حاتمی کیا: رای‌ من به بنی صدر احساسی بود، به هاشمی و موسوی عقلانی

0
185

بادیگارد هجدهمین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیاست که قبل از نمایش آن در جشنواره، بسیاری آن را بازگشت حاتمی‌کیا به روزهای اوجش یعنی «آژانس شیشه‌ای» می‌دانستند. اکنون ١٨ سال پس از آژانس شیشه‌ای حاتمی‌کیا بعد از نمایش هجدهمین ساخته خود در جلسه پرسش و پاسخ فیلمش به سیاست‌های فرهنگی دولت روحانی انتقاد می‌کند. او رویکرد معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را فرانسوی زده توصیف می‌کند و اصطلاح «گوساله سامری» را برای آن برمی‌گزیند.

 این گفت‌وگو که در اعتماد منتشر شده، در زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر و پیش از اهدای جوایز آن با ابراهیم حاتمی کیا انجام شد.

در ادامه گزیده ای از صحبت های حاتمی کیا می آید:

* آقای ظریف فردی با صداقت و معصوم و به وقتش جنگجوست. البته آقای ظریف برای من اسکناس باارزشی است که پشتوانه‌اش را از حاج قاسم می‌گیرد.

*نظرم من به سردار سلیمانی است.

*مردان عالم دیپلماسی رفتار خاص خودشان را دارند که در جای خودش هم کارکرد پیدا می‌کند.

* حوزه فرهنگ نیاز به مردانی دارد که صدق در رفتار و گفتارشان توامان دیده شود. جایی که باید برای دفاع از کیان فرهنگ لازم شد، سینه ستبر کنند و شعر نخوانند.

*یک وقت‌هایی تا اوج خطر رفته‌ام و حس کرده‌ام که از من مراقبت شده است. این احساس را بعضی وقت‌ها داشتم که چشم‌هایی نگرانم هستند و در بزنگاه لغزش‌ و خطر نجاتم داده‌اند.

*خودم را سرباز می‌دانم و وقتی حوزه نگهبانی‌ام را درک کرده‌ام با همه وجود از آن محافظت کرده‌ام.

*از محافظ بودن تا بادیگارد شدن، حدیث خونین نسل ما است.

*محافظ فدایی است. مثل سامورایی، ولی بادیگارد حد دفاعی‌اش تا حفظ جان خویش است و نه از دست دادن آن.

* من محافظ مرام نامه‌ای ایرانی- اسلامی که نزدیک ٣٠٠ هزار شهید به خاطر محافظت از آن جان‌شان را دادند.

*من نگرانم. نگران از دست رفتن آن چیزی که در گذشته به دست آوردیم. من وامانده در گذشته نیستم و نگاهم به گذشته فقط یادآور راهی است که آمده‌ام عهدنامه است که برای آیندگان بستیم.

*پایم بسته به خون بچه‌هایی است که در کنار خودم زمین خوردند و احساس می‌کنم و متعهدم به آن گلوله‌ای که از من عبور کرد و به من نگرفت و به او گرفت.

*فیلم‌های من در وهله اول محاکات خودم با پیرامونم است. به تعبیری این حدیث نفس را با مخاطب تقسیم می‌کنم.

* خصوصیات فردی من، سن، شرایط اجتماعی و خیلی موضوعات دیگر کنار هم قرار می‌گیرند تا مرا بسازند. متنی که در آن زندگی می‌کنم برای من سوالاتی را می‌سازد. من در این جامعه زندگی می‌کنم و نفس می‌کشم.

* من به جز بنی صدر که بر اساس احساسات نوجوانی‌ام رای دادم، بقیه رای‌هایم بر اساس جمع‌بندی عقلانی‌ام بوده است. رای دادن به آقای رفسنجانی یا موسوی در مقابل احمدی‌نژاد یا روحانی همه استدلال‌های عقلی داشت.

*من مسلمانم و به ناامیدی و بن‌بست اعتقادی ندارم. بن‌بست برای مومن شرک است. بن‌بست‌های عقلی در دایره عرفان و شناخت، یعنی حکمت.

*من باید در دولت رئیس دولت اصلاحات از آرمانگرایی حرف بزنم، یعنی برایم مساله می‌شود. در دولت احمدی‌نژاد به نام پدر را می‌سازم که مواظب رفتارمان باشیم که آیندگان ضربه خواهند خورد و در دولت نه چپ و نه راست آقای روحانی، نگران محافظانی باشم که دیگر فدایی نیستند.

*من شاه کلید نیستم که همه درها را باز کنم. حوزه توانایی و درک پیرامونم را من باید تعریف کنم و نه مخاطب.

*من در مقام پوزیسیون به نقد می‌پردازم و سیستم نیز از اینکه من نقدش کنم، احساس خیانت نمی‌کند.

* عمر نوشتن فیلمنامه بادیگارد به هشت سال کشید. هشت سال خوف و رجاء که باید آرمشی در دلم شکل می‌گرفت که چه بگویم و از چه منظری ببینم.

*من در بادیگارد نگران همان چیزی که از زبان قهرمان فیلم حاج حیدر گفته می‌شود. «می‌ترسم از روزی که این کشتی سوراخ شود.» می‌ترسد از آنهایی که نگهبان و محافظان این کشتی‌ که دچار مساله شوند و سیستم به آنها بی‌اعتنا باشد و این مساله را نبینند.