حماس سیصد راکت را از کجا آورده بود؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
310

شامگاه روز یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷ خورشیدی، برابر با ۱۱ نوامبر ۲۰۱۸ میلادی، حماس تعداد سیصد فروند راکت را، به سوی بخش اسرائیلی در نوار غزه پرتاب نمود. بدون هرگونه توضیحی مشخص است؛ که چه تعداد افراد بی گناه در چنین درگیری های وحشیانه، جان شان را از دست می دهند. به گفته صاحبنظران، تعداد سلاح های سنگین جنگی، که از سوی سردمداران رژیم قدرت پرست و جاه طلب و تروریست پرور حاکمیت ملاها، به دست حزب الله و حماس می رسند. از شدت زیاد بودن، قابل شمارش و تعیین آمار نیستند!

کارشناسان مسایل اقتصادی نیز اعلام کرده اند؛ که همه ساله از سوی ملاهای دزد و جنایتکار جمهوری ستمگر حاکم در ایران اشغالی، ششصد میلیون دلار برای رهبر کنونی حزب الله در لبنان ارسال می شود. تا برای مخارج زندگی فلسطینی ها و صدالبته هزینه های تروریستی شان به مصرف برساند. آخوندها صد میلیون دلار دیگر را نیز جداگانه، برای شاخه دوم حزب الله یعنی حماس، که سالهاست خرج شان را از حسن نصرالله جدا کرده اند می فرستند(که این نیز حیله ای آشکار از سوی این دو گروه خطرناک تروریستی بوده و هست؛ که بیشتر بتوانند بلاهت پیشگان رژیم اهریمنی آخوندی را بدوشند.) سران ابله حاکمیت منحط اسلامی، حتی اگر به این امر اطمینان موثق هم داشته باشند. باز هم از ارسال کردن این مبلغ هنگفت برای حماس کوتاهی نمی کنند. زیرا که آنها نیز(تروریست های حماس) ، در اجرای فرمان های جنایتکارانه آخوندهای جانی حکومتی کوتاهی نمی نمایند. در کنار این کمک های تردید ناپذیر، زیردستان ملا علی خامنه ای، مبلغ سیصد میلیون دلار دیگر را هم، بدون مطرح کردن در میان فلسطینی ها به خصوص حماس، به دست نوکر مزدورشان حسن نصرالله می رسانند. ( تا وی این باج علنی به پندار نگارنده، اما مخفیانه به دلیل توافق میان طرفین ) را، برای شخص خودش مورد استفاده قرار بدهد. (چون که بالاخره آخوند جماعت، خرج اش بیش از افراد « سویل » است. اینها نیازهائی را دارند، که مردم عادی و غیر آخوند ندارند< تو خود، حدیث مفصل بخوان از این مجمل> )!

در همین لحظه، کافی است که دقایقی به مسایل دیگر فکر نکنید؛ و به این رقم یک میلیارد اهدایی رژیم به تروریست های فلسطینی و لبنانی بی اندیشید؛ که این ملاها چه ناجوانمردانه، آسیب دیدگان سه زلزله مهیب بم و زنجان و کرمانشاه در طول دو دهه ی اخیر را رها کرده اند؛ و به جای امداد رسانی بیشتر به این ایرانیان ستمدیده، دارایی های ایشان را، برای پیشبرد مقاصد اهریمنی خودشان هزینه می کنند؟!

با همه خشکسالی که در ایران به وجود آمده، باران های شدید موسمی امان مردم چادر و کانکس نشین در منطقه های تخریب شده در زلزله کرمانشاه را بریده است. تا نیمی از ارتفاع این مکان های برزنتی خیس آب گشته، و مردم بی نوای زلزله زده ناچارند؛ که بیشتر انرژی و وقت شان را، جهت خشکاندن وسایلی که هم میهنان شان به دست آنان رسانده اند مصرف نمایند. دولت تدبیر و امید هم، که در نهایت بی غیرتی کم ترین هزینه ای برای کم تر نمودن مشکلات این رنجدیدگان نکرده است. حتی در این وضعیت بحرانی نیز به سراغ این مردم نرفته، و کوچک ترین غمخواری برای این آسیب دیدگان نکرده و نمی کند!

یک میلیارد دلار چه مشکلاتی را از روی شانه های مردم ایران، مخصوصا کسانی که در چنین شرایط وخیمی قرار گرفته اند بر می دارد؟ کم ترین کمک این مبلغ قابل توجه به مردم آسیب دیده، آماده کردن یک مجتمع مسکونی همگانی ساده و ابتدایی برای آنها است؛ که تا هر خانواری در یک اتاق از آن مستقر بشود؛ و سپس با یک میلیارد های بعدی(چنانکه به دست حزب الله و حماس نرسد.) و برای مردم ایران هزینه گردد. مصروف ساختن مدرسه و درمانگاه های مورد نیاز آنان بشود. تا که آنها به مرور خودشان بتوانند. بر روی پاهای خویش بایستند؛ و زندگی شان را سر و سامان بدهند!

بدیهی است که آخوند، آنهم آخوند حکومتی، مخصوصا درون جمهوری خونریز و دزد و جنایتکار اسلامی، هرگز چنین نخواهد کرد. و تردیدی هم وجود ندارد؛ که باید هر چه زودتر، کاخ ستم این رژیم جهنمی خونخوار سقوط کند و سرنگون بشود. بی گمان این مهم، امری است که باید فقط و فقط به دست توانای مردم میهن پرست کشورمان تحقق یافته و عملی گردد. اما این حقیقت نیز آشکار است؛ که مردم ایران به امکاناتی نیاز داشته باشند؛ که تدارک دیدن آنها توسط خودشان میسر نیست!

