دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
هنوز اختلافات ارضی و دریایی مابین کشورهای مناطق مختلف جهان هر از گاهی مسأله ساز می شود و این در حالی است که با نگاهی نو به قضیه، نه تنها تهدید و تقابل برطرف شدنی است که می تواند به فرصت و تعامل و چه بسا مشارکت تبدیل شود؛ از جزایر مورد اختلاف مصر و عربستان و همین طور ایران و امارات تا آب ها و جزایر غیرمسکونی اطراف چین و حتی یک صخره مورد اختلاف بین کره با چین و ژاپن!
واقعیت این است که مدتی است عصر توسعه طلبی های ارضی گذشته است و هر کشوری که اندکی روی آن سرمایه گذاری کند، تنها هزینه است که عایدش می شود. بمب گذاری ها و ترورهای ویرانگر در پاکستان حتی ارتشیانی که تندروهای اسلام گرا را پرورش داده و هدایت می کردند، اینک کلافه کرده است. می دانید با چه وسوسه ای پاکستان داوطلبانه به این جهنم پا گذاشت؟ “پاکستانی بزرگتر”. این آن شعاری بود که ارتشیان جاه طلب پاکستان را بر آن داشت که با هدایت و پرورش تندروهای اسلام گرا، اتحاد جماهیر شوروری را از صحنه بیرون کرده و افغانستان را ضمیمه کشور خود سازد و به جای “یک دوزخ” به نام پاکستان روی دست شان باقی گذاشت. می دانید چرا گفتگوهای صلح بین اسرائیل و فلسطینیان حتی اکنون از نظر نزدیکتر حامیان اسرائیل جدّی گرفته نمی شود؟ این وعده جاه طلبانه: “اسرائیلی بزرگتر”. نه تنها اسرائیل بزرگتر نشد و کشور فلسطین به عنوان یک کشور ناظر در سازمان ملل به رسمیت شناخته شد، که اینک تندروهای اسرائیلی که برای گسترش جاه طلبی های سرویس های امنیتی اسرائیل شکل گرفته بودند، حالا برای خود اسرائیل مشکل ساز شده اند و ملی گرایی کور که حقوق سایر اقوام و ملل را نادیده می گیرد، افراطی گری را در داخل اسرائیل چنان بحرانی کرده که صدای برخی سیاستمداران اسرائیلی را به عنوان زنگ هشدار بلند کرده است. اسرائیل با قوی ترین سرویس جاسوسی جهان حتی نتوانسته امنیت را برای مردمش تأمین کند (چون مبارزات فلسطینیان -که متأسفانه بعضاً غیرنظامیان اسرائیلی را قربانی می کند، دیگر سازمان یافته نیست، بلکه مدتی است که صد در صد خودجوش و مردمی است).
اختلافات پیرامون آب های چین و جزایر غیرمسکونی حول و حوش آن که حتی مضحک است. یک صخره (حتی در حد یک جزیره کوچک نیز نیست) در آب های اطراف کره محل اختلاف چند کشور است. در دوران استعمار این جاه طلبی های ارضی منافع زیادی برای اشغالگران داشت و آن منافع آنقدر بود که به هزینه اش می صرفید. سیاستمداران بریتانیا نخستین کسانی بودند که بدرستی فهمیدند بازی با کارت تصرف زمین و آب های سرزمینی گذشته است و به سرعت و به تدریج با دومینوی خواسته های استقلال طلبانه کشورهای مختلف موافقت کردند، تنها مناطق کوچکی از نقاط مختلف دنیا را برای خود جهت تجارت آزاد و رونق اقتصادی حفظ کردند. حالا هر از گاهی برخی از سیاستمداران دنیا بدون آگاهی به این ورطه می لغزند و برای خود و ملل مختلف مشکل ساز می شوند. شاید بهتر باشد که از زاویه دید مقابل به قضیه نگاه کنیم. اگر به استراتژیست های رقبای کشور چین می گفتند، یک سوژه پیدا کنید که اژدهای بیدار شده شرق را دچار بحران و در همان مرزهای پیرامونی اش منفور و منزجر سازد، بی شک زیرکانه ترین تله، همین چند جزیره غیرمسکونی در اطراف چین بود و وقتی در حد یک صخره می رسید، تراژدی حتی به کمدی بدل می گشت.
