دخترهای استان خوزستان چرا گریه می کنند؟!

0
475

قطرات داغ اشک هائی که بر روی گونه های آفتاب سوخته اش می غلطیدند؛ از اندوه بزرگی حکایت می کردند. می پنداشتی که گرفتار غمی سنگین مانند از دست دادن عزیزی از اعضای خانواده اش شده است. یا که در بخشی از اندام بدن اش درد شدیدی را تحمل می نماید. اما چنین نبود، چون او نه کسی از فامیل اش درگذشته بود؛ و نه در جائی از اندام بدن خودش احساس درد داشت. پس برای چه اشک می ریخت؟ چرا در همان حال گریستن، آنطور مظلومانه به آنانی که نزدش بودند می نگریست؟ و چرا سرشک غم از دیده می بارید؟ آنگونه که گوئی مصیبت غیر قابل تحملی به او رسیده است؟!

گریه کردن همیشه هم بد و حزن انگیز نیست. زیرا که آدمی گاهی اوقات، از خوشحالی هم اشک اش سرازیر می گردد. بعضی ها حتی وقتی که زیاد می خندند نیز اشک های شان جاری می شوند. ولی قطرات اشکی که از مبنائی مثل حزن و اندوه روحی یک فرد، به سوی گونه های او سرازیر می شوند؛ نه آنکه با قهقه ی خنده همراه نیستند؛ بلکه صدای هق هق برخاسته از بغض گره خورده در گلوی او را نیز به همراه دارند. بغض هائی که نزدیک به چهار دهه متوالی از عمر این جهان، هم در گلوی دختران اهالی خطه ی زرخیز خوزستان، و هم در گلوی دخترکان دیگری از سایر استان های کشور بزرگ مان، گره خورده اند و روزگار آنها را به شام تاریک و ظلمانی تبدیل نموده اند!

همین چند هفته پیش، حدود نیمه مرداد ماه سال جاری، در اطراف موضوع تقسیم منبع اصلی ثروت در کشور، در گرماگرم کشمکش باندهای حکومتی، بر مبنای قراردادهای جدید نفتی، رئیس بازنشستگی کشوری از کلاهبرداری بزرگ مبلغ 27 میلیون دلاری، در جریان خرید 8 نفتکش دست دوم، از یک شرکت گمنام یونانی پرده برداشت. وی خبرداده که این هشت نفتکش دست دوم، به ارزش 260 میلیون دلار با شرکتی گمنام در یونان معامله شده است. اما شرکت مزبور پس از مجادلات طولانی با طرف های معامله کننده ایرانی، فقط پنج نفتکش از هشت مورد معامله را به آنها تحویل داده است! به زبان ساده می توان محاسبه کرد؛ که آقایان دزد و رند و کلاش معامله گر حکومت حیله گران در ایران، فقط تعداد پنج نفتکش را با مبلغی کمتر از آنی که مطرح نموده اند، از شرکت مربوطه خریده اند. ولی در این میان، پول سه نفتکش دیگر را که اصلا معامله هم نشده بوده است را، در صورت جلسه و رسید خریدن آن نفتکش ها در نظر گرفته و تحویل مسؤلان داده اند. و در بین این معامله مبلغ 27 میلیون دلار را به جیب خودشان زده اند!

چه بسا که درصدی از این رقم بالای کلاهبرداری شده را هم به همدستان یونانی خودشان رشوه داده اند؛ تا این معامله بسیار پرمنفعت را به انجام برسانند. شاید هم در کل، اصلا هیچ شرکتی با این مشخصات حضور فیزیکی نداشته باشد؛ و دزدان کارکشته جمهوری ننگ آفرین اسلامی، تعداد پنج نفتکش دست دوم تحویل گرفته شده را، از دلالان بی نام و نشان بین المللی خریده باشند؛ که ارزش واقعی آنها خیلی کمتر از مبلغ 260 میلیون دلاری بوده، که آنها اعلام کرده اند. و رندان شارلاتان حکومت چندیوزه باز آخوندی، ارزش پولی سه نفتکش گمشده را، که همان 27 میلیون دلار است؛ را به خاطر ” نازشصت ” برای حقه بازی یی که کرده اند؛ برای خودشان برداشته باشند!

