جنگ ” حیدری – نعمتی ” در روستای <یکله> همدان!

0
355

در روستای ” یکله ” همدان، میان دو طایفه از ساکنان آنجا، بر سر نرخ کرایه تنها خودروی باری موجود در یکله، که جهت حمل و نقل کالاهای روستائیانی قرار می گیرد؛ که می خواهند محصول شان را از جائی به جای دیگری ببرند. میان صاحب خودروی باری و مالک کالائی که بایست با آن خودرو حمل می گردید؛ در رابطه با کرایه ای که مالک خودرو پیشنهاد داده بود؛ درگیری بسیار شدیدی شکل گرفته است. این درگیری از دو تنی که در حال مشاجره لفظی و کتک زدن به همدیگر بودند(مالک خودرو و روستائی صاحب کالا)؛ به میان اعضای خانواده شان هم سرایت کرده است. سپس تبدیل به یک جنگ طایفه ای گشته، که در آن از انواع سلاح های سرد مانند کارد و چاقو و قمه و چوب و چماق استفاده شده است. در نتیجه تعداد زیادی از طرفین این مشاجره مجروح گشته اند!

پلیس هم آن دو تنی را که مسبب اصلی برپا شدن چنین درگیری گسترده ای بوده اند؛ را دستگیر نموده، و ضمن آن از ریش سفیدان آنجا خواسته، که با پادرمیانی کردن بین این دو طایفه، اجازه ندهند که دعوای ” حیدری ، نعمتی ” آنجا بیش از آن ادامه یابد!

شاید از این دست مشاجره های قومی یا منطقه ای میان بسیاری از هم میهنان روستائی و قبیله ای میهن مان به فراوانی به انجام برسند. اما گسترده شدن آن از سوی بانیان دعوا، به طرف خانواده های ایشان و بعد پیش تر رفتن به سوی دیگر اعضای طایفه شان، نمی تواند فقط به دلیل بالا بودن نرخ کرایه پیشنهادی مالک آن خودروی باری بوده باشد. بلکه دور از ذهن نیست، که این جنگ خونریز قومی، ریشه در اختلافات پیشین میان ایشان هم داشته است. اما دلائل دیگری نیز موجود هستند؛ که هیچ ارتباطی به اختلافات قومی و طایفه ای آنها ندارد. ولی می تواند از مشکلات اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی شان نشأت گرفته باشد!

دلیل اجتماعی آن، سلب بودن آسایش فکری و نداشتن آرامش خیال در زندگی کنونی مردم ایران است. بیان علت اقتصادی آن نیز توضیح واضحات خواهد بود. چرا که دیگر هیچ رونقی در پیشه کشاورزی و محصولاتی که روستائیان ما به دست می آورند و به سوی مشتری های خویش می برند وجود ندارد. با وارد شدن آنهمه برنج و گندم آلوده از کشورهای پاکستان و هندوستان به داخل ایران، هم بازار گندم و هم تجارت برنج را کساد کرده اند. همینطور در مورد محصولات کشاورزی دیگر، مانند کاشت و برداشت انواع سبزیجات و میوه های گوناگون، که رندان از خارج وارد می کنند؛ و به باغداری و دامداری و زراعت های مختلف کشاورزان در ایران لطمات فراوانی را می زنند. اما در بخش فرهنگی این مسأله، که هیچ ارتباطی به مسائل مادی هم ندارد؛ بالا رفتن میزان و تعداد مشکلات مربوط به بیماری های اعصاب در میان مردم ایران است. نابسامانی های خانوادگی، شهری و روستائی نمی شناسد. همین که مشکلات اجتماعی و اقتصادی، بر اوضاع خانوادگی مردم وارد می گردند و آن را مشوّش می نمایند؛ موجب بروز اختلافات فردی و خانوادگی و قومی هم در میان ایشان می شوند. که بدون تردید مشکلات آنان را مضاعف نیز می نمایند!