هر یک از این تهدیدات به راحتی یک تغییر نگاه منفی به نگاه مثبت می تواند به جای تقابل و چه بسا درگیری به تعامل و حتی مشارکت بدل شوند. مصر و عربستان نمونه ای از این حرکت برحسب نگاه درست را اخیراً انجام دادند و جزایر مورد اختلاف “بلااستفاده” را به فرصتی برای سرمایه گذاری و تجارت و رونق اقتصادی و مهمتر از همه، دوستی با یکدیگر بدل کردند. مواردی هست که حتی امکان این حرکت را راحت ترمی سازد؛ مثل جزیره ابوموسی در خلیج فارس که محل اختلاف ایران با امارات و حتی اعراب واقع شده و با توجه به قرارداد بین المللی فی مابین در خصوص مشارکت هر دو کشور در اداره آن، به راحتی می تواند به جزیره ای آزاد برای جلب سرمایه گذاری های کلان توسط امارات و توسعه و رونق آن نه فقط برای ساکنان جزیره که تمام مردم ایران و امارات بدل شود. کشورهای شرق دور و جنوب شرقی آسیا که در تجارت آزاد و رونق اقتصادی تخصص دارند، به راحتی می توانند همان “جزایر بی فایده” (که استراتژیک می پندارند و در حقیقت استراتژیک برای ایجاد بحران برای شان است و نه منفعت) و “عملاً برای هیچ کس” را به جزایر مفید برای مشارکت و پیشرفت کشورهای خود و سایر همسایگان بدل کنند.
برخی از اختلافات نیز با کمی انعطاف برطرف شدنی است. قبرس چند دهه است که به دو بخش اصطلاحاً ترک نشین شمالی و یونانی نشین جنوبی تقسیم شده است؛ مهم تر از تجزیه آن است که شهروندان هر دو بخش دارای دولتی باشند که آن را از آن خود احساس کنند. در صورتی که سیاسمتداران دو کشور بتوانند سیستمی را تعریف کنند که با تأمین خواست مردم هر دو طرف، کشور یکپارچه شود، که پیشرفت مهم و بزرگی است، اما اگر نشد، “تجزیه کشور بهتر از تضییع حقوق مردم است”. قضیه پیرامون اختلافات کشور آذرباییجان با ارمنستان کمی پیچیده تر است. منطقه قره باغ کوهستانی با اکثریت بزرگی از ارامنه ساکن در آن، در تقسیمات کشوری دوران اتحاد جماهیر شوروی جزو آذرباییجان تعریف شده بود، و پس از فروپاشی و جنگ فیمابین به تصرف ارمنستان در آمد. واقعیت این است که در تقسیمات کشوری گذشته و ملاحظات درست یا غلط دیگران هر چه رفته باشد، نمی توان اکثریتی از مردم کشوری دیگر را در کشور خود بسان غنیمت حفظ و زندانی کرد. با یک همه پرسی زیر نظر سازمان ملل به راحتی می توان تعیین تکلیف کرد. البته با توجه به اکثریت ارمنی منطقه، انتخاب به عنوان کشوری مستقل یا پیوستن به کشور ارمنستان (همچون نخجوان برای آذرباییجان) محتمل است، ولی حتی این نیز برای آذرباییجان سودمند است؛ زیرا مدت هاست که علاوه بر قره باغ کوهستانی، مناطق دیگری از آذرباییجان نیز که حتی ارمنستان مدعی مالکیت اش نیست، در اشغال ارمنستان است و این مناطق زیر نظر توافقی بین المللی دوباره در تملک آذرباییجان قرار می گیرد و علاوه بر آن،هم منطقه نخجوان که اینک در انزوا است دوباره به وضعیت عادی و کاملاً مرتبط با سرزمین اصلی برمی گردد و همین طور منطقه قره باغ کوهستانی نیز از وضعیت جنگی خارج می شود. “به هر روی جنگ نمی تواند وضعیت را تغییری دهد”. جزیره کریمه نیز موجب تیرگی روابط غرب با روسیه شده است که آن صلح جهانی را اگر نگوییم که به شکلی بالقوه تهدید می کند، لااقل بحران ساز است. واقعیت این است که کریمه برای سال ها و قرن ها در تملک روس ها و تاتارها بوده و تنها بر اساس تصمیم شخصی خروشچف- و آن هم زمانی که در حقیقت بخش های مختلف یک کشور بودند و نه چند کشور مختلف، به اوکراین ملحق شده بود. یک همه پرسی زیر نظر سازمان ملل می تواند این منطقه را نیز تعیین تکلیف کند. به هر روی، به زور نمی توان اکثریت کریمه را مجبور به پذیرش دولتی از کشوری دیگر کرد. تداوم بحران نیز به نفع هیچ کس نیست. به خصوص که سیاستمداران روس و غرب مدتی است پیرامون چند بحران جهانی با هم همکاری مفید داشته اند، چرا پیرامون کریمه نباشد. کردها نیز در صورتی که مصر باشند دولت یا کشوری از خود داشته باشند، ما جملگی ناگزیریم که با آن حق ملت کرد کنار بیاییم، حتی اگر “من یا سایرین” با آن موافق نبوده یا لااقل آن را بهترین گزینه ندانیم.