محمدصادق خلخالی گیوی در سال 1382 در قم و در انزوا درگذشت و تا هفته گذشته کسی یادی از او نمیکرد.
هفته گذشته فاطمه صادقی دختر خلخالی در مصاحبهای با نشریه اندیشه پویا اقدام به شستشو و چرک گیری از پدرش و بهاصطلاح سیاسیون اقدام به اعاده حیثیت از حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی که بالغبر یک هزار نفر را اعدام کرد نمود!
با خواندن خاطرات دختر خلخالی به یاد چند خاطره از پدرش افتادم؛ من در فرصت دیگری مفصل در مورد خلخالی خواهم نوشت اما در اینجا بهعنوان دشت اول این چند خاطره را داشته باشید:
خلخالی در روزهای اول ورود بنیانگذار جمهوری اسلامی به قم دربان خودخواسته خانه امام امت شده بود و در حیاط منزل امام میایستاد و هرکس را مایل بود به داخل راه میداد و از هرکس خوشش نمیآمد او را راه نمیداد!
در آن کوچه باریک درست روبروی خانه امام خمینی یکخانه دیگر را دفتر امام کرده و عدهای از روحانیون در آن سرگرم انجام امور محوله بودند.
از همان روزهای اول ورود رهبر انقلاب به قم من بهاتفاق یکی از عکاسان موسسه اطلاعات (گاهی اوقات جعفر دانیالی ، بعضی روزها محمود حاجی محمدی و گاهی وقتها محمد ذبیحیان ) رهسپار قم میشدیم تا از ملاقاتهای بازرگان و وزرای دولت موقت یا اعضای شورای انقلاب و مقامات خارجی که برای مذاکره با امام خمینی خود را به قم میرساندند خبر و گزارش تهیه کنیم.
اما اکثر اوقات خلخالی مانع حضور ما میشد و میگفت روزنامه اطلاعات بود که نوشت آقا (خمینی) هندی زاده است!
هرچقدر توضیح میدادیم قبول نمیکرد و برای ما خطونشان میکشید و مزاحم کار ما میشد.
چند بار که نبود با سفارش حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی (که حالیه به نام یادگار امام مشهور است) توانستیم گزارشهای خوبی تهیه و مصاحبههایی انجام دهیم و بقول معروف دستپر به تهران برگردیم…
در این رفتوآمدها یکشب درداری با شیخ صادق خلخالی روی داد و من چند شماره از مجله اطلاعات هفتگی را که حاوی گزارشها و مصاحبههای انجامشده با علمای قم بود و ازجمله یک گزارش بلند دوصفحهای از دفتر امام در قم را به خلخالی نشان دادم و خلخالی از اینکه در آن گزارش عکس و مطلبی از وی درج نشده بود فوقالعاده عصبی و ناراحت شد و بسیار پرخاش کرد که من (خلخالی) نزدیکترین یار امام و اینجا همهکاره هستم و شما بجای من با چهارتا طلبه در پیت مصاحبه کردهاید!
من هم در جواب گفتم علت این است که شما به ما راه نمیدهید و حتی مانع حضور ما در ملاقاتهای امام باشخصیتها و مهمانانی که به قم میآیند میشوید و خودتان مقصرید!
خلخالی کمی سکوت کرد و سرش را از زیر عمامه خاراند و عینکش را جابجا کرد و گفت منبعد اینجا میآیید اول با من مصاحبه میکنید و در قبال هر مصاحبه که با من چاپ کنید من هم به شما مساعدت خواهم کرد و حتی خبرها را اول به شما میدهم!
بعد هم فیالفور خواستار انجام مصاحبه دستبهنقدی شد!
من قبول کردم و گفتم: کجا برویم برای نشستن و انجام مصاحبه؟
خلخالی گفت: الآن یک گروه اصناف از تهران به دیدن امام آمدهاند و بیرونی امام شلوغ و ازدحام است؛ همینجا توی کوچه مناسب است!
این بود که روبروی در منزل امام توی کوچه و کف زمین نشستیم و عدهای هم دورمان جمع شدند و محمد ذبیحیان هم شروع به عکسبرداری کرد!
من شروع به طرح سؤالاتی در مورد سوابق آشنایی خلخالی با امام و فعالیتهای مثلاً انقلابی وی کردم و خلخالی دو سه سؤال را جواب داد و یکمرتبه با عصبانیت و پرخاشگرانه یادداشتها را از دست من گرفت و پاره کرد و گفت این سؤالات بدرد نمیخورد من خودم سؤال را میگویم و جوابش را هم میگویم تو بنویس و همینطور بدون دخل و تصرف و اضافه و کم کردن چاپ کن!
بعد شروع کرد به طرح سؤالاتی که پس از انتشار آن مصاحبه موجب بروز جنجال مطبوعاتی در آن ایام شد!
بعضی از سؤالات که خود خلخالی مطرح کرد ازاینقرار بود:
* آیا حقیقت دارد که شما در گذشته در تیمارستان چهرازی (دیوانهخانه) بستری بودهاید؟
* آیا درست میگویند که شما در بچگی گربهها را اعدام میکردید؟
و چندین سؤال ازایندست!
این مصاحبه سروصدای زیادی در داخل و خارج کشور بر پا کرد و تا مدتها نام خلخالی سر زبانها بود و خلخالی از این موضوع بسیار خوشحال شده و ما را در ردیف افراد موردعلاقه و توجه خود قرارداد!
متن کامل این مصاحبه را خود خلخالی در اول کتاب خاطراتش (جلد اول) همراه با نام من (اسکندر دلدم) آورده است و نشان میدهد که این مصاحبه حسابی به او چسبیده بود!