جمشید مشایخی، فیلمهای متعدد و بسیاری بازی کرده است اما بسیاری از مخاطبان او را با نقشهایی که در فیلمهای علی حاتمی بازی کرد، بهیاد میآورند. بازی مشایخی در نقش رضا تفنگچی «هزاردستان» و حبیب آقا ظروفچی «سوتهدلان» و در نقش کمالالملک ازیادرفتنی نیست.
جَمشید مَشایخی بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون است که دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر می باشد.
او در پنج فیلم با حاتمی همکاری کرد و علی حاتمی هم بهترین نقشهایش را برای او نوشت.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان، روزنامه بهار با یادی از علی حاتمی با این هنرمند پیشکسوت گفتوگو نموده است که در زیر می آید:
شما در تعدادی از بهترین آثار علی حاتمی حضور پررنگ داشتهاید. این همکاری از کجا آغاز شد؟
سالها قبل از اینکه علی حاتمی فیلمی بسازد، نمایشنامههایی مینوشت و به اداره هنرهای دراماتیک میآورد تا کارگردانها بخوانند و در صورت تمایل برای تمرین و اجرا روی صحنه انتخاب شوند. از همان زمان من با شادروان علی حاتمی دوست شدم. بعدها ایشان و مرحوم مهرداد فخیمی که فیلمبردار قابلی بود، یک دفتر تبلیغاتی تاسیس کردند و یک روز من و مرحوم حسین کسبیان را به دفترشان دعوت کردند. او قصد داشت فیلمی بسازد و نقشهای اصلی آن طرح را به من و حسین کسبیان پیشنهاد کرد، اما آن پروژه به نتیجه نرسید. بعد از ساخت فیلم «حسن کچل» در سال 1348، علی دوباره از من برای حضور در فیلم «طوقی» دعوت به همکاری کرد اما من با تهیهکننده به توافق نرسیدم. این مسئله باعث شد تا علی فکر کند که من نمیخواهم با او کار کنم. در سال 1352 او تصمیم گرفت 6 داستان برگرفته از مثنوی مولانا را به تصویر بکشد و من در آن 6 داستان که 6 فیلم 45 دقیقهای بود، نقشهای متفاوتی را بازی کردم. یکی از داستانها، «سلطان و کنیزک» بود که نقش سلطان و در داستان «پیرچنگی»، نقش پیرچنگی، در داستان «قاضی و زن جودی» نقش قاضی را بازی کردم و نقشهایم در سه داستان دیگر را بهخاطر ندارم. یادم هست که نریشن این مجموعه را احمد شاملو نوشت. در سال 1353 وقتی او سریال «سلطان صاحب قران» را جلوی دوربین برد، من هم در نقش شاه در آن حضور داشتم و کمی بعد هم فیلم «سوته دلان» را ساخت.
اینطور که معلوم است رفته رفته این همکاری تبدیل به دوستی و همکاریهای پیدرپی شد؛ باید خاطرات مشترک بسیاری داشته باشید.
بله، همکاری من و علی ادامه پیدا کرد و فیلمهای متعددی با هم کار کردیم. از فیلم «سوتهدلان» خاطرات بیشتری بهیاد دارم. در آن فیلم، بهترین گریمور ایتالیایی به نام اتللو فاوا حضور داشت و تمام مدتی که آن فیلم فیلمبرداری میشد، در کنار ما و خیلی هم علاقهمند بود در صحنهای از فیلم حضور داشته باشد. او در صحنهای از باغی که مراسم عروسی در آن برگزار شد، با لباس پلیس نقش بازی کرد. بهخاطر دارم که برای سکانس پایانی باید به امامزاده داوود میرفتیم و قبل از اجرا، داخل قهوهخانهای در فرحزاد جمع شدیم. علی از من خواست که با هم راه برویم و گفت که از پایان فیلم راضی نیست. اصل داستان اینطور بود که من، برادرم را به امامزاده میبردم و در داخل امامزاده درحالیکه پارچه سبزی را برای تبرک به سرش میبستم، برادرم از دنیا میرفت. من هم با علی هم نظر بودم و گفتم که مردم بهاین امامزاده اعتقاد دارند و این پایان، آنها را ناامید خواهد کرد. من پیشنهاد کردم، قبل از رسیدن ما به امامزاده وقتی گنبد را میبینم، برگردم و به برادرم بگم که رسیدیم ولی متوجه میشوم که او از قاطر افتاده و از دنیا رفته است. شما یک جمله اضافه کن با این مفهوم که اگر میرسیدیم، شاید این اتفاق نمیافتاد. علی یک لحظه سکوت کرد و من را بغل کرد و گفت که بگو همه عمر دیر رسیدیم. این دیالوگ ازجمله بهترین دیالوگهایی است که او آن در لحظه گفت و دراین زمینه تبحر داشت.