این دسته از کلاهبرداری ها، تا زمانی که راهزنان جنایتکار، و استادان ابلیس، و حاکمیت وقیح اسلامی در کشور ما حضور داشته باشند؛ پی در پی و پشت سر هم روی خواهند داد. اما در سرزمینی که بسیاری از شهروندان کودک و نوجوان میهن، بخصوص دختران نوجوان ایرانی، که در بسیاری از روستاها و بخش های متراکم استان های ایران زندگی می کنند؛ ولی در هیچیک از این مراکز مسکونی در میهن شان، یک مدرسه راهنمائی ویژه دختران، در محل سکونت آنها وجود نداشته باشد؛ که ایشان هم بتوانند جهت ادامه تحصیل در چنین مراکز آموزشی، به کسب علم و دانش بپردازند. تا در آینده ای نزدیک که می خواهند وارد عرصه اجتماع بزرگتری بشوند، دست شان برای ادامه تحصیل در دانشگاه، یا به دست آوردن شغلی مناسب باز باشد. که از طریق آن بتوانند به کسب درآمد مادی هم نائل شوند؛ و یک زندگانی مستقل و راحت را برای خودشان تشکیل بدهند. چرا باید به خاطر نبودن اعتبار مالی لازم، برای ساختن مدارس راهنمائی تحصیلی دخترانه در روستاهای شان، با ریختن اشک به دیگران بفهمانند، که چه غم بزرگی را در سینه های کوچک خودشان می پرورانند؟!

ای کسانی که نسب تان به تازیان وحشی و بیابانگرد می رسد، ای همه آنانی که با حضور نکبت اثر خودتان در سرزمین آباء و اجدادی این دختران، حتی پسرها و سایر شهروندان مظلوم ایرانی، جز برای دزدی و جنایتکاری و ایجاد همه گونه انحرافات اخلاقی، به اضافه عقب مانده نگاه داشتن ملک و ملت نسبت به سایر سرزمین های جهان، هدف دیگری را در سر ندارید. می بینید و می شنوید، که در این روزها، چه بیداری چشمگیری در میان بیشتر مردم ایران پدیده آمده، و گروه هائی از قشر کشاورزان روستائی و کارگران و زحمت کشان و سایر قشرهای اجتماعی در ایران، یا جلوی ادارات بخشداری روستاها، یا در مقابل سندیکاهای کارگری و اتحادیه های کارمندی، و نیز در مقابل جایگاه قانونگزاری مملکت،  برابر در ب بزرگ مجلس شورای حکومت پلید خودتان تجمع می کنند؛ تا دادشان را از شما بیدادگران بستانند. اگر نه که به تمامی، بلکه تا حدود زیادی هوشیار شده اند. و برای دریافت کردن حقوق پایمال شده شان از شما اشغالگران دزد و قاتل و جنایتکار پرور، دیگر هرگز سکوت نخواهند نمود؛ و تا دریافت کردن آنچه را که حق خودشان می دانند(و حق شان هم هست) از شما نستانند؛ بیش از این سکوت را جایز نخواهند دانست؛ و دیگر درنگ نمودن در مقابل شما هزار خط های روزگار را تاب نخواهند آورد. تا آن دمی که کاخ ستم تان در هر کجای مملکت این حق طلبان باشد فرو نریزد؛ و از شر حضور ننگین و خفت آور شما اهریمنان خالی نشود. دست از مبارزه مدنی با دشمنان خود و سرزمین اهورائی شان بر نخواهند داشت. کاخ های تان را بفروشید، تا برای خود و امت بی خرد و فریب خورده تان، لانه های موش ها را بخرید. چرا که میزان انزجار ملت غیور و سلحشور ایران از شما بیدادگران، به حدی رسیده است؛ که بر فنا و نابودی شما و رژیم پلیدتان کمر بسته اند. از ما گفتن بود!

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیرضا ضراب خواستار تغییر قاضی آمریکایی پرونده خود شد
مقاله بعدی«جیسون بورن» در راس باکس آفیس جهانی قرار گرفت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.