عنوان بالا، یکی از جملات مایک پمپئو وزیر امور خارجه ایالاتمتحده است؛ که در روز پنجشنبه سیام جولای ۲۰۲۰ میلادی، برابر با نهم امرداد ۱۳۹۹ خورشیدی، در جلسه بررسی بودجه درخواستی وزارت امور خارجه آمریکا در کمیته خارجی سنای این کشور، در ارتباط با مسائل ایران مطرح نموده است. سخنان وی در مورد فشار حداکثری تحریمها علیه رژیم آخوندی در ایران بود. وی این پاسخ را به برخی از اعضای کنگره آمریکا که نسبت به انجام شدن فشارهای حداکثری تحریمها علیه جمهوری اسلامی توافق چندانی نداشتند داد. تعدادی از نمایندگان کنگره بر این عقیده بودند؛ که آمریکا با اعمال این فشارها، رژیم ایران را قربانی میکند؛ اما وزیر امور خارجه این کشور، با ارائه برخی از قانونشکنیهای بینالمللی سران حکومت ملاها در جهان، به ایشان گوشزد کرد؛ که حکومت کنونی ایران قربانی نیست بلکه متخاصم است!
به پندار نگارنده این نوشتار، ابراز عقیده نمایندگان کنگره ایالاتمتحده در مورد قربانی شدن رژیم آخوندی در اثر فشار تحریمهای حداکثری، کاملاً از روی نادانی و عدم شناخت ایشان (از کردار نادرست سران جمهوری اسلامی در داخل کشور و بازتابهای آن در همه جای دنیا، بهویژه در غرب)، درباره کنشهای ضد بشری رژیم جاهلانه آخوندی در ایران است؛ زیرا که قربانیان واقعی این مصیبت چهلویکساله، خود مردم بیپناه و گرفتار ایران هستند؛ که با شیادی و تبانیهای چهار کشور آمریکا و بریتانیا و چین و روسیه، تمامی سرزمین مقدس مردم ایران را، با زهر مهلک حضور مزورانه نوکران خودشان (همین بیدادگران رژیم ملاها) مسموم نمودهاند؛ و ملت شریف ایران را، قربانی مطامع سیاسی و سودجوئیهای شوم خویش ساختهاند!
آنچه تاکنون در طول این چهار دهه سیاه و شوم بر ملت ایران گذشته است. هیچگاه و هرگز جبران نخواهد شد؛ اما بیتوجهی و نادیده گرفتن خطرات آنچه ازاینپس رخ خواهد داد. بزرگترین و ابلهانهترین واکنشهای ممکن، نسبت به رویدادهای حال و آینده، درباره سرنوشت مردم ایران خواهد بود؛ که جز خیانتی آشکار هیچ نام دیگری بر آن نمیتوان نهاد!
همه میدانند که ایران قبل از دسیسهچینیهای این کشورها و نوچههایشان، از آبرو و امکانات کافی مادی و معنوی برخوردار بوده است. آنچه همگان یکجا باهم داشتند، ایران به تنهائی همه آنها را داشت. چیزی هم نمانده بود که به فاصله کوتاهی، امکاناتی را در کشورمان داشته باشیم؛ که آنان (دشمنان خارجی ایران و خیانتکاران داخلی مملکتمان) در خواب خویش هم نمیدیدند!
البته که همان داشتهها و امکانات فراوان نیز موجب گردیدند. تا بدخواهان ایران و ایرانی در سراسر دنیا، از آنهمه رشد و ترقی یک سرزمین، آنهم در میان «همه جهانسومیها» دچار بیم و هراس فزایندهای بشوند؛ و برای جلوگیری نمودن از ادامه یافتن آن پیشرفتهای اعجاببرانگیز، دست همدیگر را بگیرند و بهسوی جزیره «گوآدالوپ» بروند. تا در آنجا، خنجرهای مهلکشان علیه حکومت میهنپرستانه شاهنشاهی پهلوی، به شهریاری اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی را، تیزتر از قبل نمایند؛ و با توطئهچینیهای همهجانبه خودشان نسبت به شاهنشاه آریامهر، سیاستهای داخلی و خارجی آن روانشاد را زیر سؤال ببرند؛ و از آن طریق ملت سادهانگار ایران را، فریب داده و علیه وی بشورانند!
