در خانه ی دل، ما را، جز یار نمی گنجد!

0
280

برخی از مردم در میان هم میهنان ما، تعداد صفات مثبت و جذب کننده شان، بسیار کمتر از صفت های منفی و نفرت برانگیز ایشان است. عواملی که یک صفت خوب یا بد را، در وجود آدمی از خلقیات دائمی او می گردانند؛ همیشه هم ژنتیک و برخاسته از دامان خانواده نیست. بلکه عامل محیط در این رابطه، خیلی بیشتر از علت های دیگر نقش دارد. ویژه آنکه یک فرد، به دلائلی شخصی یا کاری، درون اجتماع جامعه ای که در آن زندگی می کند؛ زیادتر از بقیه حضور فیزیکی و مراوده های شغلی داشته باشد. وی همانگونه که کنش های خودش را به دیگران منتقل می کند؛ مورد نفوذ پندارها و کردارها و گفتارهای خوب و بد دیگران نیز قرار می گیرد و از آنان می آموز. متأسفانه آنچه را که آدمی درون محیط های اجتماعی بیشتر فرا می گیرد؛ بدی ها و منفی هائی هستند، که تعدادشان از خوبی ها و مثبت های آن جامعه، بسیار بیشتر هستند. در نتیجه، یک فرد به ظاهر معمولی، فقط ظاهرش عادی است؛ اما در باطن وی، می توانید تعدادی از شخصیت های کاذب و غیر حقیقی ایشان را جستجو کنید؛ که هر یک از آنها را، در موقعیت های خاصی مورد بهره برداری قرار می دهد. تا جائی که شما هرگز نمی توانید؛ به شخصیت اصلی ایشان، و آنچه را که به عنوان یک فرد مستقل باید داشته باشد را، درون کاراکترهای متفاوت آنها پیدا بکنید!

به رآستی، چرا ما ایرانی ها، کژمداری های اجتماعی را، زودتر از موارد مثبت درون اجتماع می آموزیم؟ چرا بدون تعمق در امور، و بدون داشتن اطلاعات کافی و وافی از یک امری، در باره آن ابراز وجود و اظهار نظر می کنیم؟ چرا به خودمان اجازه می دهیم، که از روی افکار و عقاید و ایده های متفاوت دیگران، به ویژه آنانی که به سبب دوستی میان ما و آنها، تعهد غیر منطقی نسبت به ایشان می یابیم؛ و در اثر: ” اگر اینگونه بگویم، ایکس بدش می آید. و اگر آنگونه بگویم ایگرگ را خوش نمی آید. ” سعی نمی کنیم خودمان باشیم و در افکار و کردار و گفتارمان، استقلال شخصی و فردی و فکری خویش را داشته باشیم و به کار ببریم؟!

آیا فراموش کرده اید، که اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم، فرزند برومند پادشاهی هستند؛ که در سنین زیر بیست و دو سال، ناگزیر گشت که به خواسته پدر تاجدارش، امر مهم پادشاهی مملکت باستانی اش را به دست بگیرد. مملکتی را که در آن برهه زمانی، با وجود اعلام عدم شرکت ایران در جنگ دوم جهانی از سوی اعلیحضرت رضا شاه کبیر، باز هم در دست اندازهای ناشی از آن جنگ خانمانسوز، شمال و جنوب کشور، مورد اشغال روس و انگلیس قرار داشت؛ آن پادشاه لایق و فرزانه، اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی، آن امر خطیر را بر عهده خویش گرفت؛ و با همان جوانی توانست، میهن اش را، به سامانه ای از آبادانی و افتخار تبدیل نماید؛ که مورد حسد دشمنان ایران و ایرانی قرار بگیرد؟!

یک جو انصاف داشتن هم بد نیست! شهریار کنونی ایرانزمین، با آنکه نزدیک به چهل سال می گذرد، که از خانه ی پدری و مام میهن اش دور می باشد. اما در کمال توان و هوشمندی، همه خصوصیات موجود در سرزمین اش را به خوبی می شناسد؛ و هم ساکنان آن را که هم میهنان ایشان هستند. ضمن آنکه به درستی هم می داند، که چه مسؤلیت سنگینی را باید در سرزمین خویش داشته باشد. اما در نهایت تأسف، هم میهنان ما و ایشان، نگاه می کنند که ببینند؛ اگر ایکس چنین گفت آنها هم بگویند. یا اگر ایگرگ چنین کرد، آنها نیز آن را به انجام برسانند!

