در بحران سوریه هنوز امکان بهبود اوضاع هست؛ البته با دیدی درست به همراه کمی انعطاف

0
162

دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز
سیل عظیم جدیدی از آوارگان سوری به سوی اروپا بار دیگر توجه جامعه جهانی را نسبت به بحران و حتی فاجعه سوریه برانگیخت و آن اهمیت انجام اصلاحات و رسیدن به راهکارهای جدید را برای جنگ فرسایشی سوریه نشان داد. پیچیدگی بازی ها و نقش ها در بحران سوریه خود بر دشواری هر تغییری افزوده است و چه بسا یک اقدام نسنجیده که به منظور بهبود اوضاع شلیک شده باشد، خود منجر به مشکل یا بحرانی جدید گردد و یا حتی جنگی منطقه ای یا جهانی را در پی داشته باشد.
نخستین نکته این است که بدانیم ما اینک درخصوص سوریه فردا سخن نمی گوییم (آن هم به جای خود و پس از پایان جنگ فرسایشی همان گونه که قبلاً و در جای خود به کرات از آن حرف زدیم) بلکه از سوریه امروز سخن می گوییم؛ از سوریه یکپارچه فردا حرف نمی زنیم که به سوریه امروز فکر می کنیم که عملا حداقل به چهار بخش تقسیم شده است که هر یک دارای نیروهای رزمی و مسئولانی متفاوت هستند و لاجرم به خدمات رسانی به مردم و غیرنظامی نیز که در حیطه تسلط شان است نظر دارند. نباید به امید سوریه فردا، مردم امروز سوریه و به خصوص غیرنظامیان را فراموش کنیم. از این منظر اقدام اسد و روسیه در جذب تعدادی از منتقدان و مخالفان در بدنه دولت اسد سودمند است. روسیه برای تقویت ارتش سوریه در مقابل معارضان سوری –چه میانه رو چه تندرو- دست به ارسال تسلیحات جدید و پیشرفته و اعزام اندکی نیرو به منطقه ساحلی سوریه زده است. تا اینجای کار نیز من اشکالی در این تصمیم نمی بینم که هیچ حتی مفید می دانم. فقط تصورش را بکنید که مناطق ساحلی علوی نشین سوریه بدست داعش یا القاعده بیافتد چه قتل عامی فقط از علوی ها –حال از مسیحیان و سایر اقلیت ها جای خود- راه می افتد. آنگاه اظهار تاسف و اعلامیه های پی در پی محکومیت آن توسط جامعه جهانی هیچ کمکی نخواهد کرد و مردگان زنده نخواهند شد. اتفاقاً تاسیس پایگاهی در آن مناطق توسط روسیه دژی محکم برای دفاع از مردم آن منطقه (و همین طور کلیه مناطق علوی نشین و حتی شیعه نشین) در مقابل آدمخواران خواهد بود؛ چیزی که البته پیرامون مناطق سنی نشین (مثل حمص) و کردنشین و بخش اعظم سوریه صدق نمی کند. فراموش نکنیم که تنها ارتش آزاد سوریه و مبارزان میانه رو نیستند که در سوریه علیه رژیم اسد می جنگند بلکه گروه های تندرو و حتی تروریست و آدمکش نیز هستند و اتفاقاً آنان اینک دست برتر را نیز دارند. بنابراین، تا زمانی که عملیات نظامی و هوایی روسیه معطوف به داعش و القاعده باشد خالی از اشکال بوده و مفید است؛ به خصوص اگر از سلاح های دقیق و پیشرفته به جای بمب های بشکه ای -که بسیار غیردقیق است و اکثریت تلفات مردم عادی و غیرنظامی از بابت همین بشکه هایی است که از ارتفاع بالا و به شکلی کور پرتاب می شود- استفاده و جایگزین شود. بمب های بشکه ای هر کشته ای از مردم عادی که می گیرد به ازای آن یک نفر چند نفر -از اقوام کشته شدگان- به مبارزان با اسد افزوده می شود. به طور کلی اقدامات اسد و روسیه در ماه های اخیر عمدتاً مفید و در مسیر بهبود شرایط بوده است (ولو دشمنی با دیگران نباید موجب شد که کارهای اصلاحی آنان را نبینیم و همگی باید در جهت بهتر شدن یکدیگر بکوشیم)؛ گرچه هنوز بمباران های بشکه ای و استفاده گاه و بیگاه از گازهای کلر بسیار نگران کننده و تکان دهنده اند. تنها باید عملیات نظامی و بمباران های هواپیماهای روسی در هماهنگی با نیروهای آمریکا و ائتلاف صورت گیرد که درگیری ناخواسته ای روی ندهد. می تواند طی یک تقسیم کار بین نیروهای ائتلاف و روسیه مناطق تحت تسلط داعش در سوریه هدف قرار گرفته و حتی از تسلط داعش خارج شوند.
