آتش تیره بختی و فلاکت در ایران اشغال شده، پیر و جوان و زن و مرد و کودک و سالخورده نمی شناسد. از هر طبقه و نسلی از مردم سرزمین ما را می سوزاند و خاکستر می گرداند. مگر آنانی را، که شرافت انسانی، و افتخار ایرانیت خودشان را، به یغمای مزدوری آخوند معامله کرده باشند؛ و در کمال ذلت اخلاقی و بی حمّیتی انسانی، از طویله بیت رهبری، یا دیگر مراکز نوکر پروری جمهوری پلید اسلامی، آذوقه ای به خانه های حقیر نوکر نشین خویش ببرند؛ و شکم حریص و سیری ناپذیرشان را، مانند اربابان عاری از خرد و خالی از حس انسان دوستی بشری در چرخه هستی، از آنچه که متعلق به همه مردم ایران است؛ و نه فقط بخش کوچکی از ساکنین سرزمین آکنده از نعمت ایران، از خوراک هائی که هیچ تعلقی به آنها ندارد پر نمایند!
مقوله کاملا معنوی هستی داشتن و زنده ماندن، به دارا بودن عناصری کاملا مادی نیازمند است. مهمترین عناصری که به یک موجود زنده، از هر نوعی که باشد؛ زندگانی می بخشند و زندگی اش را دوام می دهند؛ بهره مندی وی از داشتن خوراک سالم، پوشش مناسب، و محل سکونتی امن و آرام است. فرض می کنیم، حتی ضعیف ترین و فقیرترین افراد میهن ما، از دو ماده اولی که از اهمیت خاصی برخوردار می باشند(خوراک و پوشاک) کافی بی نیاز باشند< فرض محال>؛ اما در رابطه با مورد سوم، که محلی امن و راحت برای سکونت ایشان است؛ هیچ بهره ای به دست نیاورند(مانند پنج هزار زن کارتن خواب ایرانی در تهران)؛ آنگاه آن خوراک و آن پوشاک، به چه کارشان می آیند؟ با شکم سیر و تنی پوشیده از لباسی مناسب(فرض محال)، بدون داشتن مأوائی برای کسب آرامش و آسائیدن جسم خسته شان، چه خاصیت هائی را در بر خواهند داشت؟!
انسان، مسکن را فقط برای سکونت خود و خانواده اش نیاز ندارد؛ مکان هائی نیز هستند، که شبیه خانه های محل سکونت مردم می باشند؛ اما اهمیت موجود بودن آنها، چندین برابر یک خانه معمولی، و یک مسکن ساده جهت آسایش تن است. این محل های گرانقدر و ارزنده مدارسی هستند؛ که کودکان و نوجوانان سرزمین ایرانیان فرهیخته، و یا مردمان کم سواد مملکت ما، برای آموختن دانش های گوناگون، و به تکامل رساندن انسانیت های بشری خودشان، از آنها استفاده می کنند. از آنجائی که ایران سرزمینی وسیع و دارنده بسیاری از امکانات مورد نیاز ساکنان خود می باشد؛ برخورداری فرزندان این مرز پرگهر، از مدارسی خوب به تمام معنا، از حقوق حتمی آنها به شمار می آید. اما چنانچه نسل های کودک و نوجوان و جوان ایرانی، از داشتن این حق مسلم خودشان بی بهره بمانند؛ نشانه هائی از بی بهره بودن مردم ایران، از وجود مسؤلان دلسوز و مدیران لایق و با کفایت، در مملکت اهورائی ایشان است!
در بی لیاقتی و بی کفایتی مسؤلان کنونی ایرانزمین، که مدیرانی نامجرب و بری از کاردانی و مسؤلیت پذیری می باشند؛ کوچکترین تردیدی وجود ندارد. اگر اینها اصول اولیه مسؤلیت هائی را که بر عهده دارند؛ می شناختند و به آنها عمل می کردند؛ چگونه می توانستند، در شرایطی که بسیاری از دانش آموزان ایرانی، درون مدارس محل آموزش خویش، از دارا بودن میز و نیمکت محروم هستند؛ و باید برای کسب علم، بر روی زمین کلاس های مدرسه شان بنشینند را تحمل کنند؟ و به جای ساختن مدارسی خوب و کامل برای این بچه های بی پناه، ده هزار واحد آموزشی در کشور عراق، و برای استفاده دانش آموزان این مملکت را متعهد بشوند؛ و به چنین امری فکر بکنند. چه رسد به ساختن و آماده کردن این ده هزار واحد آموزشی، در سرزمینی که بهترین فرزندان ایرانی، به دست نظامیان حکومت پیشین آنجا به شهادت رسیده اند!
هزینه کردن دارائی های مردم ایران، برای ساختن امکانات رفاهی در ممالکی دیگر، عنوان نمودن و عمل کردن تعهد به ساختن این مدارس در کشور شیعه عراق، و تحقق بخشیدن حکومت پلید اسلامی و دولت بی اختیار رژیم آخوندی، به آرمان های ضد ایرانی خودشان، که جز برای تبدیل نمودن مسؤلان نوکر صفت کشور عراق، به مزدورانی مطیع و فرمانبردار، برای سران جمهوری غیر مردمی، و دولت ضدبشری رژیم فناتیک و عقب مانده آخوندی، هیچ معنای دیگری را در بر ندارد؛ و جز نمایش تفوق و برتری خودشان به کشورهای موجود در همسایگی ایران نیست!
محترم مومنی