در تمامی بخش های مربوط به کلیات و جزئیات هستی در این جهان، حقایقی وجود دارند که نمی توان آنها را سرسری انگاشت. مهم ترین حقیقتی که کوچک ترین تردیدی در موجودیت آن نیست؛ پدیده های زندگی و مرگ همه موجودات زنده دنیا هستند. که اولی آغاز را و دومی هم پایان را نمایندگی می کنند. این ویژگی فقط مربوط به جاندارانی مانند انسان ها و حیوانات نیست. بلکه گیاهان نیز طول عمر مشخصی دارند، شروع و یا پایان زندگی شان، بستگی به موقعیت طول عمر، شرایط جغرافیائی، و شاخصه های نژادی آنها دارد. اما در هر حال، بود و نبودشان همانند زندگی و مرگ سایر موجودات آفرینش است!
در میان همه این آفریده ها، فقط آدم است که از سیستم اندیشه و تعقل بهره مند می باشد. واژه ” آدم ” به لحاظ دستوری و گرامری، نه اسم خاص، نه فعل، نه صفت، نه قید، و نه هیچیک دیگر از مفاهیم مربوط به زبان و ادبیات، دست کم در سرزمین کهن ما می باشد. معنای ” آدم ” در زبان عربی یعنی ” ادامه دار” ، ادامه دار؟ از کجا تا به کجا، و از کدام هنگام تا چه وقت؟! تا کنون کسی یافت نشده که به این پرسش پاسخ صحیحی بدهد. آنچه که ما آدم ها در این ارتباط می دانیم؛ همان مفهومی است که اعراب به خورد ما داده و بر ذهن ما القاء کرده اند. که …. نام نخستین کسی که توسط آفریدگار یکتا ساخته شده، ” آدم ” به معنای ادامه دار است؛ که عرب ها به او ” ابوالبشر ” هم گفته اند. شاید عده ای ندانند که تفاوت آدم و انسان در چیست؟ و یا این دو چه فرقی با یکدیگر دارند!
آدم را در صورتی می توان انسان هم نامید؛ که دارای صفات برجسته و نیکوی انسانی هم باشد. در غیر این صورت، چه ماده و چه نر باشد، فقط همان نقش ادامه دار را در جهان ایفا می نماید. یعنی کاری را انجام می دهد، که همه حیوانات نیز به آن می پردازند؛ و بدینوسیله به تولید مثل و ادامه دادن نسل خودش اقدام می کند. همان کاری که موجودات بدون نیروی اندیشه و تعقل نیز می توانند آن را به راحتی به انجام برسانند. در حالی که اگر یک آدم انسان صفت، جهت حفظ صفات نیکوی انسانی خویش تلاش بکند؛ نه فقط یک آدم مفید و ارزشمند و دارای انسانیت ویژه است؛ بلکه می توان از او به عنوان موجودی ” فرشته خو ” یاد کرد. فرشته ای که لازم نیست در کنار دیگر فرشتگان، عرش پروردگارش را بر روی شانه های خویش ثابت و استوار نگاه بدارد. چون ” فرشته خو ” آدم انسان صفتی است، که خوی فرشتگان را دارد؛ و به خاطر عدم ارتکاب به کارهای ناشایست فرشته روی زمین محسوب می گردد!
بر این دنیای فنا شدنی چه می گذرد، که تعداد آدم های آن بسیار بیشتر از تعداد انسان های ” فرشته خوی ” آن است؟ در جهان چه پیش آمده، که میلیون ها دلار و کیلوها طلای ناب و …. ارزش همان یک تار موی سبیل جوانمردان قدیمی در ایران مان را ندارند؟ همان تار موئی، که یک جوانمرد برای گشودن گره مشکل مالی یک دوست، آشنا، و یا همکار بی نوای خودش، نزد بستانکار وی گرو می گذاشت؛ تا خیال طلبکار آن آشنا یا دوست و یا همکارش، از بابت سر وقت پرداخت شدن بدهی مورد نظر آسوده باشد. زمانی که بدهکار به اتفاق کسی که با گرو گذاشتن یک تار موی سبیل اش، ضمانت وی را نزد فردی که وام مربوطه را به بدهکار داده بود می رفت تا بدهی خودش را به بستانکار بپردازد؛ آن فرد ثروتمند، پس از گرفتن مبلغی که آن فرد دارای مشکل مالی، هنگام نیاز از وی گرفته بود. تار موی سبیل ضامن بدهکار را به او بر می گرداند؛ و با به انجام رسیدن چنین کارهای جوانمردانه ای، به ندرت درون جوامع مختلف آن دوران، افراد تهیدست و ناتوان دیده می شدند!