جنگ سوریه را باید طی چند سناریو محتمل دنبال کنیم. در صورتی که تمامی راهکارهای منتهی به صلح و انتقال سیاسی و طی گفتگو را تعقیب کردیم و به نتیجه نرسیدیم، چون در آن صورت جنگ همچون 4 سال گذشته ادامه خواهد داشت باید سناریوهای جنگی را نیز با آگاهی و دوراندیشی حل کنیم. برخلاف برآورد تمامی کشورهای منطقه که در مقابل جاه طلبی های ایران در منطقه کنش و واکنش نشان می دهند باید بگویم که سقوط اسد منجر به سقوط رژیم ایران نمی شود بلکه دقیقاً برعکس؛ ماندن اسد در صورتی که با درگیر شدن بیشتر ایران –در همه ابعاد نظامی و مالی و غیره- همراه شود می تواند به سقوط رژیم ایران منجر شود. فرو رفتن رژیم ایران در باتلاق هم سوریه هم عراق و حتی یمن. سقوط اسد یعنی پایان هزینه های بی پایان رژیم ایران در سوریه و افتادن مسئولیت و کلیه هزینه های آن بر دوش برندگان جنگ؛ یعنی کشورهای عربی و نیروهای ائتلاف بین المللی و کشورهای غربی حامی اپوزیسیون سوریه و مهمتر از آن به معنی پایان درگیری داعش با سپاه پاسداران و شبه نظامیان و مزدورانش و کشیدن درگیری داعش با کشورهای عربی است. برخلاف تصور اپوزیسیون حتی اصرار روسیه و ایران بر ماندن اسد نیز به ضرر اپوزیسیون نیست که حتی به نفع شان است! چون کشورهای غربی و عربی حاضرند در ازای رفتن اسد بقیه نهادهای امنیتی و ارتش سوریه و حتی حزب بعث را برای حکومت آینده حفظ کنند؛ چون آنان را برای برقراری امنیت و مقابله با تروریست ها ضروری می پندارند. یعنی تمامی این کشتارها و ویرانی ها را اسد با دو دست اش مرتکب شده و نیروهای امنیتی و حزب بعث سوریه بی گناه اند!؟ حداقل می دانیم که بسیاری از رزمندگان و شهروندان سوریه چنین نمی پندارند و برخی از شکنجه گران شان را حتی می شناسند. اتفاقاً اقدامات قهری و شکنجه و آزار و حتی تجاوز نیروهای امنیتی و حزب بعث سوریه در تبدیل مبارزه مسالمت آمیز مردم سوریه در ابتدای بهار عربی به جنگ های مسلحانه تعیین کننده بوده است. خطرناک تر از همه حزب بعث سوریه است که نهادی ایدئولوژیک بوده که همچون هر سازمان ایدئولوژیکی تنها با ساقط کردن شان کارشان تمام نمی شود و تا دستگیر و محاکمه نشوند مشکلات جدیدی برای حکومت آینده به وجود می آورند چه رسد که بخواهند در ساختار سازمان های جدید نقش داشته باشند. همچون بعثی های عراق که آمریکایی ها پس از ساقط کردن صدام طی اشتباهی فاحش به جز اندکی بقیه بعثی ها را آزاد گذاشتند. آنان نه تنها در بمب گذاری ها و سازماندهی تروریست ها نقش ایفا کردند حالا گروه جدید داعش را نیز تشکیل دادند که علاوه بر عراق برای منطقه وحتی جهان به یک خطر بدل شده است. ارتش آزاد سوریه باید بدنه اصلی آینده ارتش سوریه را تشکیل دهد. حزب بعث سوریه و به خصوص نهادهای امنیتی سوریه باید هیچ نقشی در آینده سوریه نداشته باشند و می بایست نهادهای امنیتی جدید با