دانش آموز ایرانی روی زمین می نشیند، حکومت عدل علی ده هزار مدرسه در عراق می سازد!

0
274

آتش تیره بختی و فلاکت در ایران اشغال شده، پیر و جوان و زن و مرد و کودک و سالخورده نمی شناسد. از هر طبقه و نسلی از مردم سرزمین ما را می سوزاند و خاکستر می گرداند. مگر آنانی را، که شرافت انسانی، و افتخار ایرانیت خودشان را، به یغمای مزدوری آخوند معامله کرده باشند؛ و در کمال ذلت اخلاقی و بی حمّیتی انسانی، از طویله بیت رهبری، یا دیگر مراکز نوکر پروری جمهوری پلید اسلامی، آذوقه ای به خانه های حقیر نوکر نشین خویش ببرند؛ و شکم حریص و سیری ناپذیرشان را، مانند اربابان عاری از خرد و خالی از حس انسان دوستی بشری در چرخه هستی، از آنچه که متعلق به همه مردم ایران است؛ و نه فقط بخش کوچکی از ساکنین سرزمین آکنده از نعمت ایران، از خوراک هائی که هیچ تعلقی به آنها ندارد پر نمایند!
مقوله کاملا معنوی هستی داشتن و زنده ماندن، به دارا بودن عناصری کاملا مادی نیازمند است. مهمترین عناصری که به یک موجود زنده، از هر نوعی که باشد؛ زندگانی می بخشند و زندگی اش را دوام می دهند؛ بهره مندی وی از داشتن خوراک سالم، پوشش مناسب، و محل سکونتی امن و آرام است. فرض می کنیم، حتی ضعیف ترین و فقیرترین افراد میهن ما، از دو ماده اولی که از اهمیت خاصی برخوردار می باشند(خوراک و پوشاک) کافی بی نیاز باشند< فرض محال>؛ اما در رابطه با مورد سوم، که محلی امن و راحت برای سکونت ایشان است؛ هیچ بهره ای به دست نیاورند(مانند پنج هزار زن کارتن خواب ایرانی در تهران)؛ آنگاه آن خوراک و آن پوشاک، به چه کارشان می آیند؟ با شکم سیر و تنی پوشیده از لباسی مناسب(فرض محال)، بدون داشتن مأوائی برای کسب آرامش و آسائیدن جسم خسته شان، چه خاصیت هائی را در بر خواهند داشت؟!
انسان، مسکن را فقط برای سکونت خود و خانواده اش نیاز ندارد؛ مکان هائی نیز هستند، که شبیه خانه های محل سکونت مردم می باشند؛ اما اهمیت موجود بودن آنها، چندین برابر یک خانه معمولی، و یک مسکن ساده جهت آسایش تن است. این محل های گرانقدر و ارزنده مدارسی هستند؛ که کودکان و نوجوانان سرزمین ایرانیان فرهیخته، و یا مردمان کم سواد مملکت ما، برای آموختن دانش های گوناگون، و به تکامل رساندن انسانیت های بشری خودشان، از آنها استفاده می کنند. از آنجائی که ایران سرزمینی وسیع و دارنده بسیاری از امکانات مورد نیاز ساکنان خود می باشد؛ برخورداری فرزندان این مرز پرگهر، از مدارسی خوب به تمام معنا، از حقوق حتمی آنها به شمار می آید. اما چنانچه نسل های کودک و نوجوان و جوان ایرانی، از داشتن این حق مسلم خودشان بی بهره بمانند؛ نشانه هائی از بی بهره بودن مردم ایران، از وجود مسؤلان دلسوز و مدیران لایق و با کفایت، در مملکت اهورائی ایشان است!

IMG07511513
دانش آموزان سیستان و بلوچستان زیر سقف فقر درس می خوانند

در بی لیاقتی و بی کفایتی مسؤلان کنونی ایرانزمین، که مدیرانی نامجرب و بری از کاردانی و مسؤلیت پذیری می باشند؛ کوچکترین تردیدی وجود ندارد. اگر اینها اصول اولیه مسؤلیت هائی را که بر عهده دارند؛ می شناختند و به آنها عمل می کردند؛ چگونه می توانستند، در شرایطی که بسیاری از دانش آموزان ایرانی، درون مدارس محل آموزش خویش، از دارا بودن میز و نیمکت محروم هستند؛ و باید برای کسب علم، بر روی زمین کلاس های مدرسه شان بنشینند را تحمل کنند؟ و به جای ساختن مدارسی خوب و کامل برای این بچه های بی پناه، ده هزار واحد آموزشی در کشور عراق، و برای استفاده دانش آموزان این مملکت را متعهد بشوند؛ و به چنین امری فکر بکنند. چه رسد به ساختن و آماده کردن این ده هزار واحد آموزشی، در سرزمینی که بهترین فرزندان ایرانی، به دست نظامیان حکومت پیشین آنجا به شهادت رسیده اند!

هزینه کردن دارائی های مردم ایران، برای ساختن امکانات رفاهی در ممالکی دیگر، عنوان نمودن و عمل کردن تعهد به ساختن این مدارس در کشور شیعه عراق، و تحقق بخشیدن حکومت پلید اسلامی و دولت بی اختیار رژیم آخوندی، به آرمان های ضد ایرانی خودشان، که جز برای تبدیل نمودن مسؤلان نوکر صفت کشور عراق، به مزدورانی مطیع و فرمانبردار، برای سران جمهوری غیر مردمی، و دولت ضدبشری رژیم فناتیک و عقب مانده آخوندی، هیچ معنای دیگری را در بر ندارد؛ و جز نمایش تفوق و برتری خودشان به کشورهای موجود در همسایگی ایران نیست!
محترم مومنی

مقاله قبلیمحاکمه مجدد راضیه ابراهیمی عروس ۱۴ ساله ای که در ۱۷ سالگی همسرش را به قتل می رساند
مقاله بعدیشانزده آذر روز دانشگاه و دانشجو گرامی باد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.