امروز خبر غم افزائی را، هم از رسانه ها شنیدم؛ و هم در دو جا خواندم. آمار اعتیاد در میان زنان هم میهن مان در داخل کشور بسیار بالا رفته است. هر نقیصه ای که در رفتار و شخصیت و روش های زندگی خصوصی و اجتماعی یک فرد به وجود می آید؛ الزاما، و ابتدای به ساکن، مربوط می شود به مشکلات روحی – روانی کسی، که دچار نا همگونی اجتماعی شده؛ و یا در شرایطی است، که با دیگر افراد جامعه ای که او در آن ساکن است؛ به هیچوجه همآهنگی و یکنواختی و یکسانی در شرایط زندگی را ندارد!
مشکل اعتیاد چه در مردان و چه در زنان(متأسفانه در شرایط کنونی کشور ما حتی در میان کودکان)، ارتباط مستقیم با وضعیت نابسامانی های روحی و روانی ایشان، که با چگونگی بسامان بودن یا نا بسامان بودن اوضاع خانوادگی این افراد مرتبط است می باشد. بدیهی است که ما نمی توانیم همگی این بیماران روحی را معالجه کنیم؛ اما دست کم می توانیم، بخشی از آنها را از بلائی که با آن دست به گریبان هستند نجات بدهیم. یا به تعدادی از ایشان بیآموزیم، که خودشان برای خویشتن خویش کاری مثبت انجام بدهند!
می دانیم که بخش دوم، یعنی آنها بتوانند برای خودشان کاری بکنند؛ تا حدود زیادی ایده آلی فکر کردن به این مقوله است. اما این را نیز می دانیم، که ” کار نشد ندارد. ” به قول ناپلئون بناپارت: ” نباید ، نمی توانم ، و نمی شود هرگز در قاموس ناپلئون جای ندارد. ” پس ما هستیم که باید این حقیقت را به آنها یاد بدهیم؛ که اعتیاد فقط یک بیماری است؛ که با اراده فردی، و کمک های جانبی اطرافیان قابل درمان است و معالجه می شود. اما شرط اصلی آن است، که مسأله خواستن خود معتاد نقش اساسی را در این راستا ایفا کند !
از آنچائی که می دانیم فرد معتاد، در شرایط روحی آشفته ای به سر می برد؛ پس باید به طور موقت، بخش اراده شخصی فرد مبتلا به یک ماده مخدر را کنار بگذاریم؛ و اهم تلاش خودمان را، بر محور کمک های جانبی اطرافیان ایشان قرار داده و متمرکز بکنیم. با علم به این حقیقت تلخ که اطرافیان افراد معتاد، که معمولا خانواده های درجه یک آنها، مثل پدر و مادر و همسر و فرزند و خواهر و برادر ایشان می باشند؛ چه بسا که خودشان هم در شرایطی بدتر از او باشند. باید دامنه ی مورد اطرافیان را، از نزدیکان درجه یک فرد معتاد، به سوی فامیل درجه دو و سه وی نیز گسترش بدهیم. یا برای به نتیجه رساندن این مهم، دست نیاز به سوی آحاد جامعه دراز کرده و از همگی بخواهیم؛ که در این جهاد ملی، نه به حکومت و نه به مدیریت کشور کاری نداشته باشیم؛ و خودمان با کمک های مردمی که قسمت مهم آن محبت کردن به این افراد است؛ برای رهائی اشان از دام اعتیاد، به آنها یاری برسانیم. چون حاکمیت بی لیاقت و دزد و قاچاقچی پرور اسلامی، لطفا خودشان مواد وارد کشور نکنند؛ نجات دادن معتادان جامعه پیشکش خودشان!
