در آستانه هفدهم دی( روز نجات بانوان ایرانی از حجاب اجباری)، بیائید به زنان میهن مان کمک کنیم!

0
184

امروز خبر غم افزائی را، هم از رسانه ها شنیدم؛ و هم در دو جا خواندم. آمار اعتیاد در میان زنان هم میهن مان در داخل کشور بسیار بالا رفته است. هر نقیصه ای که در رفتار و شخصیت و روش های زندگی خصوصی و اجتماعی یک فرد به وجود می آید؛ الزاما، و ابتدای به ساکن، مربوط می شود به مشکلات روحی – روانی کسی، که دچار نا همگونی اجتماعی شده؛ و یا در شرایطی است، که با دیگر افراد جامعه ای که او در آن ساکن است؛ به هیچوجه همآهنگی و یکنواختی و یکسانی در شرایط زندگی را ندارد!

مشکل اعتیاد چه در مردان و چه در زنان(متأسفانه در شرایط کنونی کشور ما حتی در میان کودکان)، ارتباط مستقیم با وضعیت نابسامانی های روحی و روانی ایشان، که با چگونگی بسامان بودن یا نا بسامان بودن اوضاع خانوادگی این افراد مرتبط است می باشد. بدیهی است که ما نمی توانیم همگی این بیماران روحی را معالجه کنیم؛ اما دست کم می توانیم، بخشی از آنها را از بلائی که با آن دست به گریبان هستند نجات بدهیم. یا به تعدادی از ایشان بیآموزیم، که خودشان برای خویشتن خویش کاری مثبت انجام بدهند!

می دانیم که بخش دوم، یعنی آنها بتوانند برای خودشان کاری بکنند؛ تا حدود زیادی ایده آلی فکر کردن به این مقوله است. اما این را نیز می دانیم، که ” کار نشد ندارد. ” به قول ناپلئون بناپارت: ” نباید ، نمی توانم ، و نمی شود هرگز در قاموس ناپلئون جای ندارد. ” پس ما هستیم که باید این حقیقت را به آنها یاد بدهیم؛ که اعتیاد فقط یک بیماری است؛ که با اراده فردی، و کمک های جانبی اطرافیان قابل درمان است و معالجه می شود. اما شرط اصلی آن است، که مسأله خواستن خود معتاد نقش اساسی را در این راستا ایفا کند !

از آنچائی که می دانیم فرد معتاد، در شرایط روحی آشفته ای به سر می برد؛ پس باید به طور موقت، بخش اراده شخصی فرد مبتلا به یک ماده مخدر را کنار بگذاریم؛ و اهم تلاش خودمان را، بر محور کمک های جانبی اطرافیان ایشان قرار داده و متمرکز بکنیم. با علم به این حقیقت تلخ که اطرافیان افراد معتاد، که معمولا خانواده های درجه یک آنها، مثل پدر و مادر و همسر و فرزند و خواهر و برادر ایشان می باشند؛ چه بسا که خودشان هم در شرایطی بدتر از او باشند. باید دامنه ی مورد اطرافیان را، از نزدیکان درجه یک فرد معتاد، به سوی فامیل درجه دو و سه وی نیز گسترش بدهیم. یا برای به نتیجه رساندن این مهم، دست نیاز به سوی آحاد جامعه دراز کرده و از همگی بخواهیم؛ که در این جهاد ملی، نه به حکومت و نه به مدیریت کشور کاری نداشته باشیم؛ و خودمان با کمک های مردمی که قسمت مهم آن محبت کردن به این افراد است؛ برای رهائی اشان از دام اعتیاد، به آنها یاری برسانیم. چون حاکمیت بی لیاقت و دزد و قاچاقچی پرور اسلامی، لطفا خودشان مواد وارد کشور نکنند؛ نجات دادن معتادان جامعه پیشکش خودشان!

