برخی از مردم در میان هم میهنان ما، تعداد صفات مثبت و جذب کننده شان، بسیار کمتر از صفت های منفی و نفرت برانگیز ایشان است. عواملی که یک صفت خوب یا بد را، در وجود آدمی از خلقیات دائمی او می گردانند؛ همیشه هم ژنتیک و برخاسته از دامان خانواده نیست. بلکه عامل محیط در این رابطه، خیلی بیشتر از علت های دیگر نقش دارد. ویژه آنکه یک فرد، به دلائلی شخصی یا کاری، درون اجتماع جامعه ای که در آن زندگی می کند؛ زیادتر از بقیه حضور فیزیکی و مراوده های شغلی داشته باشد. وی همانگونه که کنش های خودش را به دیگران منتقل می کند؛ مورد نفوذ پندارها و کردارها و گفتارهای خوب و بد دیگران نیز قرار می گیرد و از آنان می آموز. متأسفانه آنچه را که آدمی درون محیط های اجتماعی بیشتر فرا می گیرد؛ بدی ها و منفی هائی هستند، که تعدادشان از خوبی ها و مثبت های آن جامعه، بسیار بیشتر هستند. در نتیجه، یک فرد به ظاهر معمولی، فقط ظاهرش عادی است؛ اما در باطن وی، می توانید تعدادی از شخصیت های کاذب و غیر حقیقی ایشان را جستجو کنید؛ که هر یک از آنها را، در موقعیت های خاصی مورد بهره برداری قرار می دهد. تا جائی که شما هرگز نمی توانید؛ به شخصیت اصلی ایشان، و آنچه را که به عنوان یک فرد مستقل باید داشته باشد را، درون کاراکترهای متفاوت آنها پیدا بکنید!
به رآستی، چرا ما ایرانی ها، کژمداری های اجتماعی را، زودتر از موارد مثبت درون اجتماع می آموزیم؟ چرا بدون تعمق در امور، و بدون داشتن اطلاعات کافی و وافی از یک امری، در باره آن ابراز وجود و اظهار نظر می کنیم؟ چرا به خودمان اجازه می دهیم، که از روی افکار و عقاید و ایده های متفاوت دیگران، به ویژه آنانی که به سبب دوستی میان ما و آنها، تعهد غیر منطقی نسبت به ایشان می یابیم؛ و در اثر: ” اگر اینگونه بگویم، ایکس بدش می آید. و اگر آنگونه بگویم ایگرگ را خوش نمی آید. ” سعی نمی کنیم خودمان باشیم و در افکار و کردار و گفتارمان، استقلال شخصی و فردی و فکری خویش را داشته باشیم و به کار ببریم؟!
آیا فراموش کرده اید، که اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم، فرزند برومند پادشاهی هستند؛ که در سنین زیر بیست و دو سال، ناگزیر گشت که به خواسته پدر تاجدارش، امر مهم پادشاهی مملکت باستانی اش را به دست بگیرد. مملکتی را که در آن برهه زمانی، با وجود اعلام عدم شرکت ایران در جنگ دوم جهانی از سوی اعلیحضرت رضا شاه کبیر، باز هم در دست اندازهای ناشی از آن جنگ خانمانسوز، شمال و جنوب کشور، مورد اشغال روس و انگلیس قرار داشت؛ آن پادشاه لایق و فرزانه، اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی، آن امر خطیر را بر عهده خویش گرفت؛ و با همان جوانی توانست، میهن اش را، به سامانه ای از آبادانی و افتخار تبدیل نماید؛ که مورد حسد دشمنان ایران و ایرانی قرار بگیرد؟!
یک جو انصاف داشتن هم بد نیست! شهریار کنونی ایرانزمین، با آنکه نزدیک به چهل سال می گذرد، که از خانه ی پدری و مام میهن اش دور می باشد. اما در کمال توان و هوشمندی، همه خصوصیات موجود در سرزمین اش را به خوبی می شناسد؛ و هم ساکنان آن را که هم میهنان ایشان هستند. ضمن آنکه به درستی هم می داند، که چه مسؤلیت سنگینی را باید در سرزمین خویش داشته باشد. اما در نهایت تأسف، هم میهنان ما و ایشان، نگاه می کنند که ببینند؛ اگر ایکس چنین گفت آنها هم بگویند. یا اگر ایگرگ چنین کرد، آنها نیز آن را به انجام برسانند!