مردمی که به خاطر استفاده کردن از مواذ خوراکی غیر استاندارد، به سوء هاضمه مبتلا شده اند؛ بدن سالمی ندارند تا بتوانند آن ناملایمات جسمی را تحمل کنند. هزینه های سرسام آور زندگی، روستائی و شهری نمی شناسند. بلکه به نسبت موقعیت شخصی یا گروهی بین ایشان، تأثیرات منفی زیادی را بر زندگی آنان می گذارند. وقتی که هزینه سوادآموزی در کشور آنقدر بالا هست؛ این امر در مورد روستائی و شهری همزمان مصداق می یابد. موقعی که هزینه بسیار زیاد ادامه تحصیل فرزندان مردم ایران، چه در شهرها و چه در روستاهای مملکت، چنین بالا و کمرشکن شده است؛ این نیز در میان همه خانواده های ایرانی یکسان خواهد بود. چون همان خرجی که دانشجوی شهری دارد، یک دانشجوی روستائی هم خواهد داشت. بلکه در بسیاری از موارد، روستائیان ضمن پرداختن هزینه های دانشگاه محل تحصیل شان، اگر درون شهری که به دانشگاه آنجا می روند؛ آشنا یا فامیلی نداشته باشند؛ به علت نزدیک بودن به محل تحصیل خود، و پیشگیری نمودن از پرداختن هزینه های رفت و آمد، ناگزیرند که در همان شهری که دانشگاه شان هست، به اتفاق دانشجویان دیگر که شرایط مساوی با آنها دارند؛ خانه ای اجاره کنند و کرایه ی سرسام آور آن را بپردازند!

یک پدر روستائی، که به خاطر انجام دادن فعالیت های بدنی، بیش از پدرهای ساکن درون شهر، تحت تأثیر ناملایمات زندگی بسیار سخت خودشان واقع می شوند. به همین دلیل و دلایلی دیگر، با کوچک ترین جرقه ای که به هیزم خشک وجودشان برسد؛ اختیار از دست می دهند؛ و به بهانه های حتی بی ارزش، آرامش و بردباری هم از ایشان سلب می گردد. آنگاه دعواهای بسیار خشن قبیله ای ” حیدری ، نعمتی ” را آغاز می کنند و به جان همدیگر می افتند!

چه بسا صاحب کالائی که می بایست از روستای یکله همدان، آن را به مقصدی که در نظر داشت ببرد؛ به علت نامعلوم بودن وضعیت فروختن آنچه که می بایست به شهر برساند؛ بسان جعبه ی باروتی بوده، که با وارد شدن جرقه ی نرخ پیشنهاد شده از سوی مالک خودروی بارکش، می توانسته در همان نخستین لحظه آتش بگیرد و آن درگیری گسترده میان دو طایفه را برپا نماید!

همانطوری که مالک آن وسیله ی نقلیه نیز، به علت سوت و کور بودن کسب و کار خودش، آماده به وجود آمدن یک درگیری گسترده ای بشود؛ که منجر گردد به یک دعوای ” نعمتی – حیدری ” ، و میان دو طایفه از یک روستا باعث زد و خورد شدید ایشان، با استفاده از سلاح های سرد گردد؛ آنوقت در این رهگذر، عده ای از هم طایفه ای های طرفین نیز زخمی بشوند؛ و حاصل آن دعوای بی بهانه، کینه توزی های ممتد وابستگان به آن دو طایفه گردد. امری که به گونه غیرمستقیم، از بی کفایتی های دست اندر کاران حکومت ننگین اسلامی، در میان شهروندان ایرانی نفاق افکنی و دشمنی را موجب می شود !

محترم مومنی

مقاله قبلیهیو جکمن تام هاردی را «ولورین» بعدی نامید
مقاله بعدیساخت کاوشگر هوشمندتر ناسا برای بررسی مریخ در 2020
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.