بله همینطور است و این نوشتار در سریال موفق «هزاردستان» هم خودش را نشان داد. سریالی با مضمونی تاریخی و دیالوگهایی پرمعنا.
سالها قبل از اینکه او از دنیا برود، گفتوگویی با مجله فیلم داشتم و در آنجا گفتم که علی حاتمی، سعدی سینمای ایران است. عدهای از این تعریف خوششان نیامد، اما بعدها همانها هم حرف من راپذیرفتند. شما دقت کنید به نوشتار سریال «هزاردستان». « ولایت زندان، ما را طلبید عاقبت این عشاقخانه. هنوز زنجیر در گوشت است، زنجیرک! موریانه گوشت! کی به استخوان میرسی آخر. زنجیرک!». این دیالوگ مثل شعر است و او دراین نوع نگارش استاد بود. یا این دیالوگ « ابراهیم و اسماعیل، هر دو در یک تن بودند، با من، پس گفتم، ابراهیم، اسماعیلت را قربانی کن، که وقت، وقت قربانیکردن است. » من هم عاشق دیالوگنویسی او بودم و بهراحتی هم حفظ میشدم. بعضی که با او مخالف بودند، میگفتند کهفرد دیگری این دیالوگهای شاعرانه را مینویسد ولی من یادم هست، یک روز در پروژه «کمالالملک» متنی را میخواندم و احساس کردم که چقدر کمالالملک در آن صحنه آدم حقیری جلوه کرده و مجیزگو شده است. این را با علی مطرح کردم و تعجب کرد که اینطور متن نوشته است و گفت یک ساعت به من وقت بده تا درستش کنم. ساعتی بعد خودش آن را به زیبایی درست کرد.
ساخت سریال «هزاردستان» بهدلیل پارهای از مشکلات هشت سال طول کشید. آیا این پروژه دشوارترین اثر او بود؟
«هزاردستان» پروژه خیلی سنگینی بود و زمان زیادی صرف ساخت دکور در شهرک سینمایی شد. البته قسمتهایی از سریال، خارج از شهرک سینمایی ساخته شد. متن سریال از قبل آماده بود اما بعد از انقلاب با تغییراتی آماده کار شد. آن پروژه بهدلیل تغییر مدیران دائما متوقف میشد. مثلا چهار ماه کار میکردیم بعد کار مدتی متوقف میشد و پس دوباره شروع میشد. ساخت آن زمان زیادی طول کشید و علی برای به نتیجه رسیدن آن خیلی اذیت شد.
متوقف شدن پروژه به کلیت کار لطمه نمیزد؟
بههرحال علی برای رعایت تداوم خیلی تلاش کرد و برخی مسائل از دستش خارج بود، اما او بیکار نمینشست و در فاصلهای که پروژه «هزاردستان» متوقف شد، فیلم سینمایی «کمالالملک» را ساخت و من هم افتخار پیدا کردم در نقش کمالالملک با او همکاری کنم.
در فیلمهای او بازیگران متعدد و بنامی بازی کردهاند و به زیبایی هم درخشیدهاند. علی حاتمی چطور بازیگران را هدایت میکرد و آنچه را میخواست از بازیگر میگرفت؟
او ارتباط خوبی با بازیگرانش برقرار میکرد و قبل از اینکه بازیگر جلوی دوربین برود، فیلمنامه را در اختیارش میگذاشت و درباره نقش با هم حرف میزدیم. این گفتوگوها مرا به آنچه او میخواست، نزدیک میکرد و سر صحنه دیگر لازم نبود مداخله کند، چون قبل از آن کمک میکرد تا بازیگر شخصیت را پیدا کند. او همیشه انتخابهای خوبی داشت و همیشه گروه خوبی را در کنار هم جمع میکرد.
ظروفچی در فیلم «سوتهدلان» نقشی امروزیتر و سنتیبود، اما نقش رضا تفنگچی در «هزاردستان» فردی مبارز و انقلابی بود و «کمالالملک» یک هنرمند بود. این نقشها بسیار متفاوت از هم هستند و در همه آنها شما موفق ظاهر شدهاید. آیا از این میان، نقشی را بیشتر دوست داشتهاید؟
همه نقشهایی را که برای فیلمهای علی حاتمی بازی کردم دوست دارم و واقعا نمیتوانم انتخاب کنم.
