جمهوری ( حکومت عامه مردم ) مدیریت بشود؛ حضور انتخابات منظم که هر چهار سال یک بار به انجام برسد؛ و یک فرد کاردان و شایسته و لایق برای نقش ریاست جمهوری آن برگزیده بشود؛ ازخصائص چنین حکومتی است؛ که بر پایه های دموکراسی استوار باشد؛ و دادن آزادی های مردم به ایشان را، از وظایف اولیه خودش بداند. با حضور ذهنی که از نوع حاکمیت رژیم منفور اسلامی در میهن مان داریم؛ مطمئن هستیم که اگر چند قرن هم به آنها روشهای دموکراتیک را بیاموزیم؛ نه فرا می گیرند و نه به آن عمل می کنند!
اگر می توانستند و رویشان می شد؛ حتی هیچوقت انتخاباتی را هم برگزار نمی نمودند؛ و مردم را نیز چنان چهارپایان، یا در طویله ها محبوس می نمودند، و یا با چوب بر سرشان می کوبیدند که به فرمان حاکم به چپ یا به راست برود و جرأت تکان دادن سرش را هم نداشته باشد!
آنوقت همین مردمان توسری خور، هر چند هم که سیستم ادراکشان از کار افتاده و منفعل گشته باشد؛ باز هم به راحتی درک خواهند نمود، که از گوشه گوشه هر جائی که نوکران حاکم، با چوبهایشان آنها را به آن سو سوق بدهند؛ شعله های آتش جور و ظلم و ستم زبانه می کشند، و دوزخ وعده داده شده را تداعی می کنند!
آنگاه در چنین جهنمی، هرچند هم که انتخابات نیز برگزار بشود؛ چون همه امور با صلاحدید یک مدیر مستبد و جنایتکار انجام می پذیرد؛ هیچ معنائی از آزادی و دموکراسی را برای آحاد آن جامعه بیان نخواهد کرد. در چنین شرایطی است که به هر نقطه ی سرزمین مان که بنگریم؛ جز همان شعله های آتش سرکش جهنمی نخواهیم دید!
با توجه به چنین حقایقی، چگونه خواهیم توانست از متن این جهنم سوزان، خنکای بهشت آزادی و دموکراسی را به جسم و روح و روان خویش برسانیم؟ با شرکت نمودن در انتصابات رژیم، فقط به خودمان ثابت خواهیم نمود، که همچنان مایلیم که نامردمانی چون بسیجی های مزدور حکومت ابلیس، چوب به دست بر سرمان بکوبند و ما را به هر سوئی که مایلند هدایت بکنند!
باز اگر از پیشینه شان چیزی نمی دانستیم، اگر ندیده بودیم که در خرداد 88 چه بر سر مردم آوردند؟ چگونه با چوب و باتوم به فرزندان دلاور ایرانزمین تجاوز نمودند؛ و درون زندانهای مخوف شان آنها را به قتل رساندند؟ شرکت کردن در انتخابات که انتصابی بیش نیست را، می توانستیم تا حدودی تحمل کنیم. اما وقتی به خوبی می دانیم که فرد مورد نظر حاکمیت این رژیم توتالیته، که بر اساس خصلت چنین حکومتهائی، همه تلاش شان در نگاه داشتن مردم در جهل و خرافه پرستی است؛ از پیش مشخص گشته و صرفا به صورت فورمالیته برنامه انتخابات را به مرحله اجرا می گذارند؛ نادانی محض است که باز هم به خودمان اجازه بدهیم؛ درون شعله های سر به فلک کشیده این جهنم آشکار، در جستجوی بهشتی امن باشیم؛ که متضمن آزادی و دموکراسی برای تک تک آحاد ملت سرزمین مان باشد؟!
نکنیم کاری را که بعد خویشتن را سرزنش نموده و به خویش بگوئیم: ” دوشینه به کوی می فروشان
پیمانه ی می به زر خریدم
اکنون ز خمار سرگرانم
زر دادم و درد سر خریدم “!
بهار 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی