در به دار کشیدن انسان های بی گناه، درخت گردو مقصر نیست!

0
329

پیشرفت های صنعتی در تمامی زندگی بشر، از پیدایش آفرینش تا کنون ادامه داشته و خواهد داشت. به وجود آمدن تحولات بسیار در صنایع چوب نیز، از جمله همین پیشرفت ها می باشد؛ که به طور مستمر رونق زیادتری پیدا کرده و می کند. یکی از انواع چوب های مرغوب، که در ساخته شدن وسایل مختلف برای آسایش بیشتر مردم جهان به کار می رود؛ چوب پردوام و محکم ساقه درخت گردو است؛ که از دیرباز مورد استفاده آدمها قرار گرفته است.

استفاده نمودن صنعتگران چوبکار از چوب گردو، فقط به خاطر خوب صیقلی شدن آن نیست؛ قطر وسیع ساقه این درخت، به اضافه رنگ شفاف آن، فراوان و ارزان بودن آن، و از همه مهم تر دوام و مقاومت آن در همه گونه شرایط آب و هوائی در دنیا است؛ که میزان استفاده از آن نسبت به چوبهای دیگر را بالا می برد. به همین دلایل، صنعتگرانی که در کار صنایع چوبی مشغول فعالیت می باشند؛ ترجیح می دهند که چوب درخت گردو را، بیش از بقیه درختان دیگر مورد استفاده خویش قرار بدهند.

به پیرامون خودمان که بنگریم؛ چه در خانه و چه در محل کارمان، وسایل متعددی را مشاهده می کنیم، که با چوب گردو درست شده اند. انواع صندلی، میز، تختخواب، قفسه کتاب، انواع قاب عکس، بخش وسیعی از صنایع دیگر، که در تولید آنها نیز چوب نقش دارد؛ مانند برخی از لوازم الکترونیکی، که درون اتاقک های چوبی جاسازی می شوند؛ گنجه های مخصوص نگاهداری آذوقه های مورد مصرف خانواده، کمد لباس، درب های فراوانی، که بخش های مختلف خانه و محل کار ما را از هم تفکیک می کنند؛ حتی در زمانی نسبتا دور( پنجاه شصت سال پیش) اتومبیل هائی شبیه ” جیپ ” که اتاق شان چوبی بودند. همه شان بیشتر از چوب درخت تناور گردو درست شده اند. اما موارد استفاده از چوب درخت گردو، فقط همین نمونه هائی که در بالا آورده شد اند. اما لوازم دیگری هم هستند، که از همین چوب ساخته می شوند؛ ولی به جای آنکه برای ما آسایش بیافرینند؛ آزارمان می دهند!

قفس هائی که پرندگان در آنها محبوس می شوند؛ چون صاحبان شان می خواهند، که از آوای خوش و ظاهر زیبای آنها لذت ببرند. منبرهای دو، سه، چهار پله ای(شاید هم بیشتر) که روضه خوان ها برای بیان کردن سخنانی یاوه، که موجب فریب دادن مردم بشوند؛ بر روی همین منبرها می نشینند. و از همه بدتر، چوب جوخه های دار هستند؛ که دشمنان ایران و ایرانی، اشغالگران اهریمن تبار حکومت ننگین و منفور اسلامی، بهترین فرزندان آزادیخواه و دشمن ستیز میهن کهنسال ما را، به بالای آنها می کشند و هستی شان را تباه می گردانند نیز از همین چوب ساخته می شوند!

هیچ شکایت و گله ای از درختان زیبا و پربار درختان گردوی سرزمین مقدس مان نداریم. اعتراض مان به آنهائی است، که به جای ساختن مدارس روستائی با همین امکاناتی که دارند؛ برای کودکان و نوجوانان بسیاری، که در سرمای شدید زمستان، و در گرمای سوزنده تابستان، در مناطقی که بعضی چادرنشینان و کوچ کنندگان ایرانی در آنجا زندگی می کنند؛ و ناچارند که با هرگونه شرایط آب و هوائی، بر روی زمین داغ یا منجمد بیابان اطراف چادرهای شان بنشینند و از آموزگاران خویش بیآموزند؛ مدارس بسیار ساده و معمولی را نمی سازید؟!