یکی، یا از روی نادانی، یا به لحاظ ناشناختی، یا به دلیل رندی، و یا به سبب دشمنی و تفرقه اندازی، سخنان یاوه ای را در مورد ایشان مطرح کرده است. بعد….. بقیه نیز به او و یاران وی تأسی جسته اند؛ و به پندار من، ناجوانمردانه ایشان را مورد پرسش های بی منطق خویش قرار داده اند. که نه اصل سؤآل حقیقی است؛ و نه ایده ی این کپی کاران حرفه ای، که همواره خودشان را به هیچ می گیرند؛ و دنباله روی ایده های خصمانه دیگران می باشند هستند!
اگر یک جو انصاف ندارید، دست کم یک ارزن عقل که دارید؟ اگر عقل نداشته باشید، باید که قاشق خوراکی را که به دهان مبارک تان می گذارید؛ از ته آن وارد دهان هرزه گوی تان بکنید. پس کمی عقل دارید. از شمای عاقل می پرسم، آیا دیدگاه دموکراتیک داشتن ایشان را، که مایل نیستند در کارنامه کار حکومت شان بر ایران، نژاد پرست قلمداد شدن خود و ملت شان، به ثبت تاریخ برسد. و هم میهنان عرب زبان را، که در استان های جنوبی کشورمان زیست می کنند. ایرانیانی را که به جبر زمان، زبان شان عربی گشته است را، چنان والا می دارند؛ که در مقابل پرسش مصاحبه کننده که سؤآل نموده: ” یک نفر پرسیده است، چرا شاهزاده از شعار مردم در پاسارگاد، که گفته اند ما ایرانی هستیم عرب نمی پرستیم پشتیبانی نکرده اند؟ ” ایشان دیدگاه خودشان در مورد نژاد پرستانه بودن این پیام، که ماهیت آن خطاب به سران اشغالگر رژیم آخوندی در ایران بوده است را، با بیان یک دلیل قانع کننده، که مایل نیستند بر ملت ایران مارک نژاد پرستی زده بشود. بخصوص که بعد از پیروزی ملت ایران بر رژیم رو به زوال اسلامی در کشورمان، بایستی که ما و حکومت و ملت مان، دست کم درون منطقه، با کشورهای حاضر در آن مماشات ووستانه و منطقی و بین المللی داشته باشیم. پس نبایست که از همین حالا، تخم دشمنی ایشان نسبت به خودمان را، در دل دوستان آتی مان بکاریم. که چه بسا در رابطه با جهان شمولی موضوع ” محیط زیست ” ناگزیر باشیم، که همکاری هائی با آنان داشته باشیم. از هم اکنون نفرت آنها را نسبت به خودمان برانگیزانیم؟!
به راستی که ” آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام آن بیند” شمائی که تازه و صدقه سر فیسبوک و سایر رسانه های اینترنتی، با واژگانی از عالم سیاست آشنا شده اید. سعی کنید از این آموخته های تان، در یک معبر ثابت استفاده نکنید. زیرا در عالم سیاست، معانی الفاظ همیشه یکی نیستند. بستگی به جائی که آن جریان خاص در موردی که به کار گرفته بشود؛ معنایش نیز قابلیت تغییر پیدا می کند. چون یک عبارت سیاستمدارانه، متعلق به همین زمان نیست. بلکه در زمان های آینده نیز، تأثیر وجودی آن در تاریخ همه جهان مشهود خواهد بود. بهتر است، پیش از هر عرض اندام سیاسی، توجه داشته باشید: ” تو مو می بینی و ، من پیچش مو، تو ابرو، من اشارت های ابرو” !
محترم مومنی