جنگ « تمام عیار » با ملت ایران ، جز سرنگونی رژیم نتیجه دیگری نخواهد داشت! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
590

سران رژیم بدنام و تبهکار حکومت اسلامی ، با تمام خرفتی و نادانی شان فهمیده اند ؛ که برای باقی ماندن بر سر قدرت در کشور ما ، چگونه ملت ایران را به گروه های متفاوت تقسیم بکنند ؛ و از آنها مخالفان و موافقان با حکومت ننگین خویش را پدید آورند !

در میان مبانی مسائل سیاسی ، یک ایده بی معنا و دور از حقیقت نیز وجود دارد که می گوید : آنانی که کارشان درست است و به بیراهه نمی روند . کسانی هستند که بیش از بقیه دارای مخالف و بدخواه و دشمن می باشند . اما این پندار در باره همه آنها نه صدق می کند و نه می توان آن را در مورد همگان به کار برد !

در جهان سیاست چهره های مختلفی حضور داشته و دارند ؛ که برخی شان پاک نهاد بوده و هستند ؛ اما تعدادی دیگر ، فقط از بخش بدنامان این گروه می باشند ؛ که فعالیت های سیاسی خویش را ، در مسیرهائی انجام می دهند ؛ که منافع خود و همفکران شان را تامین نماید و آنها را به آنچه که با مصالح شان مغایرت نداشته باشد برساند !

پیش از رخ دادن انقلاب ننگین آخوندی اسلامی در ایران ، بخش کوچکی از هم میهنان ما در مسیر سیاست گام بر می داشتند ؛ که وابسته به گروه های متفاوت سیاسی در کشورمان بودند . عده ای از آنها سیاستمداران خدمتگزار به حکومت پادشاهی بودند ؛ و در مراکز دولتی و زیر مجموعه های وزارتخانه های کشور به کار اشتغال داشتند ؛ بعضی دیگر هم در مجالس کشورمان به نمایندگی از سوی ملت ، در حوزه تصویب قوانین و لایحه های مفید برای موکلین خویش وظایف وکالت ملی خود را انجام می دادند !

اما کسانی که به دلائل پوچ و بری از منطق با حکومت ایرانساز پهلوی دشمنی داشتند ؛ جهت بر اندازی سیستم شاهنشاهی در ایران ، پایگاه های بی ثبات احزاب سیاسی در ایران را پدید آورده بودند ؛ که در اصطلاح عنوان « چپی های » مخالف نظام پادشاهی نامیده می شدند . که جز خیانت به مردم ایران و قرار دادن ایشان درون آتشکده حاکمیت سیاه و ضد بشری آخوندی ثمر دیگری نداشت !

اکنون که نزدیک به نیم قرن از آن واقعه شوم در میهن مان می گذرد . گروه بزرگی از هم میهنان ما ، هنوز از محتوای سیاست چیز زیادی نمی دانند ؛ به همین خاطر هم « باد از هر طرفی ک بوزد » به همان طرف می روند و خودشان را فعال سیاسی می دانند !

عده ای از هم میهنان ما پس از رویداد فرو پاشی نظام پادشاهی در ایران ، و به قدرت رسیدن حاکمیت آخوندها در میهن شان ، چون هیچگونه توافقی با رژیم اسلامی نداشتند ؛ و از شرایط پیش آمده نا راضی بودند . از سرزمین اشغال شده شان به ممالک دیگر مهاجرت نمودند ؛ تا در مکانی بدون حضور بیگانگان اشغالگر کشورشان زندگی بکنند !

گروه اندکی از این مهاجران ، با ایجاد نمودن شبکه های مختلف « دیداری – شنیداری » پارسی زبان در محل اقامت خودشان ، که تا حدود زیادی مورد استقبال ایرانیان هم قرار گرفتند . به اصطلاح خودشان به روشنگری و ارائه خدمات میهن پرستانه به ایرانیان غریب و دور از وطن پرداختند !

