زندگی یک آدم همانند طول عمر یک سال در هستی کره زمین است. یک سال که از چهار فصل بسیار متنوع تشکیل می شود؛ همانند از به دنیا آمدن یک انسان تا پایان زندگی وی می باشد. با این تفاوت که فصول عمر آدمها، مانند یک سال خورشیدی، به ترتیب بهار و تابستان و خزان و زمستان نیست. بلکه همه اینها هست، اما نه با ترتیبی که چهار فصل سال از پی همدیگر می آیند!
آدمی از بدو تولدش تا زمان راه افتادن نوزاد محسوب می شود. و تا پایان ده سالگی خویش(به تعبیر علم روانشناسی، نه با محاسبات تغییرات رشد در مناطق گوناگون جغرافیائی) در دوران کودکی به سر می برد. از یازدهمین سال زندگی اش تا پایان هژده سالگی، دوران بسیار سنگین و نامتعادل نوجوانی را تجربه می کند(در مناطق جغرافیائی گوناگون، این شمارش یکسان نیستند. به طور مثال، پایان دوره نوجوانی در آمریکا و چندین کشور دیگر بیست و یک سالگی فرد است. در حالی که این دوران در کشورهای آسیائی، بخصوص در سرزمین های گرمسیری، بیش از پانزده سالگی، فرد دیگر نوجوان نخواهد بود؛ و بعد از آن است که وی به دنیای جوانی و بزرگسالی خویش پای می نهد.) این مقطع از عمر آدمی هم تا زمانی ادامه می یابد که هنوز شائبه های جوانی نزد وی بیدار و فعال باشند؛ به طور نسبی دوره سالمندی یک آدم، از شصت و پنج سال به بعد آغاز می شود؛ و این چهار مقطع(کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری) خواص فصل های جا به جا شده طول عمر یک سال تقویمی را در بر دارد!
آدمی وقتی که در زمان نوزادی و کودکی خویش قرار دارد؛ واقعا در بهار زندگی خویش به سر می برد؛ هوای تمیز و باران های این موسم از عمر بشر، رشد حیات جسمانی و روحانی وی را سریع تر می رویانند اما وقتی به سنین نوجوانی اش می رسد؛ به جای برخورداری از تابستانی گرم و دلچسب، در خزان عمر خودش به سر خواهد برد. آنهائی که دوران نوجوانی شان را به یاد می آورند، می دانند که در چه شرایط ناخوشآیند از بلاتکلیفی، خشم، سرگردانی، هیجان، ترس از واقعیات پیرامون وی(مواجه شدن با انواع بلوغ مانند بلوغ جسمی، فکری، به ویژه بلوغ جنسی)، دچار چه طوفان های خشمناک و شرارت های نا به جا می گشته اند. یا کسانی که بر تندبادهای زندگی فرزند نوجوان خود اشراف داشته باشند؛ به آسانی مقصود مرا از فرا رسیدن پائیز عمر فرزندان خود را مشاهده می نمایند. چون تا این مقطع از سن او، از تابستان که خبری نیست؛ و خزان عمر یک آدمی، با تندبادهای این دوره از عمر یک فرد، همان پائیز زندگی او را به نمایش می گذارد. که در اثر عدم آرامش در این دوره از طول عمر یک آدم نوجوان، عدم تعادل روانی او، که واکنش های روح آشفته وی را نشان می دهند می باشد. همه چیز در این برهه زمانی از زندگی یک فرد، بر پایه ایده آلی به زندگی نگریستن او شکل می گیرد؛ حساسیت های غیرمنطقی، کم ترین دلایل نارضایتی های او در آن پریود زمانی هستند!
زیرا در این مقطع از عمر خودش، پائیزی برگ ریزان و آکنده از بادهای طوفانزا را شاهد می باشد. که چنانچه والدین او و مربیان آموزشی این نوجوان، به چنین امور مهم توجه ننمایند؛ چه بسا که دوره های بعدی عمر چنین آدمی تباه گردند؛ و او کم ترین لذت را در این بخش از زندگی خودش نبرد؛ و هیچ نقطه اتکائی جهت مواجهه با چنین شرایط بحرانی را نداشته باشد. ولی آدمی در روزگار جوانی خویش، یک تابستان داغ و عریانی را دارد؛ که ناگزیر است در تمامی موقعیت های طبیعی مربوط به این فصل، خویشتن را جهت ورود به دوران سرد و زمستانی عمرش در فصل پیری و ناتوانی خویش آماده گرداند!
وقتی هم که بزرگسالی وی به انتها می رسد؛ درون زمستان کهنسالی عمر خودش قرار می گیرد. و…. در دوران پیری و کهولت، زمستانی سرد و غیر قابل تحمل را تجربه می نماید. با این حال، و با توجه به اینهمه مرارت های غیر قابل تمحل، که یک آدم در طول عمر خویش دارد؛ ببسیار بسیار تأسف برانگیز است؛ اگر همه آن را به گونه ای بگذراند، که هیچ ثمری از موجودیت سراسر مشکل آفرین آدم بودن خودش بر جای نگذارد!
شما هر جنسیتی که داشته باشید؛ در یکی از این فصل های بحرانزا و آمیخته به تندباد حوادث بی شمار به سر می برید. اکنون از من و شما و بقیه، که هر کدام از ما بیشتر این هیجانات را، در فصل های زندگی خودمان تجربه کرده ایم گذشته است. اما اجازه ندهیم که فرزندان ما، از تکیه گاه هائی مانند شما بی بهره باشند. یک فرد یعنی یک دنیا تجربه و آگاهی، از ارائه این دانسته های خودتان به آنها دریغ نکنید؛ اگر می خواهید که راه ایشان هموارتر از راه خودتان در آن فصل های تنهائی و بی کسی باشد!
” جوانان، جوان سخن گویند” که عنوان این نوشتار است؛ را از این باب برگزیدم، که به یادتان بیاورم؛ یک نوجوان یا جوان، قبل از هر چیز دیگری، یک جعبه باروت و گوگرد آماده اشتعال و انفجار است. کافی است که کوچک ترین ضربه ای موجب ایجاد جرقه های آتشزا در وجود وی گردد. آری آنها اشتباهات زیادی را مرتکب می شوند؛ اما برای از بین بردن یک کار خطا، شایسته نیست که ما هم مرتکب اشتباهات بزرگ تر بشویم. آنها دارای آن پختگی که شما انتظار دارید نیستند. چنانچه در هر باره ای آنان را مورد فشارهای برخاسته از دلسوزی های پدرانه و مادرانه خودتان قرار بدهید؛ باعث انفجار آن جعبه های باروت می گردید. هر کاری شرایط و ویژگی های خودش را می طلبد؛ باید دانست که کار مورد نظر، در باب چه کسی انجام می شود؟!
یک آموزگار دانا، یک پدر باتجربه، یک مادر مهربان و دلسوز، یک مربی مسؤل و زحمتکش، با شناختی که از فرد مورد آموزش و پرورش و تربیت خویش دارد؛ هرگز اجازه نمی دهد که ندانم کاری او موجب انفجار آن جعبه باروت بشود. و در این رابطه، با خشم و پرخاش های آن جوان ناپخته، شخصیت خودش در معرض خطر قرار بگیرد. زیرا …. که ” جوانان، جوان سخن گویند”!