حمله داعشی ها به مسجد اهل تسنن، چه معنائی دارد؟!

0
219

مردان مسلح دولت اسلامی شام و عراق = داعش، دیروز جمعه سی و یکم امرداد، به مسجدی متعلق به اهل تسنن در شمال شرقی شهر بغداد حمله کردند. در این عملیات وحشیانه، دهها تن که در آنجا حضور داشتند کشته و زخمی شدند. خبر این حمله غیرانسانی، با شروع چنین متنی به اطلاع جهانیان رسیده شده است: ” یک بمب انداز انتحاری، و چند مرد مسلح داعشی، به مسجدی از اهل تسنن واقع در بعغوبه در شمال شرقی بغداد حمله نموده اند؛ و طی آن تعداد 64 نفر را کشته اند و مجروح کرده اند. ” !

این خبر که اکنون در بسیاری از خبرگزاری های رسمی و غیر رسمی جهان انتشار یافته است؛ سایه یک باور اشتباه( هواداری داعش از سنی ها، و ضد شیعه بودن این گروه، و آغاز شدن جنگ میان شیعیان و اهل سنت در دنیا) را، از پندار صاحبنظران پاک می کند. اما آنچه که هنوز کسی در مورد آن چیزی نگفته و نشنیده، اعجاب برانگیز بودن لهجه انگلیسی قاتل سیاه پوش و کارد سلاخی به دست و قامت بلند بالای وی است؛ که در ویدئویوی نمایش سر بریدن خبرنگار آمریکائی مشاهده شد. که حتی وزیر امور خارجه بریتانیا هم، به موضوع لهجه انگلیسی داشتن وی اشاره کرده است! برخی از کارشناسان نیز گفته اند، که او دارای لهجه مردمان استانهای جنوبی انگلستان می باشد؛ اما همچنان به نکته بلند بالا بودن اندام جناب قاتل، که حتی با آن پوشش یکسره سیاه و غیر قابل تشخیص، شباهت زیادی به پیکر مردان قامت برافراشته اروپائی دارد؛ و تشخیص دادن آن توضیح واضحات است؛ هنوز ییچ اشاره ای نشده!

این نکته و حمله امروز آنها به مسجد بعغوبه در شمال شرقی بغداد، و دهها نمونه مشابه، که در طول این مدت کوتاه از سوی این گروه رخ داده اند؛ بخش هائی از یک حقیقت تلخ می باشند؛ که کمتر کسی به آن اشاره می کند. آنهائی که مسأله مهم سه سال و اندی شده مسأله سوریه، و جریان آدمکشی های بشار اسد در سوریه، و آواره کردن تعداد یکصد و نود و یکهزار شهروند سوری از میهن شان را، از روی آنتن های رسانه های گروهی بین المللی و مجازی برداشته اند؛ و موضوع داغ حمله های وحشیانه گروه داعش، که هنوز ماهیت آن بر کسی آشکار نگشته را جایگزین آن نموده اند. به سادگی نشان می دهند، که این کار و امثال آن، که از پس از روی کار آورده شدن رژیم جانی جمهوری پلید اسلامی، پی در پی بر روی صحنه نمایشات سیاسی خود به تماشا گذاشته و می گذارند؛ قصدشان برپا نمودن علم های منفور عزاداری های مسلمانان شیعه، در مراسم مذهبی آنهاست؛ که مشتی بی بهره از خرد را(از هر دین و آئین و مرامی که باشند)، در زیر آن به اسارت خویش در آورند؛ تا با واداشتن ایشان به سینه زدن در زیر و اطراف این علم های قاتل پرور سیاسی، آنها را به خلسه ای مصنوعی بکشانند؛ تا هرگز نفهمند و ندانند که قصد آورندگان این جانیان، چیست و پایان و سرانجام این توحش افرینی ها، و مقصودشان از ویران ساختن اینهمه کشور در منطقه خاورمیانه، و مغشوش نمودن شرایط آرام این ممالک، به کجا خواهد کشید؟ و چه مفهوم تلخ و اسف باری خواهد داشت؟!

در دنیا بسیاری از مردم، به بروز جنگ سوم جهانی می اندیشند؛ و روی دادن چنین وقایعی در گیتی را، سرآغاز و پیش درآمد هر چه زودتر به وقوع پیوستن آن بیان می کنند. برخی نیز این موارد را، به پیشگوئی های شاه نعمت الله ولی، در باب تحقق یافتن چنین واقعه شومی، که نشانه آن را تغییر حکومت در ایران، و آمدن حکومت روحانیون بر سر کار، و شیطنت های آنها در جهان را، که مشابه بیشتر جریاناتی که تا به حال پیش آمده اند می باشد دانسته اند!

تلخی این موضوع در پذیرش این داستان های از خویش درآورده مردم است. چنانچه چنین وقایع تخیلی، که زائیده افکار خرافاتی هاست؛ می توانستند حقیقت داشته باشند؛ نوستروداموس هم بروز جنگ سوم جهانی را، مربوط به وقایعی دانسته و پیشگوئی نموده است؛ که با اشتباهات رهبران مذهبی دیانت مسیح ارتباط می یابند. از اینکه دنیا و همه جهانیان، از شدائد مذهبیون، به ویژه مسلمانها به تنگ آمده اند تردیدی وجود ندارد؛ چنانچه در جریان جنایات چندین ساله اخیر، بخصوص در رابطه با کشتار بی امان داعشی ها در عراق رخ داده و می دهند؛ اگر هم با وقوع یک جنگ جهانی دیگر مواجه شویم؛ غیر از خودخواهی های مذهبیون، برتری طلبی های قدرت های بزرگ دنیا را هم باید در نظر داشته باشیم. زیرا اگر بخواهیم در تمامی رویدادهای گیتی، به دنبال ردّ پای مذهب باشیم؛ بی خردی محض و بی توجهی به جنبه های دیگر هستی، به ویژه دانش پیشرفته کنونی، و تبعات ناشی از افکار ضد بشری به کار گیرندگان آن است!

هر چه تسلیحات در جهان مجهزتر، به همان نسبت برتری جوئی های دارندگان بیشتر. چه بر سر دنیا و مردم آن بیاید؟ به هیچکدام شان ارتباط نخواهد یافت!!

محترم مومنی

مقاله قبلیبردی حساب شده در عراق؛ کیش و مات مزدوران ایران در عراق
مقاله بعدیبه خاطر قربانی کردن خبرنگاری دیگر؛ به نام زندگی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.