آنانی هم که در ایران مانده بودند به چند گروه بزرگ و کوچک متفاوت تقسیم می شدند . بخش برزگ جامعه را کسانی تشکیل می دادند ؛ که به « خیر و صلاح » دیگران کاری نداشتند و زندگی شان را ادامه می دادند . ولی افرادی هم بودند ، که به راحتی از کنار این جریان عبور نکردند ؛ و به مخالفت با رژیم ضد ایرانی آخوندی ادامه می دادند . ولی گروه دیگری هم بودند ؛ که به راحتی به همکاری با آخوندها پرداختند و « شرم و حیا » را قورت دادند و آبرو را بالا آوردند . و با همدستی با تازی تباران حاکم بر ایرانزمین ، در رساندن خودشان به « قله بدنامی و بی آبروئی » در قلمرو دشمنان اصلی ملت ایران ، برای آزار مردم و همدستی با اهریمن ، مردان شان ریش گذاشتند و با پوشیدن پیراهن های « یقه آخوندی » ، و زنان شان نیز با پوشش حجاب اسلامی ( چادر و مقنعه و روبنده ) در خدمت تبهکاران اسلامی ، به اذیت کردن مردم ایران ، به ویژه زنان میهن مان بر خاستند ؛ تا نهایت بی شرمی و خیانتکاری شان به ما و میهن مان را در معرض قضاوت جهانیان بگذارند !

زنان دلاور ایرانزمین به خودشان اجازه ندادند ؛ که مانند خیانتکاران به این ملک و ملت ، مانند همدستان آخوندها و همکاران ایشان ، به آزار دادن همنوعان خویش بپردازند ؛ در پایگاه افتخار بر انگیز میهن پرستان به پا خاستند . تا با انجام دادن « نا فرمانی های مدنی » به دشمنان خود و سرزمین شان نشان بدهند : « که یک من ماست چقدر کره می دهد ؟ » !

سردمداران حاکمیت مستبد آخوندی ، که به هیچوجه زورشان به ملت آزادیخواه ایران نمی رسد ؛ ناگزیر کشتند که با استفاده از قانون واپسگرای « حجاب اجباری » ، زنان نستوه و مبارز میهن ما را ، درون « منگنه ظلم و شقاوت » بیدادگری های ابلهانه خودشان در فشار بگذارند . تا در این رابطه قانون عصر حجری اسلامی شان را بر آنها تحمیل نمایند !

جماعت آخوند هرگز نمی توانستند در باور خویش بگنجانند ؛ که دخت دلاور ایرانزمین ، « آهو دریائی » دلیر و بی باک ، در مقابل چشم های این اراذل و اوباش حکومت شیطانی خامنه ای دجال و جنایتکار ، لباس هایش را در بیاورد و با « بی کی نی » جلوی مزدوران حکومتی بایستد . تا به جیره خواران این حکومت سفاک و ضد بشری بفهماند . زنان ایرانی که خودشان را به این جنایت پیشگان نفروخته اند ؛ و مانند « فاطمه کماندوهای » مزدور آخوندها در خدمت این قوم فاسد و سیه دل و جانی نیستند . و تا آخرین نفس در برابر ظالمان دیکتاتور و غاصبان میهن شان می ایستند !

نا گفته نماند ، که در آستانه ابلاغ و اجرای قانون ننگین حجاب اجباری ، این موضوع دستآویزی جهت ایجاد اختلاف میان اعضای درونی باندهای متفاوت حکومتی گشته است !

علت بروز چنین بحرانی در میان مزدوران حاکمیت فناتیک و عقب مانده رژیم ، احساس خطر نمودن سر سپردگان حاکمیت آخوندهاست ؛ که از بیم خیزش های حق طلبانه ملت آزادیخواه ایران ، و احتمال سرنگونی حکومت ضد بشری شان در کشور ما می باشد !

بر همین اساس مایل نیستند ؛ که این زورگوئی ها به مردم ایران ، به خصوص زنان میهن مان ، منجر به یک قیام ملی علیه خودشان بشود ؛ و تحقق یافتن تمامی آمال ددمنشانه این حکومت و اعوان و انصار سران خودکامه این رژیم ضد بشری گردد . و خطر فروپاشی و سرنگونی رژیم اهریمنی شان را فراهم بیاورد !

امری که چه این خیانتکاران به ایران و ایرانی ، و خود فروختگان به دشمنان اصلی این سرزمین باستانی بخواهند یا نخواهند ؟ توسط ملت شریف ایران شکل خواهد گرفت ؛ و آرمان پلید روضه خوان های عرب تبار و ایرانی های خائن به میهن ما را ، رهسپار سقوط حتمی شان درون چاه عمیق حقارت و بی آبروئی شان خواهد نمود !

مقاله قبلیتحریم‌های اقتصادی جمهوری اسلامی: تخفیف‌های نفتی و چالش‌های مدیریت اقتصادی در بودجه ۱۴۰۴
مقاله بعدیاز مردم ایران می دزدند و به حزب الله می دهند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.