دارنده ی مدال طلای جودو، جایزه طلای بهترین تصمیم را نیز نصیب خود کرد! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
275

بعضی ها با دریافت کردن یک یا چند جایزه و مدال برتر در هر موردی، تصور می کنند که همین برای شان کافی است؛ و به داشتن امتیازهای دیگر، مخصوصا در موارد بین المللی، نیاز بیشتری ندارند! اما کسانی هم در این جهان بزرگ هستند؛ که به داشتن جوایز طلائی معمولی بسنده نمی کنند. ایشان همان هایی می باشند؛ که برای ستاندن حق مسلم خودشان، از انجام دادن هر کار دلاورانه ای، جهت به دست آوردن هرگونه اعتبار جهانی، و به خاک مالیدن پوزه های دشمنان بشریت، از هیچ کوششی سر باز نمی زنند. تا با دریافت نمودن آنچه که حق ایشان و متعلق به آنها هست، به همگان نشان بدهند؛ که با استفاده کردن صحیح، از نیروی منصفانه وجدان آگاه خود، خویشتن را به درجه ای از توانمندی مغزی ارتقاء بدهند. تا حق دریافت نمودن جایزه طلای بهترین تصمیم گیری ها را نیز، به خودشان اختصاص بدهند؛ و در فرصتی نه چندان وسیع و پر دامنه، در اندک زمانی محدود، شرافت اخلاقی و جنبه بیدار بودن وجدان آگاه خویش را، مستحق دریافت داشتن جایزه ای بکنند؛ که تا کنون کم تر کسی موفق به داشتن آن بوده است!

آقای سعید ملائی جودوکار ملی پوش کشورمان، پس از یک فرمان ناجوانمردانه دیگر، از سوی فدراسیون ورزش های رزمی در میهن اشغال شده مان: که همانا یک « باید ببازی » دیگری بود؛ که مسؤلان ورزش در ایران کنونی به وی ابلاغ کرده بودند. تصمیم به جا و انسانی خود را گرفت. تا با انجام دادن مسابقه ای که می بایست با رقیب اسرائیلی اش به مبارزه بپردازد. پاسخ منفی و کوبنده خود را، به حاکمیت رذل جمهوری آخوندی بدهد؛ و آنان را در انظار جهانیان « سکه یک پول سیاه » بنماید!

هرچند که این مرد دلاور ناگزیر گردید؛ که از بازگشت به میهن عزیز خود صرف نظر کند؛ و در رابطه با این موضوع، به فدراسیون جهانی جودو درخواست پناهندگی بدهد. ولی می تواند از این پس، در جایگاه های دیگری، جهت نشان دادن توان ورزشکاری خود به این کار ادامه بدهد!

آقای « ماریوس ویز » رئیس فدراسیون جهانی جودو، در گفت وگوئی با روزنامه « آساهی شیمبون » ژاپن، با تایید این موضوع که سعید ملائی جودوکار ملی پوش ایرانی در آلمان است اعلام نمود؛ که این ورزشکار شرایط خود را برای فدراسیون جهانی جودو فاش کرده است؛ و قصد دارد پناهنده بشود!

به گفته رئیس فدراسیون جهانی جودو، او از این فدراسیون درخواست کمک کرده است؛ و تمایل دارد که در تیم پناهندگان، در مسابقات جودوی المپیک شرکت کند. آقای ویز گفته است؛ ملائی برای این که در مقابل رقیب اسرائیلی خود قرار نگیرد؛ « تحت فشار » بوده و « مجبور به باخت » در مسابقه نیمه نهائی شده است!
سعید ملائی که تا کنون چند بار در مسابقات جهانی، با فرمان « باید ببازی » فدراسیون ورزش های رزمی » در ایران، و نیز با فشار خانواده اش که بدون تردید، از سوی دست اندرکاران رژیم خودکامه ملاها مجبور بوده اند؛ که به وی در این باره فشار بی آورند(که….. به قیمت باختن در موقعیتی که امکان زیادی برای برنده شدن او وجود داشت تن بدهد. از انجام مسابقه با رقبای اسرائیلی خود کناره گیری کرده بود. اکنون که دیگر « کاسه صبرش » لبریز گشته بود. یکی از مهم ترین تصمیم های زندگی خود را گرفت؛ و درخواست پناهندگی اش را به « فدراسیون جهانی جودو » ارائه داد. و این بدان معنا است، که آقای سعید ملائی، هوشمندانه با یک تیر چند هدف را نشانه گرفت!

با چنین ریسک بزرگی، از تمامی افتخاراتی که تا کنون در این رشته به دست آورده بود خداحافظی کرد. تا به مزدوران اهریمن که در سرزمین اشغال شده او برای وی تعیین تکلیف می کنند بفهماند؛ که کم ترین بهائی به دستورات دشمنانه آنها نمی دهد. چرا که « صلاح مملکت خویش خسروان دانند » . درخواست پناهندگی اش را نیز، به جای ارائه به یک کشور دیگر یا هر سازمان و مکان دیگری، به خود فدراسیون جهانی جودو می دهد. تا به دشمنان خود و سرزمین اش بفهماند؛ که برای رشته ورزشی که انتخاب و در راه آن با تمام وجود خود سرمایه گذاری نموده، ارزش فراوانی قایل است؛ و آنهمه تلاش را، به خاطر خودپسندی ها و قدرت پرستی های مشتی آخوند بی اعتبار به هدر نمی دهد!

به گفته مسؤلان فدراسیون جودو در ایران، و همچنین به بیان برخی از مهره های جنایت پیشه لشگری و کشوری حکومت بری از اخلاق و انسانیت آخوندی، این جریان بر اساس نقشه های سازماندهی شده قبلی روی داده است. بدیهی است که این نامردمان چنین سخنانی را مطرح سازند: زیرا « کافر همه را به کیش خود پندارد » !
برای این هم میهن عزیز و فهیم، که با عمل بی نظیر خویش، تودهنی خفت باری به همه سردمداران رژیم منفور اسلامی زد. تندرستی و پیروزی های پی در پی را آرمان داریم.

محترم مومنی

مقاله قبلیجزیره مصنوعی در ابعاد ۵۰۰ هزار متر مربعی، چه منظوری را پی می گیرد؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدینیویورک تایمز : ماکرون ١۵ میلیارد دلار اعتبار به جمهوری اسلامی وعده است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.