تا با جایگزینی حاکمیت ددمنشانه و جنایتکارانه اسلامی، در جایگاه حکومت مردمسالار وی (پادشاه ایران)، نوکرشان خمینی دجال را در ایران به قدرت برسانند؛ و بلای خطیر و عظیم حاکمیت آخوندها در ایران را، به جان و مال مردم این کهن دیار بیندازند. کشورشان را مقر فرمانروائی ابلیس نمایند؛ و ملت آن را زیر سلطه و اسارت مشتی آخوند بیسروپا قرار بدهند. آنگاه با «طیب خاطر» به سایر قدرتهای منطقه خاورمیانه نشان بدهند؛ که اگر به ما باج ندهید؟ کشورتان را از حیطه اعتبار خارج میکنیم؛ و خودتان را همانند ایرانیها، دچار استیلای اهریمن می نمائیم!
آن تعداد از نمایندگان کنگره آمریکا که تحمیل فشارهای حداکثری تحریمها، علیه حاکمیت مخوف و خودکامه جمهوری اسلامی را، قربانی شدن این نا به کاران میدانند. به تاریخ همواره سرافراز ایران باستان ننگرند. به شرایط پیش از همین چهلویک سال گذشته ایران توجه نمایند؛ که همان پادشاهی را که ایشان وی را «ژاندارم منطقه» لقب داده بودند. به خاطر تدبیر و کیاستی که داشت. چگونه پیوسته مورد مشاورت همترازان خود در منطقه و شاید همجاهای دیگر از این جهان پهناور قرار میگرفت. تا آنان را جهت بهتر و مفیدتر مدیریت نمودن کشورشان، مشاوری دلسوز و کاردان و آگاه باشد!
ایران، همان ایران است با تمامی آنچه بر سطح زمین مقدس خویش و صدالبته در زیر آن داشت است. پس چرا هماکنون، از میان هشتاد و اندی میلیون از مردم بهجانآمده همین سرزمین، فقط بیست میلیونشان، تقریباً میتوانند زندگی خود و خانوادهشان را اداره کنند؟ هفت میلیون جوان با تحصیلات دانشگاهی بیکار باشند. بخشی از همین بیکاران، با داشتن مدارک کارشناسی ارشد در رشتههای مختلف، به خاطر بیکاری در نانوائیها و سایر مشاغل اینچنانی مشغول کار باشند. تا بتوانند خود و عزیزانشان را از فقر مطلق برهانند. هشت میلیون کودک و نوجوان کار، در بدترین موقعیتهای اجتماعی در خیابانها کار بکنند. بیست میلیون در حاشیه شهرهای بزرگ همچون آوارگان زندگی کنند. بقیهشان هم باکارهای پیشپاافتاده، فقط بتوانند اجارهبهای سنگین محل مسکونی خویش را بپردازند. اگر چیزی از دستمزدهای اندکشان باقی ماند؟ لقمه نانی به دست بی آورند و بر سر سفره حقیرانه و فقیرانهشان بگذارند!
اینها چهلویک سال پیش قربانی شدند؛ و اکنون نیز همچنان که حاکمیت مافیائی رژیم اشغالگر میهنشان، با انجام دادن انواع عملیات ضد بشری در ایران و سایر مناطق دنیا، مورد فشارهای حداکثری تحریمهای گوناگون قرار میگیرد. بیشترین صدمات آن بر زندگی مردم کشور اصابت میکند؛ و زندگانی آنها را به دوزخی آتشناک تبدیل مینماید. قربانی اصلی و واقعی همین مردمی هستند؛ که کشورشان بر روی اقیانوسی از گنج طلای سیاه آرمیده، اما از اینهمه، فقط سیاهی آن زندگی ایشان را تباه و بیهوده نموده است!
بدون تردید همین مردم جان به لب رسیده به پا خواهند خاست؛ اما بهتر است که این را نیز بدانند؛ که ایشان باید خیزش داشته باشند نه شورش!
زیرا خیزش به آن معناست که یکباره دستکم مردم بیست تا سی شهرستان کشور به پا خیزند؛ و تا گرفتن کامل جان ملاها در کشورشان از پای ننشینند؛ اما شورش همان به پا خیزیهای محدود و گذرا است؛ که تابهحال چند نمونه از آنها را در ایران داشتهایم. سران جنایتپیشه رژیم آخوندی میتوانند؛ همانگونه که تابهحال نیز نشان دادهاند بر شورشهای محدود اینجاوآنجا بتازند؛ و جان شورشیان را به خطر اندازند؛ اما هیچگاه نخواهند توانست. خیزش چندین میلیونی مردم کشور را ناکام بگذارند. چراکه ……: «یک دست صدا ندارد.»!
محترم مؤمنی