خامنه ای فکر می کند، که از راست قامتان تاریخ اند!

0
394

سید علی خامنه ای، رهبر دینی – سیاسی حکومت اشغالگر اسلامی، در نخستین سخنرانی که پس از مشخص شدن نتیجه مذاکرات هسته ای، که در تاریخ ضرب الاجل از پیش تعیین شده پایان یافت؛ در نخستین واکنشی که به این جریان ابراز کرد، با غرور بی معنائی گفت: ” استکبار نتوانست جمهوری اسلامی را به زانو در آورد، و نخواهد توانست” ، ظاهرا آقایان از دریافت یک بخش از پولهای فروش نفت ایران را، که به سبب تحریم ها بلوکه شده بودند؛ چنان محظوظ گشته اند، که گوئی دیگر هیچ مشکلی برای نظام عاری از نظم شان باقی نمانده است!

خامنه ای باید بداند، که مخالفان غربی آنها، با تصویب کردن مجوز پرداخت شدن هر قسمت از کل مبلغ مورد نظر( صد میلیارد دلار طلبی که در ازای فروش نفت باید می گرفتند؛ و به خاطر مسأله تحریمها، نتوانسته اند از خریداران آن در موقع فروش دریافت بکنند.) هر دفعه که یک بخش از آن را به آنها می پردازند؛ یک قسمت از پیکره هستی سیاسی جمهوری شان را فلج می کنند. و مخالفان آنها هم، چون در زیاده طلبی دست کمی از خود وی و سایر آخوندها ندارند؛ فعلا به زانوهای رژیم آسیب نمی رسانند. زیرا تا تمام شدن تاریخ مصرف جمهوری ننگین اسلامی، و زمان سرننگونی این حکومت ضدبشری، ناچارند به طور مصنوعی هم که شده باشد؛ آنها را سر پا نگاه بدارند. تا که همچنان بتوانند، از طریق همین قوم فاسد و جانی، آمال جهان گشایانه، و زیاده طلبی های غیر متعارف خویش را جامه عمل بپوشانند!

از اینرو، استکبار جهانی، به ویژه آمریکای جهانخوار!! چون فعلا به این نامردمان نیاز دارند؛ به زانو درآوردن حکومت آخوندی در ایران را به مصلحت خودشان نمی دانند. آنها به راحتی، پیش از آنکه به این اهریمنان، فرصت اشغال نمودن ایران آبرومند را بدهند؛ به اندازه لزوم، ویروس مهلک نادانی و بی ادراکی را، به مغز پوک شان تزریق کرده اند. تا دست و پا بسته و بدون اراده، همه ایده آل های غربی ها بخصوص آمریکا را، با انجام دادن خواسته های آنها لباس تحقق بپوشانند. سپس در موقع مقتضی، که هیچ آخوندی نتواند فرامین ارباب را مو به مو به مرحله اجرا بگذارد؛ همه پیکره شوم حکومت شان را، از حیطه هستی ساقط نمایند؛ و برای همیشه در گورستان تاریخ بشری، به عنوان شقی ترین، شیادترین، جانی ترین، جبارترین و متجاوز ترین حکومت قرن بیست ویکم مدفون سازند!

آقای خامنه ای، ای کاش واقعا زانو نداشتید؛ اما در عوض مغزی دارنده ی شعور و عقل می داشتید. که تا درک بکنید، هیچ دوستی در کل جهان هستی ندارید. اگر هم باشند، کسانی اند که با دوشیدن حاکمان گاو صفت حکومت اشغالگرشما، بر حجم دارائی خویش می افزایند؛ و ذرّه ذرّه، از جثّه ی منفور جمهوری بی لیاقت اسلامی شما می کاهند. تا سرانجام به زمین گرم تان بزنند!

زانو نداشتن هیچ اشکالی ندارد؛ نادان بودن مسأله است: ” گفت، در سر عقل باید، بی کلاهی عیب نیست ” !!

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیتونس به عنوان نخستين دموكراسي خاورميانه متولد شد؛ حزب النهضه تونس، يگانه اسلام گرايان موفق در بهار عربي
مقاله بعدیراه جیمز باند به رم ختم شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.