حماقت انسان را به کجا می برد.!!

0
305

بدبخت ملتی که تاریخ کشورش را نداند؛
شوربخت تر از آن ملتی که نخواهد تاریخ کشورش را بداند؛
تیره بخت تر از آن ملتی که تاریخ کشورش را به ریش خند بگیرد؛
و سیاه بخت تر مردمی که بخاطر تاریخ ننگین کشوری دیگر بر فرق می کوبد و عمده ی روزهای سال خود را در عزاداری برای آن بیگانگانند.
زنده یاد کسروی

حماقت انسان را به کجا می برد.!!
براستی، چه بر سر ما آمده است؟!
چرا هیچ کس نمی پرسد، چرا باید کودکان مدارس ما به دلیل نبود بخاری استاندارد بسوزند، ولی هزاران میلیارد دلار از پول ما، صرف ساخت بمب اتمی شود که دربش رابا قهرمانانه ترین نرمش ها تخته کردند؟!
چرا هیچ کس نمی پرسد ،چرا باید فقر از سر و روی جامعه بالا برود، ولی هزاران میلیارد دلار از پول ما،این وسط خرج حمایت از تروریسم در سوریه،عراق ، فلسطین،یمن و…….بشود؟!
چرا هیچ کس نمی پرسد ،چرا باید دسترسی به مواد مخدر این همه سهل و آسان باشد و هیچ کنترلی بر مافیای مواد مخدر اعمال نشود و زمینه برای سقوط فرزندان ایران در دامن اعتیاد مهیا شود؟!
چرا هیچ کس نمی پرسد ،چرا باید با سابقه بیش از یک قرن مبارزه برای مشروطیت و قانون مداری ، ایران باید هنوز در آتش استبداد بسوزد؟!
چرا هیچ کس نمی پرسد ،چرا تلاشهای ما برای رسیدن به آزادی ،همیشه زمینه ساز تدارک قفسی جدید برایمان است؟!
در کارنامه تاریخی مان نمره کدام ماده صفر است که معدلمان این همه افت کرده و ما مردودان همیشه تاریخ شده ایم؟
چه ویژگی های در ساختار فرهنگی و باور و اندیشه ما وجود دارد که ما را به این روز انداخته است؟

چرا دموکراسی ،قانون مداری ،سکولاریسم ، عدالت اجتماعی ،و……. رویاهای غیرقابل دسترس این جامعه اند؟
مردمی با سابقه تاریخ هفت هزار ساله ، صاحبان نخستین دستنوشته حقوق بشر جهان ،با یدی طولا در علم،دانش ،فلسفه و…….امروز در اوج تمدن بشری درمانده در چنگال یک سیستم فاشیستی که از وحشیانه ترین شیوه ها و ابزار های قرون وسطایی برای کنترل جامعه استفاده می کند،عقل جمعی ای که هیچ تدبیری برای برون رفت از این دایره جهل و جنون ندارد و وامانده به تقدیرش تن می دهد.
چرا ایرانی ها اینهمه در قبال سرنوشتشان بی مسئولیتند؟ ایرانی هرگز در روش تربیتی خانواده و جامعه آزاد اندیشیدن و آزادانه تصمیم گرفتن و تکیه بر اراده و اختیار خویش را تجربه نمی کند ونمی اموزد که مسئول پیامدهای ناشی از رَفتارهایش باشد.برای همین در طولانی مدت تن می دهد به اینکه به جایش فکر کنند و برایش تصمیم بگیرند و…….
حتی روشنفکر و اندیشمندی که از این جامعه برمی آید ،روشنفرنمایی می شود که حتی نقش خودش را بلد نیست درست بازی کند،مسئولیتی هم نمی پذیرد جامعه بی تفاوت را که حوصله کنکاش و فهم را ندارد و از مسئولیت می گریزد ، با اندیشه ها و عملکردهایش هل می دهد به سمت ویرانی ،سیستمی را که با تمامی معایبش قابل اصلاح است به سوی انقلابی سوق می دهد که جامعه را در طول سی و شش سال کاملا نابود می کند بعد می رود یک گوشه منزوی می نشیند تا نابودی جامعه را که نتیجه کج فهی ها و ندانم کاری های اوست در آرامش کامل نظاره کند.از شریعتی اش گرفته تا گلسرخی، بازرگان، یزدی، سحابی، بنی صدر، ملکی، سازگارا، معین، رجوی، قطب زاده، طالقانی، گنجی، باقی، منتظری، سروش، نصر، عبادی ،………..روشنفکرش می شود اینها که عامل سقوط کشوری به ته چاه ویل می شوند،عوامش هم ملت شهید پروری که همیشه در صحنه اند بی آنکه بدانند چه آشی برایشان پشت صحنه در تدارک است،حالا من به نمایندگی از نسلی که به باد رفت می خواهم از آن جماعت خواص وعوام بپرسم،چرا؟و آیا ارزشش را داشت؟و به چه قیمتی؟نسل من هزینه حماقت آنها را می پردازد ،نسلی که اگر حماقت آنها نبود امروز همرده با کره جنوبی به سوی آینده می تاخت ،اما به برکت حماقت آنها امروز با کره شمالی مقایسه می شود،آیا وجدان و شرف نداشته شان ،روزی آنها را وادار به پاسخگویی و عذر خواهی از نسل من خواهد کرد؟
سهیلا زرندی