بانوان و دوشیزگان عزیز ایرانی، مادران و مادربزرگان من و شما را، تا پیش از روز هفدهم دیماه سال 1314 خورشیدی، به حجاب اجباری مبتلا و معتاد نموده بودند. این امر شنیع و رنج آور، توسط مردان جامعه آنروز کشورمان، که افکارشان دستخوش دستورات دین تحمیلی اسلام، زن ستیز شده بود؛ چنین ادبار و ظلمی را بر زنان ایرانی تحمیل می کردند. دینی که زن را درون کفن های سیاه ” پیچه ” و ” چادر ” و ” نقاب ” عفیف و نجیب می دانست و برمی شمرد؛ مردان جامعه را بر آن داشته بود، تا به زنان و دختران خویش اجازه ندهند؛ که بدون داشتن چنین ظاهری( پوشش چادر و پیچه، و در موارد حادتر، به اضافه نقاب)، از خانه های خودشان خارج بشوند. تا جائی که بیشتر آن زنان متأسفانه به چنین تحقیرهائی خو کرده بودند؛ و به خودشان اجازه نمی دادند، تا از نکبت آنهمه حقارت اجتماعی رهائی بیابند!

اما سرانجام، بزرگمردی از سرزمین آباء و اجدادی شان، پس از آنکه به پادشاهی در ایران رسید؛ این مهم را( آزاد سازی زنان کشور، از مخمصه حجاب اجباری را)، نیز با تمام قدرت و در نهایت رشادت ذاتی خویش به انجام رساند. رضاشاه کبیر ابرمرد تاریخ مرز پر گهر ایرانزمین، در روز 17 دیماه سال 1314 خورشیدی، نزد تمامی مردهای دربار، به زنان کاخ فرمان داد؛ تا حجاب از سر بردارند؛ و به زنان کشوراش نیز فرمود که چنین کنند. آری چنین شد، ولی بدخواهان حکومت پادشاهی پهلوی، و نیز مردانی که همواره به زنان به چشم خدمه خانه می نگریستند؛ و مکان اصلی حضور آنها را، درون آشپزخانه و رختخوابها می دانستند و به ایشان بها می دادند. به جهت آنکه اینهمه نعمت را در سایه محدود نگاه داشتن زنان، و تحمیل نمودن آنهمه پلیدی و زشتی رفتار به زنان خودشان می توانستند داشته باشند؛ با این فرمان سر مخالفت گذاشتند!

اما کم کم، با پشتکاری که زنان تحصیل کرده جامعه و مردان روشنفکر اجتماع نیز از خود ابراز می نمودند؛ نکبت حجاب اجباری و تحقیر کننده، و سایر محدودیت های اجتماعی، از روی ظاهر و باطن شخصیت زنان جامعه ما برچیده شد. و در سایه چنین اقدام بزرگی، زنان ایرانی توانستند به مدارج عالیه تحصیلی برسند؛ و بخش هائی از مشاغل مهم آن زمان را در اختیار خویش بگیرند؛ و در گرداندن چرخ جامعه، با پدران و همسران و برادران و پسران خودشان همکاری های ارزشمندی داشته باشند!

اکنون در این برهه زمانی، بسیاری از زنان میهن اهورائی ما، در چنگال اعتیاد که خفت اش کمتر از آن حجاب اجباری نیست گرفتار می باشند. خواهران من، دختران و دوستان و هم میهنان عزیز من، شما که به مجرد وقوع زلزله یا سیل در کشور، با همدیگر برای یاری رساندن به هموطنان نیازمند خویش دست به اقدمات بزرگی می زنید. بیائید یک بار هم که شده، در طول این سی و شش سال حقارت زندگی در تابعیت از یک حکومت تحمیلی، که تمامی اساس و بنیان آن ضد زن و در ستیز با زنان است برخیزید. با یکدیگر همآهنگی کنید، که با هر روشی که خودتان صلاح می دانید؛ برای نجات دادن این زنان معتاد بکوشید.

می دانم که با دوستان خویش به گردش های دسته جمعی می روید، با هم قرار می گذارید و به پیاده روی و دیگر ورزشها می پردازید؛ به سفر های زیارتی و سیاحتی می روید، و بسیاری از کارهای دیگری که به طور گروهی به انجام می رسانید. یک لحظه فکر کنید که این دختران و زنانی که به بیماری اعتیاد دچار شده اند؛ مادران و خواهران و دختران شما هستند. آیا محبت و کمک خویش را از آنها دریغ می کردید؟ چون پاسخ تان بدون تردید مثبت نیست. پس به داد این همنوعان درمانده خودتان هم برسید!

محترم مومنی

مقاله قبلییورش مامورین وزارت اطلاعات به منزل ۳ دختر دانشجو و فعال و دستگیری آنها
مقاله بعدیزندانی سیاسی علی معزی توسط بازجویان وزارت اطلاعات از بند خارج و به نقطه نامعلومی منتقل گردید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.