حاصل جمع نرخ بی کاری و نرخ تورم، مساوی است با شاخص فلاکت مردم ایران در رژیم ملاها!

0
139

هرگاه در جائی یا نوشته ای، به واژه « بدبختی » بر می خورم؛ با آن که اصولا مفهومی از بخت و شانس و اقبال، کوچک ترین معنائی از اعراب، در قاموس زندگی بشر، و نوع زیست و هستی وی در این جهان کژمدار را ندارد. اما بی درنگ، به یاد هم میهنان عزیز درون مرزهای کشورمان می افتم؛ که چگونه در شرایط کنونی از گذران سخت روزگار خویش در خانه پدری و مام میهن شان، می بایست با چه مشکلات بزرگی دست و پنجه نرم بکنند. تا که شاید بتوانند، بخش کوچکی از چارچوب زندگانی ناهموار و آمیخته به رنج و محنت خود و خانواده شان را، بر روی پاشنه یک زندگی که در حال گذر معمولی خویش است؛ و ایشان به آن عادت هم کرده اند. را به حرکت در بی آورند؟!

در دیاری که مردم اسیر و دربند و دردمند آن، به خاطر حضور یکی از بدترین حکومت های دیکتاتوری در تاریخ میهن باستانی شان ناگزیرند؛ که در شیب تند بی کفایتی های رژیم کنونی حاکم بر ایران درجا بزنند؛ و اینچنین به سوی قهقرای یک زندگانی آکنده از ناملایمات و تالم و انواع مشقات آزار دهنده دست و پا بزنند. سرانجام چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود؟حتی اگر بتوانند، که بر مسائل و مشکلات معنوی زندگانی شان هم مسلط گردند؛ و آنها را در اندازه توان خویش حل بکنند؟ به حدی گرفتار مشکلات مالی زندگانی خود می باشند؛ که با هیچ روش خاصی هم، قادر به رتق و فتق امور پیچیده اقتصادی خود نمی باشند!

شرمسارانه، به سوی فروشگاه های مواد خوراکی در محل زندگی خود می روند. تا اجناس مورد نیاز یک زندگی حتی کاملا معمولی و فقیرانه و بدون تجملات رایج را، به گونه قسطی و نسیه از فروشنده آن مغازه بخرند. تا چرخ زندگانی محکوم به فلاکت و ادبار خودشان را به گردش در بی آورند. بیشتر مغازه داران محل زندگی ایشان، لیست های طولانی از نام و آدرس و شماره تلفن و سایر مشخصات مشتریان بدهکار خود را در دست دارند. تا در صورتی که پرداخت شدن قسط های مورد مطالبه فروشنده از سوی بدهکار به تعویق بی افتند. آنها(فروشندگان) بتوانند، با این مشخصاتی که از مشتریان خود در دست دارند. به سراغ خریداران نسیه خور فروشگاه شان بروند؛ و طلب خویش را از آنان مطالبه نمایند!

درون لیست مربوطه آنان اما، معمولا سه یا چند ستون ویژه وجود دارند، که در آنها نام کسی نوشته نشده است. اما در هر ستون، تعدادی شماره تلفن نوشته شده اند؛ که فروشنده، صاحبان آنها را می شناسد. ولی به خواسته خود این افراد، نام ایشان را جلوی شماره تلفن شان ننوشته اند. و این به آن جهت است؛ که کردار شگفت انگیز ایشان، آن هم درون سرزمینی مانند ایران کنونی، نزد کسی افشا و آشکار نگردد. تا چنانچه برخی از خریداران بی نوای آن فروشگاه، همچنان در شرایط نداری و فقر ناشی از بی کاری و یا تورم بالای شرایط اقتصادی در ایران کنونی به سر می برند؛ و دست شان از مال دنیا کوتاه و خالی باشد؛ و « آه نداشته باشند تا که با ناله سودا بکنند » ؛ و برای شان مقدور نباشد که بدهی شان سر وقت به فروشنده محله شان بپردازند؟ یکی از چندین صاحبان آن شماره تلفن های اسرار آمیز و بدون نام و نشان، که به گونه منظم و مستمر به این فروشگاه ها سر می زنند. تا همه بدهی مشتری هائی را، که امکانات مالی جهت پرداخت کردن بدهی شان به صاحبان مغازه های مورد نظر را ندارند. این افراد خیرخواه و نیکوکار، مبالغ بدهی ایشان را، به طور پنهانی و به جای آنها به صاحبان آن فروشگاه ها بپردازند!

هیچگاه در باورم نمی گنجید، که هنوز در میهن مان با چنین شرایط و اوضاع « قمر در عقربی » ، هنوز باشند افراد نیک سرشت و انسان مآبانه ای، که همچنان به هم میهنان به فلاکت افتاده خویش یاری برسانند؛ و بار سنگین بخشی از مشکلات ایشان را، از روی شانه های ناتوان آنان بردارند؟!

اکنون که به این مهم آگاهی یافته ام از خودم می پرسم: آیا این بخشش های پنهانی خیرخواهانه، به سود این مردم ستمدیده است یا خیر؟!

در نگرش نخستین بدون کم ترین تردیدی چنین است. اما از دیدگاه واقع بینانه تر و جامعه شناسانه، به هیچوجه اینگونه نیست. یا دست کم به خاطر مصالح خود این مردم رنجدیده، به طور صد در صد و در شرایط کنونی خود و میهن اشغال شده شان، چنین نیست و نخواهد بود!