آموزش جدید توسط کشورهای پیشرفته امنیت را در سوریه برقرار کنند و گرنه استبداد به سرعت توسط همین نهادهای امنیتی گذشته با عناوین جدید در حکومت بعدی بازتولید می شود، آن هم پس از این همه کشتار و ویرانی و روز از نو روزی از نو. بی تعارف تاریخ نشان می دهد نهادها و نظام های ایدئولوژیک تنها با یک راه حل آرام می گیرند: مرگ. باری روسیه و ایران در پشت اسد به نفع اپوزیسیون سوریه نقش بازی می کنند تا “جوخه سوریه” همچنان برپا بوده و جانیان و شکنجه گران و تروریست ها را در هر چند سوی نبرد به سزای اعمال شان برساند. “پس طی شطرنجی حساب شده اسد فعلاً باید بماند و چه بهتر در مناطق علوی نشین و شیعه نشین”.
اقدامات ترکیه و میت همچنان یا مخرب یا سردرگم نشان می دهد. هنوز واحدهایی از نهادهای امنیتی ترکیه به شکلی فعال به تقویت و تجهیز و تسلیح داعش مشغول اند در حالی که مقامات ترک از جنگ با داعش قصه تعریف می کنند! البته آن داستان ها می توانند بعضاً خیلی شیرین هم باشند اما بی شک دیگر کسی را به خواب نخواهند برد! گویا برخی از مقامات ترک هنوز در عصر عثمانی جا مانده اند و تصور می کنند چون آن دوران افکار عمومی را چند جارچی حکومتی تعیین می کنند و بس و نمی دانند که امروز هر شهروندی می تواند یک خبرنگار باشد و کافی است یک چرخی در میان چند سایت مطرح اینترنتی بزنند تا فیلم های گرفته شده از کمک های متعدد ارتش ترکیه و میت به داعش را ببینند. مقامات ترک از ایجاد منطقه حائل در مرز سوریه سخن می گویند اما حتی بخش هایی از منطقه حائل را که دست داعش است بمباران نکرده اند چه رسد که آزاد و پاکسازی کنند برای ایجاد منطقه امنی برای آوارگان سوری! در صورتی که دولت ترکیه درباره ایجاد منطقه امن برای پناهندگان سوریه جدی باشد آن باید به آوارگان جدیدی اختصاص یابد که هر روز به خیل آوارگان افزوده می شوند.
آن انتظاری که از مقامات اروپایی در کمک و جذب آوارگان سوریه و خاورمیانه می رفت با پیشگامی برخی از کشورها در مسئولیت پذیری یاری به بی پناهان و سرگردان شده ها از جنگ های خاورمیانه محقق شد. تنها کسانی که شرایط حاکم بر جوامع اروپایی را بدانند متوجه اند که آنان با چه محدودیت های واقعی در این زمینه دست و پنجه نرم می کنند. کشورهای اروپایی سال هاست که ظرفیت های اقتصادی و شغلی برای جذب مهاجران و پناهندگان بیشتر را ندارند اما از همه جهان و به خصوص خاورمیانه مدام مهاجران غیرقانونی و پناهندگان بیشتری به سوی اروپا هجوم می برند به خاطر اهمیتی که به حقوق بشر و به آزادی های مدنی و کرامت انسان داده می شود و کافی است از همین پناهندگانی که از کشورهایی از خاورمیانه می آیند که جنگی در آنان روی نداده بپرسید که چرا به اینجا فرار کرده اند، خواهند گفت: چون می خواهم با من و خانواده ام مثل یک انسان برخورد شود (محض اطلاع کلیه خاورمیانه ای ها).