یکی، یا از روی نادانی، یا به لحاظ ناشناختی، یا به دلیل رندی، و یا به سبب دشمنی و تفرقه اندازی، سخنان یاوه ای را در مورد ایشان مطرح کرده است. بعد….. بقیه نیز به او و یاران وی تأسی جسته اند؛ و به پندار من، ناجوانمردانه ایشان را مورد پرسش های بی منطق خویش قرار داده اند. که نه اصل سؤآل حقیقی است؛ و نه ایده ی این کپی کاران حرفه ای، که همواره خودشان را به هیچ می گیرند؛ و دنباله روی ایده های خصمانه دیگران می باشند هستند!

اگر یک جو انصاف ندارید، دست کم یک ارزن عقل که دارید؟ اگر عقل نداشته باشید، باید که قاشق خوراکی را که به دهان مبارک تان می گذارید؛ از ته آن وارد دهان هرزه گوی تان بکنید. پس کمی عقل دارید. از شمای عاقل می پرسم، آیا دیدگاه دموکراتیک داشتن ایشان را، که مایل نیستند در کارنامه کار حکومت شان بر ایران، نژاد پرست قلمداد شدن خود و ملت شان، به ثبت تاریخ برسد. و هم میهنان عرب زبان را، که در استان های جنوبی کشورمان زیست می کنند. ایرانیانی را که به جبر زمان، زبان شان عربی گشته است را، چنان والا می دارند؛ که در مقابل پرسش مصاحبه کننده که سؤآل نموده: ” یک نفر پرسیده است، چرا شاهزاده از شعار مردم در پاسارگاد، که گفته اند ما ایرانی هستیم عرب نمی پرستیم پشتیبانی نکرده اند؟ ” ایشان دیدگاه خودشان در مورد نژاد پرستانه بودن این پیام، که ماهیت آن خطاب به سران اشغالگر رژیم آخوندی در ایران بوده است را، با بیان یک دلیل قانع کننده، که مایل نیستند بر ملت ایران مارک نژاد پرستی زده بشود. بخصوص که بعد از پیروزی ملت ایران بر رژیم رو به زوال اسلامی در کشورمان، بایستی که ما و حکومت و ملت مان، دست کم درون منطقه، با کشورهای حاضر در آن مماشات ووستانه و منطقی و بین المللی داشته باشیم. پس نبایست که از همین حالا، تخم دشمنی ایشان نسبت به خودمان را، در دل دوستان آتی مان بکاریم. که چه بسا در رابطه با جهان شمولی موضوع ” محیط زیست ” ناگزیر باشیم، که همکاری هائی با آنان داشته باشیم. از هم اکنون نفرت آنها را نسبت به خودمان برانگیزانیم؟!

به راستی که ” آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام آن بیند” شمائی که تازه و صدقه سر فیسبوک و سایر رسانه های اینترنتی، با واژگانی از عالم سیاست آشنا شده اید. سعی کنید از این آموخته های تان، در یک معبر ثابت استفاده نکنید. زیرا در عالم سیاست، معانی الفاظ همیشه یکی نیستند. بستگی به جائی که آن جریان خاص در موردی که به کار گرفته بشود؛ معنایش نیز قابلیت تغییر پیدا می کند. چون یک عبارت سیاستمدارانه، متعلق به همین زمان نیست. بلکه در زمان های آینده نیز، تأثیر وجودی آن در تاریخ همه جهان مشهود خواهد بود. بهتر است، پیش از هر عرض اندام سیاسی، توجه داشته باشید: ” تو مو می بینی و ، من پیچش مو، تو ابرو، من اشارت های ابرو” !

 محترم مومنی

 

مقاله قبلیبازداشت چند ساعته علیرضا رحمانی مدیر روابط عمومی فرمانداری قزوین به دلیل «درخواست آزادی نرگس محمدی در تلگرام»
مقاله بعدی۲۰ فیلم برتر سال از نگاه سایت‌اندساوند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.