جنبش سبزي ها عاقبت رأي همگان را پس گرفتند؛ تحريم كنندگان و مشاركت كنندگان مكمل يكديگر در دموكراسي

0
203

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

پيروزي امروز مردم در انتخابات اخير ايران نتيجه مستقيم قيام جنبش سبز از چهار سال پيش تا امروز بود. زماني مي توانيم به اين نتيجه گيري برسيم، كه دريابيم چه روي صحنه و پشت صحنه گذشته است و به تحليلي روشن از آن دست يابيم.

نخست اين كه رسوايي حاصل از اعتراضات جنبش سبز نسبت به تقلب محرز در انتخابات 88 باعث شد كه رژيم و اندك رهبران و مقاماتي قديمي كه هنوز در حاكميت باقي مانده اند، اينبار انتخاباتي برگزار كنند كه نتيجه اش براي مردم قابل پيش بيني و براي حكومتي ها چنان غيرقابل انتظار باشد كه بتوانند همگان را دچار اين ترديد سازند كه چه بسا در انتخابات 88 و سال هاي ديگر تقلب نشده بود!؟ آن زماني براي رژيم حادتر شد كه برخي از حكومتي هاي سابق اذعان كردند كه حتي آراي اعلام شده در نخستين انتخابات پس از انقلاب به نظام جمهوري اسلامي كه همگان آن را صحيح مي پنداشتند، صحيح نبوده و دستكاري شده بود. آن گاه است كه مي شد فهميد چرا حكومتي ها از رهبران نمادين جنبش سبز انتظار داشتند كه سكوت كنند؛ چون آن را رويه اي مي دانستند كه از ابتداي بناي حكومتي كه خود را جمهوري اسلامي مي خوانده توسط بنيان گزارش به شكلي سنتي مألوف بوده و همواره مصلحت توجيه اي براي اين دستكاري شمرده مي شده است؛ دستكاري در همان رأيي كه بنيانگذار انقلاب، خود بارها جابجايي يك رأي را خيانت به مردم شمرده و دروغگويي در مقام ولايتي كه در كتاب خودش مدعي شده اگر از طرف حاكمي اسلامي صورت گيرد، خود به خود عزل مي شود و ولايت اش باطل است. اما رهبران نمادين جنبش سبز نيز دست شان براي اعتراض خالي نبوده و مدعي بودند كه آراي انتخابات در گذشته اصطلاحاً روي نمودار بالا كشيده مي شده و آراي كلي بيشتر اعلام مي شده، اما اشخاص منتخب جابجا نمي شدند. گرچه متوجه نبودند كه اينك بصيرت نيز به مصلحت براي تجويز شكل جديدي از تقلب اضافه شده و تمامي شاگردان دجال متوجه نبودند و نيستند، كه وقتي بنا بر حلال كردن تمامي حرام هايي باشد كه تمام اديان الهي و اخلاق انساني نهي نمودند، نتيجه همين مي شود كه هر زماني يك تجويز من درآوردي مي شود عاملي براي عمل ضد ديني و غيراخلاقي و ضد انساني ديگر و آن گاه مصداق آن ضرب المثل مي گردد كه هر چه بگندد، نمكش مي زنند، واي به روزي كه بگندد نمك. و اينك اين دين حكومتي است كه گنديده و به هر جا كه پا مي گذارد، آن را فاسد مي سازد و نتيجه بارز انزواي جهاني آن، كه مهمتر از ديپلماسي غيرفعال و كله شقي، افتادن نقاب از چهره رياكاران (اصلاً دجال يعني رياكار) است و رياكاري درست است كه در كوتاه مدت با مصلحت از بحران ها مي گذرد، اما چيزي نمي گذرد كه در بلندمدت توسط حقيقت رسوا مي شود و دجالان آن بسان چوپاني دروغگو مي گردند كه اينك كوس اين رسوايي را مي توانيد در همه جا، از داخل كشور تا سراسر منطقه و جهان بشنويد كه بلند شده است.