چرا که مردم جهان به دلائل محیطی و فرهنگی و ژنتیکی خود گوناگون اند. بخشی از ایشان، اگر شده که صورت شان را با سیلی سرخ نگه بدارند؟ برای آبروی خود بیش از اینها ارزش قائل می شوند؛ که جهت درخواست مجوز نسیه خرید کردن از یک فروشگاه، به صاحب آنجا مراجعه کنند، و خواسته شان را نزد او مطرح نمایند. عده ای هم کاملا عکس ایشان عمل می کنند. یعنی مانند طلبکارها به این مغازه داران مراجعه می نمایند؛ و با چند شوخی و مزاح بی معنی و لوس، و بستن چند بار لقب « حاج آقا » به ناف فروشنده نیکوکار، او را وا می دارند؛ که اجناس خودش را به گونه نسیه به آنان بفروشد. اما صاحبان آن تلفن های بدون نام و نشان، به فروشندگان اجازه داده اند؛ تا که وی، یاری و مساعدت این مردمان خداپرست و نیکوکار را، برای کسانی هزینه بکنند؛ که افراد آبرو داری می باشند؛ و این مهم را(آبروی خودشان را) بیهوده خرج نمی کنند!!!

اما با این همه، چرا با ارائه اینگونه از خدمات به افراد نیازمند جامعه خیلی موافق نیستم؟ به پندار نگارنده، ترجیح نخست این است؛ که این افراد نیکوکار و خیرخواه، به جای هزینه نمودن سرمایه شان برای کمک کردن به بینوایان درون اجتماع، از آن سرمایه ارزشمند، جهت برپائی کارگاه هائی استفاده نمایند. تا که در این رهگذر، به جای عادت دادن مردم به تن پروری و بی کاری، ایشان را در کارگاه های کوچک یا بزرگی که ایجاد می کنند به کار بگمارند. تا هم آنان را بر روی پای خودشان محکم و استوار کنند؛ و هم از وجود ایشان جهت ایجاد بهبود در شرایط اقتصادی جامعه استفاده نمایند؛ و هم از این طریق بر سرمایه های خویش نیز بی افزایند. تا با آن بتوانند، به دیگر نیازمندان کشور نیز یاری برسانند!

احتمالا اکنون این پرسش برای بسیاری پیش می آید: « مگر سران اشغالگر حکومت منفور آخوندی و دولتمردان بی کفایت رژیم نابخرد اسلامی مرده اند؛ که مردم کشور خودشان به داد همدیگر برسند؛ و با سرمایه گذاری های کوچک و بزرگ خویش، به داد هم میهنان نیازمند در دیار خودشان برسند؛ و اوضاع و احوال زندگانی آشفته آن دسته از هم میهنان کم بضاعت کشورشان را سر و سامان بدهند؟!

این پرسش کاملا منطقی و درک کردنی است. اما نباید فراموش نمود؛ که جباران و دیوان درون این حاکمیت جنایت پیشه در میهن مان، در افکار پلید و ضد ایرانی شان ، هزار درصد آرزوی فلاکت هر چه زیادتر و ناتوانی هر چه عمیق تر و بدفرجامی هر چه بیشتر مردم ایران را می پرورانند. تا که آنان را در هر شرایطی نیازمند خویش بنمایند؛ و از ضعف آنها جهت پروراندن مزدوران بیشتری برای خودشان استفاده بکنند!

هیچ تردیدی ندارم، که ضعف و بی کاری و بی پولی و عدم امکانات کافی جهت داشتن یک زندگی آسوده و یک زندگانی مفید و شادی آور، فقط و فقط به خود مردم ایران زیان می رساند. چرا که دست اندرکاران جنایت پیشه رژیم ملاها در ایران، نه از بی کاری مردم کشور رنج می کشند؛ و نه بی پولی و نداری ملت ایران ایشان را اندوهگین می نماید. بل، در صورتی که این مردم روز به روز به فلاکت بیشتری بی افتند و رنج های نداری شان افزایش بی یابد. آنگاه تمامی این حرامیان شادمان می شوند و « با دم شان گردو خواهند شکست » !

اما توانمندی مادی و معنوی مردم جهان از جمله ایرانیان، مقوله آشکاری است که این، آن را تقویت می نماید؛ و آن، موجب قوی شدن این می گردد. کسانی که پشت شان به ثروت و دارائی خویش گرم باشد. زودتر از بقیه و بدون دلنگرانی از روی دادن هر موردی در اطراف خویش به این مهم می اندیشند: « ما که دست مان باز است، چرا به افراد تنگدست این پیام را نرسانیم؛ که در هر شرایطی ما از ایشان حمایت می کنیم. تا به یاری همدیگر، هر چه زودتر شر این اشغالگران را از سر خود کوتاه نمائیم. » ؛ در آن سوی قضیه نیز، همان تنگدستان جامعه بر این تفکر می باشند: « چنانچه افراد غیرتمندی ما را ساپورت مالی نمایند؟ همه خشم مان را یکجا به خیابان های کشورمان می بریم. تا با هزینه آنان و جانفشانی ما، این بیدادگران را از صفحه روزگار در میهن مان خارج سازیم؛ و سرانجام پس از چهل و دو سال، خود و سرزمین مان را، از اسارت و اشغال نزد بدترین و جانی ترین حاکمیت های استبدادی و دیکتاتوری دنیا نجات بدهیم. » ؟!

ملتی که می خواهد و به صلاح اوست، که از بیگانگان برای به دست آوردن آزادی خود هیچ انتظاری نداشته باشد؛ و در حد امکان بر روی پاهای خویش بایستد؟ شایسته است که با یک حرکت به یادگار ماندنی به پا خیزد. تا با گذاشتن دست خود در دست دیگر هم میهنان اش، کارستان تاریخی خویش را به ثبت برساند!

محترم مومنی

مقاله قبلیبازیگر برنده اسکار برای سارا پولی جلوی دوربین می‌رود
مقاله بعدیپرسپولیس نایب قهرمان لیگ قهرمانان آسیا شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.