بانوان و دوشیزگان عزیز ایرانی، مادران و مادربزرگان من و شما را، تا پیش از روز هفدهم دیماه سال 1314 خورشیدی، به حجاب اجباری مبتلا و معتاد نموده بودند. این امر شنیع و رنج آور، توسط مردان جامعه آنروز کشورمان، که افکارشان دستخوش دستورات دین تحمیلی اسلام، زن ستیز شده بود؛ چنین ادبار و ظلمی را بر زنان ایرانی تحمیل می کردند. دینی که زن را درون کفن های سیاه ” پیچه ” و ” چادر ” و ” نقاب ” عفیف و نجیب می دانست و برمی شمرد؛ مردان جامعه را بر آن داشته بود، تا به زنان و دختران خویش اجازه ندهند؛ که بدون داشتن چنین ظاهری( پوشش چادر و پیچه، و در موارد حادتر، به اضافه نقاب)، از خانه های خودشان خارج بشوند. تا جائی که بیشتر آن زنان متأسفانه به چنین تحقیرهائی خو کرده بودند؛ و به خودشان اجازه نمی دادند، تا از نکبت آنهمه حقارت اجتماعی رهائی بیابند!
اما سرانجام، بزرگمردی از سرزمین آباء و اجدادی شان، پس از آنکه به پادشاهی در ایران رسید؛ این مهم را( آزاد سازی زنان کشور، از مخمصه حجاب اجباری را)، نیز با تمام قدرت و در نهایت رشادت ذاتی خویش به انجام رساند. رضاشاه کبیر ابرمرد تاریخ مرز پر گهر ایرانزمین، در روز 17 دیماه سال 1314 خورشیدی، نزد تمامی مردهای دربار، به زنان کاخ فرمان داد؛ تا حجاب از سر بردارند؛ و به زنان کشوراش نیز فرمود که چنین کنند. آری چنین شد، ولی بدخواهان حکومت پادشاهی پهلوی، و نیز مردانی که همواره به زنان به چشم خدمه خانه می نگریستند؛ و مکان اصلی حضور آنها را، درون آشپزخانه و رختخوابها می دانستند و به ایشان بها می دادند. به جهت آنکه اینهمه نعمت را در سایه محدود نگاه داشتن زنان، و تحمیل نمودن آنهمه پلیدی و زشتی رفتار به زنان خودشان می توانستند داشته باشند؛ با این فرمان سر مخالفت گذاشتند!
اما کم کم، با پشتکاری که زنان تحصیل کرده جامعه و مردان روشنفکر اجتماع نیز از خود ابراز می نمودند؛ نکبت حجاب اجباری و تحقیر کننده، و سایر محدودیت های اجتماعی، از روی ظاهر و باطن شخصیت زنان جامعه ما برچیده شد. و در سایه چنین اقدام بزرگی، زنان ایرانی توانستند به مدارج عالیه تحصیلی برسند؛ و بخش هائی از مشاغل مهم آن زمان را در اختیار خویش بگیرند؛ و در گرداندن چرخ جامعه، با پدران و همسران و برادران و پسران خودشان همکاری های ارزشمندی داشته باشند!
اکنون در این برهه زمانی، بسیاری از زنان میهن اهورائی ما، در چنگال اعتیاد که خفت اش کمتر از آن حجاب اجباری نیست گرفتار می باشند. خواهران من، دختران و دوستان و هم میهنان عزیز من، شما که به مجرد وقوع زلزله یا سیل در کشور، با همدیگر برای یاری رساندن به هموطنان نیازمند خویش دست به اقدمات بزرگی می زنید. بیائید یک بار هم که شده، در طول این سی و شش سال حقارت زندگی در تابعیت از یک حکومت تحمیلی، که تمامی اساس و بنیان آن ضد زن و در ستیز با زنان است برخیزید. با یکدیگر همآهنگی کنید، که با هر روشی که خودتان صلاح می دانید؛ برای نجات دادن این زنان معتاد بکوشید.
می دانم که با دوستان خویش به گردش های دسته جمعی می روید، با هم قرار می گذارید و به پیاده روی و دیگر ورزشها می پردازید؛ به سفر های زیارتی و سیاحتی می روید، و بسیاری از کارهای دیگری که به طور گروهی به انجام می رسانید. یک لحظه فکر کنید که این دختران و زنانی که به بیماری اعتیاد دچار شده اند؛ مادران و خواهران و دختران شما هستند. آیا محبت و کمک خویش را از آنها دریغ می کردید؟ چون پاسخ تان بدون تردید مثبت نیست. پس به داد این همنوعان درمانده خودتان هم برسید!
محترم مومنی