ظاهر پرسش عنوان بالا در وجه معنای آن درست نیست؛ چون باید گفت: ” کی از چی خرج می کند. ” اما به واسطه آنکه موارد خرج شونده در ایران کنونی ما فقط چیزها نیستند؛ و در بیشتر مواقع، به نوعی از برخی از افراد نیز برای رسیدن به امر خاصی مایه گذاشته می شود؛ بنابراین باید پرسید: ” در ایران کی از کی خرج می کند؟ ” از اینرو، بهتر است که ببینیم کی چه و که را، جهت رساندن خودش به منافع حتمی و احتمالی، مورد بهره برداری غیر مستقیم قرار می دهد؟!
آخوندهای درجه زیر پائین، وقتی روی منبر قرار دارند، پیش از آنکه شروع کنند به خواندن روضه، و بریدن سر امام حسین و به شیون کشاندن ابلهانی که پای منبر این شاگردان شیطان نشسته اند؛ چندین بار آسمان را به ریسمان وصل می کنند؛ تا موضوعی مناسب بیابند، که به وسیله آن از پیشنماز همان مسجدی که در آن سخنرانی می کنند؛ برای حفظ منبر خودشان در آن مکان خرج نمایند. اینها زیرکانه می دانند، که اگر از پیشنماز تعریف کنند؛ کسبه و معتمدان آن محله را برای خودشان خریده اند. و هرگاه هر نیازی داشته باشند، توسط آن اشخاص سرشناس برآورده می شود. ضمن آنکه رجای واثق هم دارند، که جناب پیشنماز، دمش به دم آخوندهای بالاتر از خودش وصل است؛ و در موقع لزوم می تواند پارتی بسیار مناسبی برای این آخوند بی مقدار باشد!
کمی که افق دیدتان را بازتر کنید، خواهید دید که آن پیشنماز هم، خودش جهت برخورداری از نعمت های موجود نزد بالاتری ها، ناگزیر است که از شخصی صاحب نام خرج بکند؛ تا با این روش بتواند دو سه مسجد دیگر را هم برای اقامه نماز پیش خرید کرده( به وی پیشنهاد بکنند)، که صبح و ظهر و مغرب، در این مساجد سه گانه پیشنماز باشد. آنقدر سرش می شود که از پارتی خودش درخواست بکند؛ تا به فراخور جمعیت مسجد رونده و نماز خوان هر محله ای، ترجیح بدهد که نمازهای یومیه( روزانه ) را در کدام مسجد صبحها، و در دیگری ظهرها، و در سومی شبها برود و پیشنمازی بکند. آن مسجدی که غروب شلوغ تر از هر وقت دیگری می شود، بهترین کیس مورد نظر آقای پیشنماز رند است؛ که در آنجا ریش چند حاجی بازاری را در دست خویش داشته باشد؛ تا هر وقت در مورد خاصی نیاز مادی جانگیری داشت؛ با چاپلوسی نزد آن بازاری پولدار، به وسیله غرور کاذبی که به او می دهد؛ از ساده لوحی و زودباوری او خرج بکند؛ و خودش را از منجلاب گرفتاری مالی که دارد برهاند!
حاجی بازاری مورد نظر هم، با همه زود باوری اش، آنقدر سرش می شود که وقتی باید کالائی را که از خارج وارد نموده؛ برای ترخیص آن از گمرک محلی که باید وارد کشور نماید؛ مبلغ بالائی را بپردازد؛ برای اینکه پول کمتری برای ترخیص کالای خود بدهد؛ سعی می کند تا با یافتن فردی که یکی از معاونان وزارت گمرکات را می شناسد؛ پارتی دم کلفتی برای حل کردن مشکل خودش دست و پا بکند؛ تا جناب معاون با دادن یک توصیه نامه سفارشی به رئیس گمرک مورد نظر، کار ترخیص آن کالا برای آن حاجی بازاری را آسان گرداند. البته حاج آقا ناچار است، به آشنای خودش که آن پارتی معتبر را برایش پیدا نموده، و همان پارتی و رئیس گمرک مورد نظر، چکهای رقم بالائی را امضا نماید و در انجام شدن کارش از بذل سخاوت کوتاهی ننماید!
در قسمت سیاست، خرج کردن از دیگران روشهای متفاوت تری دارند. فردی که باید برای انجام شدن امر مهمی، یا رساندن خودش به مقام بالاتری، از اعتبار و وجهه اجتماعی اشخاص دیگر خرج بکند؛ باید بسیار رند و دروغگو و شیاد تشریف باشد؛ تا که بتواند با منت گذاشتن بر سر تعریف شونده، بر اعتبار اجتماعی وی بیفزاید؛ تا بتواند با بهره مندی از خصوصیات شغلی، و جایگاهی که فرد مورد بهره برداری دارا می باشد؛ جایگاه معتبری هم برای خودش در اجتماع ایجاد نماید!
نماینده مردم در مجلس، آقای رئیس را خرج می کند؛ رئیس مجلس، از وزیر وزارتخانه ای که با هم از مواهب آن بهره مند می شوند مایه می گذارد. جناب وزیر هر کجا که لازم باشد، رئیس جمهور را خرج می کند. رئیس جمهور نیز، در هر سخنرانی و بازدید و مصاحبه ای، مقام معظم رهبری را، برای جا انداختن مراد خویش در برنامه ای که دارد هزینه می نماید. رهبر هم مدام ملت را شرمنده منت های خویش می گرداند؛ و برای بقای خویش در مقام عظمائی که با هیچ و پوچ به دست آورده؛ از نام ملت ایران خرج می کند؛ تا با کمترین هزینه ای، بهترین و بیشترین و بالاترین پایگاه اجتماعی کشور را، همچنان به خودش اختصاص بدهد!
آنوقت این ملت بیچاره است، که به هر سوی که می نگرد؛ هیچ کسی را برای خرج نمودن در مسیر رفع نیازهائی که دارد نمی یابد. آنگاه ناچار می شود، در نهایت درماندگی، از خود و خانواده و شعور و شخصیت و ملیت اش، که همه را در وانفسای حکومت این اهریمنان از دست داده؛ به راحتی بگذرد، و چون راه به جائی ندارد، همچنان اجازه بدهد، که سلسله مراتب خرج کردنها، از محله ای که در آنجا زندگی می کند؛ آغاز بشود و پیش برود، تا به درون خانه او برسد. خانه ای که خیابان بن بستی است؛ که درون آن، هیچ معامله ای جز ورشکستگی و بدهکاری و رنج و درد وجود ندارد. یک خیابان بن بست، که در آن نه مسجدی، نه بازاری، نه گمرکی، نه مجلسی، نه وزارتخانه ای، نه کاخ ریاست جمهوری، و نه بیت رهبری دارد. یک واحد کوچک اجتماع است، که با بسیاری از مشکلات بزرگ اجتماعی است؛ که ساکنان آن مورد بهره برداری سودجویانه ی آخوند محله، تا رهبر سیاسی و مذهبی کشور قرار می گیرند. چون اینها ملت هستند!
زمستان 2572 شاهنشاهی هلند
محترم مومنی روحی