باري، اخبار درز كرده از وزارت كشور نشان مي دهد كه تأخير ملموسي نيز كه در اعلام نتايج شمارش آرا صورت گرفت، بي دليل نبود و شوراي نگهبان كه به دستكاري انتخابات آنقدر عادت كرده، كه تو گويي اگر براي يك دفعه هم شده بخواهد نتايج واقعي را اعلام كند، ناخودآگاه دچار عذاب وجدان مي شود (بماند كه هنگام تأخير در اعلام نتيجه انتخابات، جوانان نكته سنج، پيامك هايي فرستادند مبني بر اين كه چون براي اولين بار است كه دارند آراي مردم را مي شمارند، و نمي دانستند كه اگر واقعاً بشمارند چقدر طول مي كشد، اعلام نتايج با تأخير بسيار صورت گرفته است) و مي ترسد كه مبادا فتنه اي در كار بوده، لذا براي ارسال آرا و اعلام آن توسط وزارت كشور توسط تيمي امنيتي-نظامي با ممانعت روبرو شده بود. عاقبت باز كسب تكليف براي كشاندن انتخابات به دور دوم يا اعلام پيروزي برنده در دور اول، به نظر مقامات بالا موكول شد كه در نهايت، هم براي مطهر نمودن دست هاي آلوده به تقلب رژيم و هم از ترس وقوع جنبشي ديگر مشابه جنبش سبز، مصلحت بر اعلام پيروزي در مرحله اول شد. يعني دليل دومي كه بايد پيروزي امروز را حاصل جنبش سبز بدانيم و اگر در سال 88 مردم در انتخابات شركت نمي كردند، نمي توانستند مدعي تقلب شوند و اگر به نتايج تقلبي تمكين كرده و اعتراض نكرده و جنبش سبز را خلق نمي كردند، امروز نيز تقلب در انتخابات تكرار مي شد. به خصوص كه سپاه با وجود مخالفت با چنين نتيجه اي ناچار به تمكين بدان شد، چون هيچ كس ديگر حاضر نبود، ريسك جنبشي ديگر را آن هم با اين شرايط منطقه اي وخيم برعهده بگيرد. البته اين بدان معنا نيست كه در اين انتخابات دستكاري نشد، چون خبرها حكايت از آراي بالاي 57 درصدي پيروز انتخابات مي كرد و كشيدن آن به نزديكي هاي 50 درصد براي آن بود تا رسوا شدگان انتخابات تقلبي رژيم، با استناد به آن بگويند كه اگر مي خواستند تقلب كنند مي توانستند با دستكاري تنها نيم درصد، آن را به دور دوم بكشند و چنين نكردند، چون انتخابات شان سالم است!! اين مسأله آنقدر برايشان مهم بود كه به همان كساني كه مدام تكرار مي كردند كه انتخابات بايد سالم باشد و آراي مردم بايد خوانده شود، پيغام دادند تا برخلاف گذشته مدعي شوند كه ايران سالم ترين دموكراسي جهان را داراست!؟ البته مردم به از اين دست چرخش هاي مصلحتي و باد به پرچمي لااقل برخي از آقايان عادت دارند. بماند كه تعداد رأي دهندگان اعلام شده باز واقعي نبوده و بيشتر اعلام شد تا ثابت شود كه آقايان به سبب اين كه هنوز مبتلا به بيماري يكدندگي بوده و از كله شقي مزمن رنج مي برند، عادت مهندسي انتخابات را هنوز ترك نكرده اند و از اين جهت، حكومتي ها نبايد نسبت به انعطاف هاي آتي براي گذر از بحران هاي حاد خارجي، خيلي خوش بين باشند.

پيروزي انتخابات اخير همچون جنبش سبز و همچون دوم خرداد بسيار فراتر از مطالباتي بود كه كانديداهايي كه بدان ها رأي دادند و پيروز شدند و طيفي گسترده را در برمي گرفتند كه هرگز در حد اصلاحات و اعتدال قابل فروكاستن نبوده و نيستند و مردم در تمامي اين ادوار و حتي پيش از دوم خرداد، زماني ها كه چپ هاي انقلابي را كنار زدند و كانديداهاي ميانه رو و حامي توسعه را برگزيدند تا كنون، ثابت كردند كه خواهان تغييراتي هر چه اساسي تر اند و حاكميت نيز در اين مدت به خوبي فهميد كه مردم خواهان چه تحولاتي ريشه اي هستند و به همين سبب، مميزي هاي كانديداها را در هر انتخاباتي مدام سخت تر و تنگ تر كرد.