مردمانی نیز در همه جای کشورمان هستند؛ از جمله دختران و زنان تنها و بی پناهی، که به هر دلیلی از خانه و زندگی خودشان آواره گشته اند؛ ناگزیر درون کارتن هائی که روی هم چیده اند زندگی می کنند و می خوابند. آیا آن کودکان و این زنان و مردان سیه روز ایرانی، حق ندارند که هم میهنان ایشان، دست کم با استفاده از همین چوب مقاوم و نسبتا ارزان، که در سراسر ایران به فراوانی یافت می شوند؛ سرپناهی برای آموزش و مأوای خویش داشته باشند؟!

آقای صنعتگر چوبکار، ساختن دار و قفس و منبر را به کناری بگذارید؛ که همه شان مایه رشد اندیشه های شیطانی در کهندیار ما می باشند. درخت گردو مقصر نیست، که هم میهن ایرانی شما، به وسیله همان داری که شما می سازید؛ مظلومانه به قتل می رسد. درخت گردو مقصر نیست، که با قفسی که شما از چوب مرغوب آن درخت می سازید؛ پرنده ای بی زبان در آن زندانی می گردد؛ و آوای محزون اسارت خویش را، در آن فضای تنگ و محدود سر می دهد!

آخوند را چه به جایگاه نشستن، که برای وی منبر می سازید؟ پیش کسوتان او، بر روی سنگ و بوریا می نشستند و مردم را از مسیر اصلی زندگی شان منحرف می ساختند. یا اگر خیلی هم می خواستند، که شأن و مقام شان را به رخ شنوندگان اراجیف انحرافی خویش بکشانند؛ به دسته عصای شان، که آنهم متأسفانه از چوب همین درخت آزاده و بلند بالا درست می شود؛ تکیه می دادند و مردم را به وادی گمراهی و بی خبری از حقیقت سوق می دادند. حالا شما که صنعتگری ماهر شده اید؛ برای مشتی اراذل و اوباش بی هویت اهریمن تبار، که جز اسیر ساختن خود شما و سایر هم میهنان تان، چپاول کردن همه دارائی های ملی همگی شما، ایجاد ترس و وحشت در دلهای تان، که هیچگاه در مقابل ایشان نایستید؛ منبر می سازید که تا خبر مرگ شان، بر روی آنها بنشیند و شما را گمراه سازند؟!

به جای آنکه از همین چوب مقاوم و مناسب، ارابه هائی بسازید، که در حالی که به هر ارابه ای، تعدادی آخوند مفتخور ایران ویران ساز بسته شده اند؛ و اسب های تیزرو و مشهور پارسی( که عرب توان تلفظ حرف ” پ ” را ندارد به آن ” فارسی ” می گوید(چون اسب به زبان عربی ” فرس ” می باشد؛ از اینرو نام زیبای زبان پارسی ما را هم، به ” فارسی ” بدل کرده اند؛ اسب های تندرو که ارابه های دست ساز شما را، با سرعتی که ارابه ران تعیین می کند، به هر سوی ایران بچرخانند؛ و بیش از آنی که هستند رسوای شان کنند. برای آنها منبر هم می سازید. و آگاهانه جهت به دار کشیده شدن فرزندان برومند ایرانی، جوخه دارهای جانگیر درست می کنید. حاشا که اگر چنین کنید، بی توجه بمانم و شما را ایرانی بنامم!

محترم مومنی

مقاله قبلیهمسر محمد صدیق کبودوند زندانی عقیدتی: هشت سال زندان، یک بار مرخصی، محروم از عفو مشروط
مقاله بعدیباریک‌ترین و نازک‌ترین سد قوسی تاریخی جهان، پایدار پس از ۷۰۰ سال
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.