آلمان باز مسئولانه تر و جدی تر و عملگراتر از بقیه نشان داد. این است افتخار امروز مردم و دولت آلمان که مسئولیت پذیری مشفقانه را –با وجود تمامی محدودیت هایی که در کشورشان دارند- الگویی برای بقیه اروپایی ها ساخته است، نه کشورگشایی و جاه طلبی که برخی از سیاستمداران امروز دنیا به عنوان افتخار می پندارند؛ همچنان که در گذشته نازی ها نیز. پیداست که برخی از کشورهای اروپای شرقی تنها عضو اتحادیه اروپا شده اند و از مسئولیت ها و وظایف شان به عنوان یک عضو به اندازه کافی مطلع نیستند. عضویت در اتحادیه اروپا همچون عضویت در هر نهادی علاوه بر فواید و مزیت ها دارای وظایف و مسئولیت هایی نیز هست و گویا برخی از کشورهایی که با آوارگان برخورد نامناسبی صورت دادند از این مسئولیت شان آگاه نیستند و نسبت به فرهنگ تکثرا و مسئولانه اروپای امروز کم توجه اند. باری، باید توجه کرد ظرفیتی را که کشورهای اروپایی و آمریکا برای پذیرش آوارگان اعلام کرده اند، تنها اکثریت امواج کنونی از آوارگان را پوشش می دهد و آنان باید در جستجوی راهکارهایی برای جذب امواج دیگری از آوارگان خاورمیانه باشند که بی وقفه می آیند و گرنه بحران همچنان پایدار خواهد ماند.
کشورهای عربی باید توجه کنند که عرب خواندن یکدیگر و افتخار بدان تنها برای مقابله با دشمنان نیست که برای کمک به یکدیگر در هنگام سختی ها نیز هست و اعراب و به خصوص کشورهای حاشیه خلیج همان گونه که به مصر کمک کردند باید آوارگان جنگ های سوریه، لیبی، یمن و عراق را دریابند و اردوگاه هایی را برای اسکانشان در خاک خود بر پا کنند و از سازمان ملل نیز برای هر طرحی جدید کمک بگیرند. البته باید بیافزایم که عربستان و امارات متحده عربی تاکنون سطح قابل قبولی از کمک ها را صورت داده اند و باید سایر کشورهای متمول عرب نیز به همان میزان کمک کنند؛ به خصوص که برخی از آنان در گذشته به برخی از گروه های تندروی اسلامی کمک کردند و بر بحران آوارگان دامن زدند، حالا باید حداقل گذشته را جبران کنند. بد نیست که اتحادیه عرب جلسه ای ویژه برای بحران آوارگان تشکیل داده و همچون اتحادیه اروپا به تناسب ظرفیت های هر کشور سهمیه ای برایشان تعیین کند؛ کشورهایی که پول کافی ندارند می توانند مکان های مناسبی را اختصاص دهند. بحران آوارگان بخشی از مسائل جنگ است و همان گونه که برای هر مسئله ای در جنگ طرحی و برنامه ای می ریزیم برای اسکان آوارگان و کمک به آسیب دیدگان و گرسنگان و بی پناهان نیز باید طرح و برنامه ای داشته باشیم و نمی توانیم غیرمسئولانه مردم جنگزده را رها کنیم.
کشور سوریه به جز ایران و روسیه متحدان دیگری نیز دارد و مشخصاً کشورهای آمریکای جنوبی از آن جمله اند که می توانند با تعیین سهمیه ای بخشی از آوارگان سوری را پذیرا شوند. کشورهای شرق دور و به ویژه کشورهای مسلمان نیز باید بسیار بیش از این پذیرای آوارگان و کمک رسانی به آسیب دیدگان و بی پناهان باشند. به هر روی اگر برنامه هایی بر اساس تقسیم کار در سراسر جهان نداشته باشیم بحران آوارگان از مدیترانه فراتر می رود و به بحرانی جدی برای تمام جهان بدل می شود.