به همين دلايل، اين پيروزي تنها حاصل تلاش رأي دهندگان نيست، كه حاصل مبارزات تحريم كنندگان انتخابات نيز هست و حاصل تنها تظاهرات در كف خيابان ها نيست كه نتيجه مبارزات كساني كه در زندان نيز هستند، هست. آن ها مكمل يكديگرند. تحريمي ها و به خصوص شخصيت هايي كه در سطح جهاني روي شان حساب مي كنند، با تحريم انتخابات و اذعان به اين كه آزاد و عادلانه نبوده و تنها معدودي كه با ايدئولوژي روز رژيم منطبق باشند، مي توانند كانديدا شده و به رقابت بپردازند، جامعه جهاني را آگاه ساختند و جامعه جهاني و نهادهاي بين الملي نيز پيش از انتخابات اعلام كرد كه انتخابات ايران منطبق بر اصول دموكراسي نيست. اما همزمان ميدان نبايد براي انحصارطلبان خالي مي شد و طيف هاي مردم بايد با مشاركت، رأيي مي دادند كه چون خواهان تغييرات اساسي بود، دقيقاً رأي عدم مشروعيت به نظام بود. اين كه هر زمان و در هر شرايطي رأي در هر كشوري به معني تأييد حكومت و نظام موجود است، تصوري كليشه اي و غلط است. رأي در جوامع بسته مي تواند معاني اي مختلف و حتي متضاد داشته باشد و همان طور كه در جوامع باز، مخالفت به شكلي باز و صريح بيان و عيان مي شود، در جوامع بسته، هر اعتراضي با گوشه و كنايه و استعاره و غيره،ي خود را مي رساند. چنان كه مبارزات منفي اي كه امروز صورت مي گيرد، معنايي نمادين دارد و مثلاً اگر مي رقصند، معنايش اين نيست كه رقص قدغن است، بلكه مي خواهند به شكلي كنايي اعتراض به حقوق نابرابر زن و مرد يا فقر جهاني و غيره را برسانند. از اين روي، رأي در جوامع بسته و بخصوص ايدئولوژي زده اي چون ايران، در مقاطع مختلف، معاني متفاوت مي تواند داشته باشد و زماني كه اقشار مختلف اجتماعي با رأي بالا در انتخابات شركت مي كنند، يعني دقيقاً خواهان تغييراتي اساسي اند و جان شان به لب شان رسيده و درست برعكس جوامع باز، آراي بالا در انتخابات، دليلي بر عدم مشروعيت حكومت وقت از نظر آنان است؛ به ويژه كه مردم تمامي كانديداهايي كه خود را با بي شخصيتي تمام، بنده و تسليم حاكمان وقت معرفي كردند، شكست سختي دادند و ثابت كردند كه اينان حتي با زور رشوه پول و مقام و جاه، در اقليت اند و با عدم انتخاب شان، مهر باطل شد، بر آنان زدند و همان اندك رأي آورده نيز حاصل بخشنامه هاي حكومتي به سپاه و بسيج و حتي بازنشستگان شان بود. زبان انتخابات در هر جامعه اي، ترجمان خاص خود را دارد و در جوامع بسته، اين تكثر معاني بيشتر است.