ولی امروزه، هیچ کاری بخصوص در رابطه با امور مادی براساس اعتماد انجام نمی شود. چنانچه فرد نیازمندی( که تعدادشان فراوان است)؛ بخواهد جهت حل نمودن مشکلات مالی خودش از کسی یا از یک مؤسسه ظاهرا خیریه، وامی را بگیرد؛ در صورتی که آشنائی یا دوست و فامیلی برای ضمانت وی نداشته باشد؛ هیچ فرد مالدار ثروتمندی مشکل او را حل نخواهد کرد. مگر آنکه مقداری از وسائل خانه و زندگی اش را بفروشد تا از عهده پرداخت کردن بدهی هائی که دارد بر بیاید. چنانچه برحسب اتفاق فرد خیرخواهی پیدا بشود و مبلغی را به وی وام مدت دار بدهد؛ اگر نتواند که در تاریخ تعیین شده پول او را پس بدهد؛ باید که به خواسته وام دهنده، دست و پای اش را جمع کند و راهی زندان گردد!
قول هم اگر بود، در همان دورانی بود، که هنوز جای پای اهریمن تباران اسلام پناه حاکم در سرزمین اهورائی ما وجود نداشت. مردانگی هم اگر وجود داشت؛ موقعی بود که یک تار موی سبیل یک انسان خیرخواه، در نظر مردمان آن زمان، به ارزش ده ها قطعه اسکناس درشت و برات گرانبهای بازرگانان شناخته شده، و چک و سفته تاجران مشهور ارزش معنوی و اخلاقی داشت. تا جائی که فرد گرو گذارنده تار موی سبیل مردانه اش، هنگامی که بدهکار وام خویش را به بستانکار پس می داد؛ و وام دهند نیز امانتی ضامن را، که همان تار موی سبیل اش بود را به وی بر می گرداند. آنچنان بود که گوئی همه آبرو و اعتبار و شرف اش بود که دوباره به دست اش می رسید!
چنان مردان مردی، نه دروغ می گفتند و نه ریاکاری داشتند؛ نه از اعضای صنف کارشکنان، برای امور مردم گرفتار جامعه در محل زندگی ایشان و خودشان بودند. آرامش زندگی و آسایش فکری در زندگانی مردم، جایگاه ویژه خودشان را داشتند. مردم به ندرت به کارهای زشت و ناپسند می پرداختند. گره گشائی مشکلات و چاق کردن کار دیگران، که ایشان را از مخمصه ی گرفتاری شان برهاند؛ به فروانی دیده می شدند. حتی زنان جامعه هم از خصلت های برجسته مردانگی بهره مند بودند؛ و نقش های عمده ای درون اجتماع ایفا می نمودند. چرا دیگر از آن آدم های انسان صفت، بسیار اندک یافت می شوند؟ چرا دیگر کل تجارتخانه حاجی بازاری، ارزش همان یک تار موی سبیل جوانمردان قدیمی را ندارد؟!
پاسخ این پرسش خیلی هم سخت نیست. به پیرامون محیطی که در آنجا زندگی و کار می کنید نظری پویا بیندازید. اگر موردی را نیافتید، که به پندار نگارنده بدون تردید خواهید یافت. ناامید نشوید، سری هم به دنیای مجازی بزنید؛ تا به آسانی بخشی از این مشکل بزرگ را مشاهده نمائید. که چگونه بعضی ها بدون اطلاعات کافی و وافی نسبت به شرایط زندگی و کار مردم، ده ها وصله به آنها می چسبانند. آیا کسی را سراغ دارید، در طول روز که از این سایت به آن سایت، و از این کانال به آن کانال سرک می کشد؛ در باره مشاهدات، شنیده ها و برداشت های خویش اغراق گوئی نکند؟!
بر همین اساس، باری دیگر سخن اندیشه برانگیز داریوش بزرگ را به یاد بیاوریم؛ که از اهورای ایران، از آن یگانه عالم هستی چنین می خواست: ” پروردگارا، ایران و مردم آن را، از جنگ و خشکسالی و دروغ در امان بدار. “! اگر که متأسفانه در طول سه دهه اخیر، دچار هر سه این بلایای ویرانگر شده ایم؛ بهتر است که علت آن را فقط از خودمان بپرسیم. اهریمن ایادی خبیث اش را بر ما و میهن مان چیره ساخت. از ایشان آموختیم، اگر می خواهیم از پیروان حقیقی او باشیم؟ به راحتی دروغ بگوئیم؛ با خاطری آسوده، تن به حقارت سروری مشتی آخوند بی مقدار بر خودمان باشیم؛ آنچه را که با سرزمین بی نظیر ما نمودند و آن را دچار چنین بی آبی و خشکسالی غم انگیزی کرده اند؛ بخش های مهمی از مملکت مان را در اثر جنگ تحمیلی هشت ساله، در کام خرابی های بسیار و کشته شدن هم میهنان ناآگاه مان گردانیدند. را چگونه تاب می آوریم و کوچک ترین اعتراضی هم به این بی خردان جنایتکار و شیطان صفت نمی کنیم؟!
محترم مومنی