بر این اساس، آنها غیر از محرک های دایمی بیرونی( مانند توصیه های ایرانیان خارج نشین ) که مدام مردم درونمرزی را، به عنوان خواب رفته و بی خیال و ….. معرفی می کنند.) ؛ به موارد مهم دیگری هم نیازمندند؛ که می بایست از طریق یاری های فکری و مالی و عملی توصیه کنندگان خارج نشین، که خوشبختانه بسیاری شان هم متمول هستند و دست شان به دهان شان می رسد. مورد حمایت های همه جانبه آنها واقع بشوند!

خانم، و آقایی که در جای گرم نشسته اید و سخنان دلسرد کننده به زبان می آورید. یک سوزن به خودتان بزنید؛ سپس یک جوالدوز را به بدن دیگران فرو بفرمایید. در میان شما اندیشمندان صاحب نام، بین شما صاحبنظران و کارشناسان حرفه ای و همه فن حریف، آنچه که دیده و شنیده می شود؛ ادعاهای زبانی و عاری از کردارهای عملی است. اگر چنین نبود؟ اکنون که تا حدود زیادی، جرقه های آزاد شدن کشورمان از یوغ اسارت نزد اشغالگران جمهوری استبدادی آخوندی زده شده است. در شرایطی که شعله ور شدن این جرقه ها، به اکسیژن نسیم همصدایی و پشتیبانی شمایان نیاز دارند. به چه کار مشغول گشته اید؟ مصاحبه های ایکس و ایگرگ را تحلیل بفرمایید؛ و به هر کدام شان دهها انگ بزنید؛ و لکه های جاسوسی و همدستی شان با ملاهای بری از اخلاق انسانی را بچسبانید؟!

بسیار عالی است که ما بتوانیم؛ مهره های منفور حاکمیت دیکتاتوری آخوندی در خارج از کشورمان را شناسایی بکنیم. اما شایسته تر این است؛ که در شرایط کنونی، پیش از پرداختن به انتقاد نمودن از این و از آن، سری هم به خودتان بزنید. شما حالا در موقعیت کنونی در کدام مسیر پیش می روید و چه کاره اید؟!

شرم آور است که به جای طراحی کردن پروسه های عملی، جهت ایجاد نمودن راه های پشتیبانی نمودن از هم میهنان تان در داخل کشور، رساندن کمک های فکری و مالی و معنوی خویش به این مردم بی نوا، چنان در پرداختن به کنش های این یا آن فرد مشغول گشته اید؛ و چنان در اقیانوس منفی بافی، که دیگران چه می گویند و چه می کنند غرق شده اید؛ که حتی میهن پرستی تان را نیز زیر سؤآل برده اید. شمائی که هنوز بعد از گذشتن حدود سی و هشت سال از درگذشت شاهنشاه فقید اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی، جانشین راستین و رسمی و قانونی وی را « شاهزاده » خطاب می کنید و می نامید. به جای ذره شکافی از کردار و گفتار ایشان، و مطرح کردن آن نزد همگان، و ارسال نمودن دیدگاه های غیر منصفانه خودتان در مورد ایشان به سوی دهها ایمیل آدرس، اگر صداقت دارید؛ و دلسوزی تان برای شخص ایشان و ایران است؟ با علم به این که بیشتر تان، آدرس پست الکترونیکی ایشان را دارید. چرا دیدگاه تان در باره کنش های ایشان را، از باب آن که: « دوست آن است که جمله عیب مرا، همچو آئینه پیش رو گوید*** نه که چون شانه عیب های مرا، پشت سر رفته مو به مو گوید» برای خودشان ایمیل کنید؛ و دیدگاه های مهرورزانه خویش را به ایشان برسانید!

چگونه است که در نهایت بی مهری و ندیدن حقیقت، خودمانی بودن و سختگیر نبودن ایشان در محاورات شان با هم میهنان را، عدم جدی بودن و شوخی های نکوهیده تلقی می کنید؟ و به کسی که چهل سال از عمر گرامی اش را، از سن ۱۸ سالگی تا کنون، در خارج از زادگاه و خانه پدری خویش گذرانیده، که بسیار بهتر و صحیح تر و روان تر از تعدادی از شما، که مدعی نگاشتن چندین کتاب هم می باشید؛ و در یک صفحه از مطالب خود، که جهت آگاهی دادن به هم میهنان در مقالات خویش در وب سایت ها درج و منتشر می کنید. که اشتباهات املائی و انشائی متعددی هم دارید سخن می گویند و می نویسند را نکوهش می کنید؟!

بروید در محلی ساکت بنشینید؛ و در اندرون خسته دل خویش بگردید؛ و عیب های خودتان را نیز بررسی بفرمایید. آنگاه چماق بدخواهی های تان را، بر سر این و آن بکوبید. البته اگر بر این منوال خبیثانه و دور از تعقل نمی اندیشید؛ که : « مرگ خوب است، اما برای همسایه » ؟!

« در اندرون من خسته دل ندانم کیست **** که من خموشم و او در فغان و در غوغاست » ،

محترم مومنی

مقاله قبلییک ماه بازداشت بدون دسترسی به وکیل و مشخص نبودن نهاد بازداشت‌کننده عباس واحدیان در مشهد
مقاله بعدیحل مشارکتی بحران های جهانی از طریق برد-برد یک کشور با چند سیستم؛ نوشتاری از دکتر کاوه احمدی علی آبادی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.