این نقشها خیلی به واقعیت زندگی مردمان ایرانی نزدیک هستند اما خیلی منطبق بر وقایع تاریخی و دوران نیستند. شما چقدر فیلمهای علی حاتمی را نزدیک به واقعیت میدانید؟
دفتر حاتمی پر از کتاب بود و زمانیکه میخواستم نقش سلطان در «سلطان صاحبقران» را بازی کنم، سه جلد کتاب تاریخی مربوط به زمان ناصرالدین شاه را به من معرفی کرد. برای آشنایی با شخصیت کمالالملک هم کتابهای زیادی از کتابخانه مجلس گرفت و دائما پیگیر بود که اگر در جایی درباره کمالالملک نوشته شده است به دستآورد و مورد بررسی قرار دهد. هر طرحی را که شروع میکرد، سعی میکرد درباره آن اطلاعات به دستآورد و از من هم میخواست کتابها را بخوانم. در فیلم «کمالالملک» زمانیکه ناصرالدین شاه درحال امضای فرمان مشروطه است، حضور دارد و برخی به علی حاتمی ایراد گرفتهاند که تاریخ را نخوانده است و نمیداند در جریان این اتفاق تاریخی کمالالملک حضور نداشته است. علی معتقد بود اگر کسی مایل است تاریخ را بخواند، اسناد تاریخی موجود هستند و میتواند به آنها رجوع کند، اما من بهعنوان فیلمساز و هنرمند وظیفه دیگری دارم و نگاه شخصیام را به وقایع دارم. او معتقد بود در آن صحنه از فیلم باید کمالالملک بهعنوان نمایندهای از روشنفکران جامعه حضور داشته باشد. او با این انتخاب میخواست نشان بدهد تاثیر حضور و نقش روشنفکران جامعه موجب رضایت مظفرالدینشاه و امضای فرمان مشروطیت در ایران شد.
بسیاری این روش ساختاری را خروج از مسیر تاریخ و امانتداری در روایت وقایع میدانند.
هر کارگردانی در هر جای دیگری از جهان بخواهد فیلمی درباره وقایع تاریخی بسازد، آن را براساس برداشتهای شخصی خود را خواهد ساخت و نگاه او از اثر جدا نخواهد بود. علی حاتمی هم دیدگاه خاص خود را داشت و ابایی نداشت که این دیدگاه را در اثرش منتقل سازد. او حتی وقتی «سلطان صاحبقران» یا «ستارخان» را هم ساخت، وقایع تاریخی را خوانده بود و آگاهی داشت، اما این وقایع را براساس نگاه شخصی خود به تصویر کشید.
بهنظر شما شناخت علی حاتمی از فرهنگ ایرانی و زبان مردم بهخصوص تهران از کجا آمده بود؟
به هر تقدیر او در تهران زندگی کرده بود و فرهنگ مردم را میشناخت. شناخت خوبی به تهران و شخصیتهایی که در جایجای تهران زندگی میکردند، داشت. نباید فراموش کنیم که علی حاتمی دارای یک نبوغ بود. همین نبوغ ذاتی او را به شناخت میرساند. من تاسف میخورم که چرا تا علی حاتمی زنده بود و دراین حرفه تلاش میکرد، هیچوقت مورد توجه قرار نگرفت و از او تقدیر نشد، اما دراین سالها دائما از او یاد میشود.
متاسفانه علی حاتمی نتوانست پروژه «جهان پهلوان تختی» را به اتمام برساند. بهنظرتان چقدر این فیلم به نتیجه نهاییای که مدنظر او بود، نزدیک است؟
قرار بود من هم نقشی دراین پروژه داشته باشم اما همان زمان به علی توصیه کردم این موضوع را رها کند. پرداخت به شخصیت و زندگی جهان پهلوان تختی آسان نبود. ازسویی نمیشد از کنار واقعیتها گذشت و ازسوی دیگر نمیشد باورهای مردمی را خدشهدار کرد.
شخصیتی که مخاطب ایرانی از جشمید مشایخی در خاطر دارد، شخصیت متین، آرام و مهربانی است که شاید به نقش کمالالملک بیشتر شباهت داشته باشد تا به شخصیت مبارزی چون رضا تفنگچی. خودتان چه نظری دارید؟
من در «خانه عنکبوت»، نقشی منفی بازی کردم و معتقدم بازیگر باید بتواند هر نقشی را که به او میدهند زنده کند. در تئاتر هم نقشهای منفی زیادی را بازی کردم. آن زمان تماشاگران برای دیدن تئاتر میآمدند و نه دیدن بازیگری خاص. بههمین دلیل در آن روزها اگر کسی نقش منفی بازی میکرد و خوب ظاهر میشد، مردم خوششان میآمد و فکر نمیکردند بازیگر در زندگی شخصیاش هم همانطور منفی عمل میکند. البته در سینما اینطور نبود و آن را بهحساب هنر بازیگر نمیگذاشتند.
امیدوارم در ارائه هر کدام از این نقشها موفق بوده باشم و مردم لذت برده باشند.