« حد قذف » هم یکی از حدود الهی است!!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
252

حدود الهی، عنوان فقهی مجازات های مختلف در دین اسلام است. به طور مثال حد مجازات یک دزد با حد مجازات یک فرد زناکار یا یک قاتل متفاوت است. موردی که برای اولین بار در این ارتباط به آن برخورد کرده ام؛ عبارت « حد قذف » است؛ که علی مطهری پسر آخوند مرتجع و ضد ایرانی مرتضی مطهری، در یادداشتی به آن اشاره نموده است. به گزارش ایسنا وی در یادداشت مربوطه، که با عنوان « فاجعه بازی پرسپولیس – سپاهان » تنظیم نموده، از وضعیت عملکرد پلیس و نیروی انتظامی کشور، به ویژه در مورد درگیری تماشاچیان با آنها در استادیوم آزادی در تهران، انتقاد شدیدی به ضعف نشان داده شده از سوی پلیس و نیروی انتظامی حاضر در ورزشگاه، علیه تماشاچیان نموده است!

علی مطهری در بخشی از این یادداشت نوشته است: « روشن شد که بعد از چهل سال عمر جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته ایم. به تعداد واقعی تماشاگران بلیت بفروشیم؛ و مثلا مانند روز جمعه، چهل هزار بلیت اضافی به فروش رفت. و هنوز هر تماشاگری صندلی مشخصی ندارد. معلوم شد باید فشار خارجی باشد تا ما به نظم در آئیم.»!

وی همچنین نوشته است: « فیلم هائی که از این حادثه تلخ(درگیری تماشاچیان با ماموران نیروی انتظامی در استادیوم آزادی ) نشان داده شد. بیش از هر چیز، عدم اقتدار پلیس را به نمایش گذاشت. همانطوری که ماجرای تلخ قتل روحانی همدانی، بیش از هر چیز حاکی از عدم اقتدار پلیس ماست. » او در ادامه افزوده است: « همیشه وقتی نیروی ناظم جامعه از خود ضعف نشان می دهد؛ لات های جامعه سر بر می آورند و می خواهند حکم برانند. لاتی در همدان نفس کش می طلبد؛ و لات های اصفهان و تهران نیز در ورزشگاه، اموال بیت المال را از بین می برند؛ و پلیس را مورد ضرب و شتم قرار می دهند؛ و از ارتفاع به پائین پرت می کنند. جالب است که فقط ده نفر بازداشت شدند؛ در حالی که حد اقل باید دویست نفر بازداشت و مجازات شوند. » !

او در ادامه و پایان یادداشت خود نوشته است: « اکنون لازم است مسؤلان امنیتی، به کمک دوربین ها تمام خاطیان را بازداشت کنند؛ و در وسط همان استادیوم آزادی، « حد قذف » یعنی ۸۰ ضربه شلاق در باره شان اجرا شود.»!

او (علی مطهری داعشی سنگیندل) اکنون باید به چند پرسش پاسخ دهد. به چه دلیلی آنچه که در استادیوم بوده و هست؛ بیت المال محسوب می شود؟ شما و هم پالکی های تان، چه چیزهائی را « اموال ملت » تلقی می کنید؟ اگر موردی به نام ملت برای تان هیچ معنائی از اعراب را ندارد؛ برای امت درمانده و فریبخورده و نادان خودتان چه اموالی را در نظر گرفته اید؟ یا شاید آنان هم هیچگونه حقی در حاکمیت منفور و جنایتکارتان ندارند؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیدادگاه سه عضو کانون نویسندگان ایران به دو اتهام با مصادیق غیرقانونی برگزار شد
مقاله بعدیچرتکه شان اشتباه عمل کرده بود!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.