اما چرا برخي از تحريم كنندگان انتخابات، اين حركت بزرگ مردمي اخير در ايران را پيروزي نمي بينند؟ از يك طرف، عقيده دارند كه اين انتخاب تغيير معنادار چنداني در سياست هاي رژيم نمي دهد. مگر مبارزه ما پايان يافته كه بخواهيم ثمره همه آن را بعد از انتخابات اخير بچينيم كه نرسيدن به آن مأيوس مان سازد و اساساً روش دموكراتيك و مبارزات مدني در رسيدن به اهداف عمدتاً گام به گام و تدريجي است. مبارزات ما همچون بسياري از كشورهاي خاورميانه در ميانه راه است. درضمن، همين شركت گسترده در انتخابات، خود در كشوري بسته مثل ايران، به معناي رأي به عدم مشروعيت نظام و تماميت خواهان است. سواي آن، مگر در دوران اصلاحات، بسياري از همين خارج از كشوري ها به ايران نيامدند و سخنراني و فعاليت نكردند، اما در دولت بعدي، همان ها را جاسوس و مأمور انقلاب رنگين در كشور برچسب زدند و برخي را گرفتند و به زندان انداختند، جداي از آن كه تحولات پس از دوم خرداد، تأثيرات ملموسي در زندگي روزمره مردم داشت. پس چطور فرقي نكرده و نمي كند! از طرف ديگر، چون برخي از تحريمي ها، دچار همين سوءبرداشت از معناي رأي دادن در كشورهاي باز و تعميم آن به ايران شده و از طرفي ديگر، بسياري از ما ايرانيان با وجود آن كه سال ها در خارج از كشور و چه بسا جوامع باز و دموكرات زندگي مي كنيم، اما شخصيتاً انسان هاي دموكراتي نيستيم و چون در جايگاه قدرت نيستيم، دموكراتيم و گرنه شناگر قابلي هستيم تا در هر نهاد و سازماني به بازتوليد عقايد خود و تحميل آن به ديگران مبادرت ورزيم. در حالي كه، شما رأي مخالف و حق رأي مخالف را وقتي در لفظ مي پذيريد، در عمل هم آن را بايد بپذيريد، نه اين كه آن را محكوم كنيد و در ديكتاتوري است كه آنان با هم متعارض اند و در دموكراسي آن ها مكمل هم اند. از آن طريق، هم آراي متكثرشان انعكاس مي يابد و هم منافع بيشترشان تأمين مي شود و قدرت دموكراسي يعني اين. البته اين مشكل تنها ايران نيست و در تمام خاورميانه اينك با همين مشكل روبرو هستند. الان آمريكا به اپوزيسيون مصر تأكيد مي كند كه در انتخابات شركت كنند و همگي آن را تحريم نكنند، اما اپوزيسيون مصر متوجه نكته نيست. متوجه نيست كه اگر غربي ها بدان ها مي گويند كه در كنار تحريم طيفي، مشاركت طيفي ديگر را نيز دنبال كنيد، چون آنان قرن هاست كه تجربه دموكراسي دارند و خوب مي دانند كه اگر دموكراسي مي خواهد بر انحصارطلبان پيروز شود، راه آن نه خالي كردن عرصه انتخابات به نفع تماميت خواهان است و نه تأييد هر نوع محدوديتي كه حاكميت براي يك انتخابات آزاد تحميل مي كند، بلكه راه حل انجام همزمان هر دو به شكل مكمل آن هاست. يعني اشخاصي چون البرادعي كه برنده جايزه نوبل و از شخصيت هاي مطرح جهاني هستند، وقتي انتخابات مصر را تحريم مي كنند، جامعه جهاني به دهان آنان نگاه مي كند و از اين سبب انتخابات مصر را مشروع نمي داند و به طرق مختلف از خارج به حاكميت فشار مي آورد، اما از طرفي ساير اپوزيسيون مصر نبايد ميدان را خالي كنند و به شكلي فعالانه بايد طيف هاي مختلف مردم را به پاي صندوق هاي رأي بكشند تا عملاً مانع از تصاحب همه جايگاه هاي قدرت توسط تماميت خواهان شوند. به عبارت واضح تر، تحول طلبان دموكرات، بايد از دو روش و نقش مكمل تحريم و مشاركت، انحصارطلبان را شكست دهند و مطالبات مردم را از هر دو سوي بدست آورند. در ايران كساني كه از زندان، مردم را براي مشاركت در انتخابات آزاد گذاردند و برخي حتي تشويق كردند، بهتر از همه ما به نفس دموكراسي پي بردند و از همه ما نسبت به آنچه مي توانست پيش بيايد، واقف بودند و همين گذشت شان از حق خود، گواهي روشن كه آنان براي مقام و منصب و حتي حق خود، مقابل تقلب در انتخابات 88 نايستادند، بلكه به خاطر حق مردم ايستادند و دليل روشن اش نيز كه از حق خود به خاطر مردم گذشتند و از اين سبب، قهرمانان ما نيز هستند؛ برخلاف رهبراني كه براي ماندن در قدرت، تقلب در انتخابات را تأييد كردند (و آن را بصيرت نام نهادند) و اگر همان اعتراضات گسترده خياباني نبود، همان تيم امنيتي اي كه كودتا كرده بود و ايشان را به قرنطيه برده بود، پس از نشان دادن تعدادي عكس آرشيوي از ايشان، بعد از مدتي مرگ شان را اعلام كرده و فرعون مخفي خودشان را به جاي آن بر كرسي مي نشاندند و همين آقايان براي زنده ماندن شان، به جنبش سبز و به خصوص رهبران نمادين آن مديون اند. ديشب زماني كه شادي هاي اقشار مختلف مردم را مشاهده كردم و به خصوص جواناني كه خطاب به شهداي جنبش سبز و رهبران نمادين شان فرياد سر مي دادند: رأي تو پس گرفتيم؛ تنها بغض فروخورده و ريزش اشك ها بود كه مي توانست آرامم كند.

در اين ميان، بسياري از رأي دهندگان اخير كه جنبش سبزي بودند، به حق خواهان آزادي زندانيان سياسي و به خصوص رهبران نمادين جنبش سبز بوده و هستند. توجه به اين نكته ضروري است، جداي از آن كه اين مطالبه انساني و اخلاقي ماست كه همگان آزاد شوند و جملگي ما مسئوليم، آن را تا به آخر از حاكميت مطالبه كنيم، اما در سطح مبارزاتي تا وقتي كه رژيم، آنان را در زندان نگه داشته، يعني جنبش سبز هنوز تمام نشده است. اين اصلي ترين چالش براي حكومت است. به ميانمار نگاه كنيد كه زنداني نمودن رهبر مبارزات مردمي، موجب شد كه مطالبات مردم، جهاني شود و در طول 8 سال چنان فشاري به ديكتاتورهاي ميانمار بيايد كه براي خروج از انزوا ناگزير به گردن نهادن به خواست مردم شود؛ چنان كه تاكنون نيز همين انتخابات اخير ايران را حكومت به سبب فشار جنبش سبز و ترس از تكرار آن، بدون تغيير معناداري در آرا اعلام كند و حتي سپاه ناگزير شد كه بپذيرد و به سبب احساس عميق همين انزواست كه از مردم خواهش كردند كه حتي اگر به نظام عقيده ندارند، به خاطر كشور رأي دهند. به عبارت واضح تر، همان هایی که اصرار داشتند تا وانمود کنند که جنبش سبز تمام شده یا مرده است، بدون این که بفهمند، اثبات کردند زنده و زاینده است و چه دلیلی بزرگ تر از آن که بر انتخابات و وقایع پیش رو تعیین کننده است و شاهدی قوی تر از آن که رهبران نمادین جنبش هنوز از ترس رژیم در حبس اند. اساساً در مبارزات منفي، رهبران مبارزات، خواهان آزادي خود نيستند و مثلاً در هند كه مهد اين سبك از مبارزات است، رهبران مبارز حتي حكومت را تهديد مي كنند كه زندان را ترك نمي كنند. چون حضور آنان در زندان، يعني عدم مشروعيت جهاني رژيم و يك بحران جهاني براي آن. زيرا مبارزه منفي با زور كه قدرت را نمي خواهد تصاحب كند و با كمك سلاح بر آن حاكميت چيره شود، تنها ابزار موثر آن، همين انعكاس داخلي و جهاني آن و فشارهاي داخلي و خارجي حاصل ار انزواي همه جانبه حكومت است كه در عصر رسانه ها و اينترنت بيش از هر زماني قدرتمند و تأثير گذار شده است. وقتي رهبران نمادين جنبش سبز را به زندان انداختند و در همين انتخابات اخير برخي از نخستين رهبران انقلاب را رد صلاحيت كردند، اولين چيزي كه به ذهن رسيد اين بود: مرگ يك انقلاب. چون بدون انقلابيون، حكومت موجود (دموكرات كه نيست جاي خود) حتي ديگر انقلابي نيست، بلكه حاكميتي تحميلي است.

 

مقاله قبلیبهترین تصاویر فضایی هفته: از موج‌سواری روی مریخ تا دیده‌بان فضایی..
مقاله بعدیاین خودروی 2,000,000 دلاری شیشه جلو ندارد..!
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکتر کاوه‌ احمدی‌ علی‌آبادی‌ تاکنون تحصیلات دانشگاهی را در مقطع دکترای جامعه شناسی (Ph.D) با عنوان دانشجوی ممتاز از تگزاس و مقطع فوق‌ دکترای‌ (Post Doctoral of Philosophy) فلسفه‌ علم‌ به همراه گواهی "ارزیابی کمال" از دانشگاه‌ آبردین‌ (Aberdeen) در داکوتای‌ جنوبی‌ آمریکا به پایان رسانده و و اینک عضو هیئت علمی (ACADEMIC BOARD) دانشگاه آبردین (ABERDEEN) با رتبه پروفسوری (PROFESSORSHIP) است. ایشان موفق به دریافت درجه دانشمندی (scientist) در رشته فلسفه علم با رساله "روش شناسی علم و فلسفه" و انتخاب به عنوان دانشمند برجسته (Distinguished scientist) سال 2008 از طرف دانشگاه آبردین شدند. دارای 14 عنوان کتاب چاپ شده، 6 عنوان در نوبت چاپ، بیش از 45 پژوهش و مقاله علمی از کنفرانس ها و همایش های ملی و بین المللی و فراتر از 120 عنوان مقاله در نشریات کثیرالانتشار بوده و دارای 11 جایزه و لوح تقدیر و سپاس از جشنواره ها و مراکز علمی و آکادمی مختلف است. در حال حاضر ایشان عضو جامعه شناسان بدون مرز (Sociologists without borders (ss هستند.