جمال خاشقجی که بود و چرا کشته شد؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
277

چندین روز از ناپدید شدن ژورنالیست معترض عربستانی در کنسولگری این کشور در کشور ترکیه می گذرد. سرانجام با نفوذ آمریکا بر دولتمردان حکومت وهابی ها در این سرزمین، و اعزام شدن مایک پامپئو وزیر امور خارجه ایالات متحده به عربستان، حاکمیت این کشور، که مرتب از سرنوشت ژورنالیست مزبور که از مرگ و حیاتش آثاری نبود اظهار بی اطلاعی می کردند. با عنوان نمودن یک یاوه غیر قابل باور، کشته و تکه تکه شدن او در کنسولگری خودشان را، نتیجه عملکرد تعدادی افراد خودسر، که با وی خصومت داشته اند مطرح کردند!

جد بزرگ جمال قاشقچی نه خاشقجی، که اصالتا از اهالی استان قیصریه ترکیه بوده است؛ هنگام تسلط عثمانی های ترکیه بر عربستان، در زمانی که هنوز هیچیک از فرزندان عبدالعزیز سعودی، که بنیانگزار حکومت وهابی سعودی ها در عربستان بود. در این سرزمین حاکمیت نداشتند. به عنوان استاندار مدینه در عربستان، دارای اعتبار زیاد و شوکت فراوان در آنجا بوده است. این فرد در پیش از استیلای عثمانی ها در عربستان، کارگاهی جهت ساختن و فروختن قاشق در آن زمان در شهر قیصریه در ترکیه
داشت.

پسوند « چی » به دنبال واژه قاشق، حکایت از آن دارد؛ که این خاندان در کشور ترکیه مشغول تجارت قاشق بوده اند. پس از حمله عثمانی ها به عربسان، و اقامت چند قرنی ایشان در آن سرزمین، پدر بزرگ و پدر جمال قاشقچی نیز در مدینه به دنیا آمدند. بر همین اساس بعد از چند صد سال پس از سکونت و اقامت قاشقچی ها در عربستان، خود جمال قاشقچی نیز در آنجا به دنیا آمده و مشغول تحصیل و کار گشته بود. از آنجائی که حرف « چ » در زبان های غیر عربی مورد استفاده دارد. در شناسنامه اعضای خاندان قاشقچی که در سرزمین حجاز متولد می شدند؛ نام فامیل و شهرت آنان را « خاشقجی » می نوشتند!

جمال قاشقچی که در کشور عربستان مشغول روزنامه نگاری و کارهای ژورنالیستی بود؛ هر از چند گاهی، نسبت به عملکردهای برخی از حاکمان و شاهزادگان سعودی و فرزندان و نوادگان آنان انتقاد می نمود. هنگامی که با اعتراض شدید حکام عربستان مواجه گشته بود. به آمریکا مهاجرت نمود و به خود تبعیدی اقدام کرد. بعد به سبب تجربیاتی که در امر ژورنالیستی داشت؛ در زمره خبرنگاران واشینگتن پست مشغول فعالیت شد!

داشتن نقش خبرنگاری در واشینگتن پست، به او که اخلاقا و ذاتا دارای خصلت منتقدانه بود. در سایه متمتع شدن از امر دموکراسی در ایالات متحده، و عدم احساس خطر در کاری که بر عهده داشت؛ از چند سال قبل که امیر پیشین عربستان « الفهد » از دنیا رفت. با روی کار آمدن محمد سلمان پادشاه کنونی سعودی ها، تغییرات بسیار غیر منتظره ای در این کشور به وجود آمده، و با تاثیری که تحولات اخیر بر روی نظم حکومتی عربستان داشته است؛ بیشتر صاحب نفوذان و مسؤلان دستگاه های دولتی آنجا، از اقوام نزدیک خود محمد سلمان بوده و هستند. به طور مثال برخی از وزرای کنونی حکومت سعودی در عربستان، به خصوص وزیر امور خارجه آنجا، و نیز رؤسای مجالس این مملکت، همگی شان از برادر زاده های پادشاه عربستان بوده و هستند!
موقعی که محمد سلمان فرزند جوان خود محمد بن سلمان را، به عنوان ولیعهد خویش به جهان معرفی نمود. اولین تغییر سیاسی که در این کشور رخ داد؛ دستگیری و زندانی شدن بعضی از شخصیت های مهم آنجا، که از ثروتمندترین افراد عربستان به شمار می آمدند. و نیز دو تغییر کاملا مهم اجتماعی در باره زنان سعودی بود؛ که با اصلاحاتی که محمد بن سلمان ولیعهد آنجا انجام می داد به وقوع پیوست!

زنان عربستانی که هیچگاه اجازه رانندگی در کشورشان را نداشتند؛ طبق قانون جدید مجاز به رانندگی کردن در سراسر این کشور گشته اند. آنها همچنین می توانند؛ به اتفاق مردان جامعه در استادیوم های ورزشی عربستان حضور بیابند. حتی در خبرها آمده بود؛ که زنان عربستان اجازه برگزاری کنسرت موسیقی را نیز به دست آورده اند!

ظاهرا جمال قاشچقی، در مخالفت با اقدامات محمد بن سلمان، در نوشته ها و گزارشات خویش که در واشینگتن پست انتشار می داد. نسبت به عواقب چند تغییری که ولیعهد عربستان در آنجا ایجاد کرده است. به انتقاد شدید از وی برخاسته بود!

بدون تردید گزارشات منتقدانه ژورنالیست مورد نظر از عملکردهای محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، نزد دولتمردان حکومت عربستان مخصوصا خود ولیعهد رسیده بود. از این طریق و با اختلافاتی که از پیش میان جمال قاشقچی که به خاطر نشر دیدگاه هایش با حکومت سعودی داشت. عقده پیشین ایشان نسبت به ژورنالیست عربستانی – ترکیه ای عمیق تر ساخت؛ و موجب گشت که تخلفات وی بدون دستمزد از سوی سران حکومت آنجا نماند!

در ارتباط با مسائل مربوط به سیاست، آنچه که دیده و شنیده می شود؛ مربوط می گردد به ظاهر امر، در حالی که باطن آن آکنده از موضوعات دیگری است؛ که آن را به صورت یک معمای بدون راه حل مسدود می نماید. جمال قاشقچی به دلیل کسب مجوز از کنسولگری سعودی در ترکیه، جهت ازدواج کردن با دختری به نام خدیجه، که احتمالا از زنان مسلمان ترکیه ای باشد. وارد آنجا گشته و از آن بیرون نیآمده است!

نامزد او خدیجه، یازده ساعت در بیرون کنسولگری در انتظار وی به سر می برد. سپس موضوع را به پلیس می گوید. از همان موقع دیدگاه های متفاوتی با این امر منتشر گردیده، اما فیلم هائی که توسط دولت ترکیه در این باره مطرح گشته است؛ حالت تردیدآمیز این جنایت را حادتر می کند!

قاتل با لباسی معمولی وارد کنسولگری گشته است؛ و چند ساعت بعد با لباس هائی که متعلق به جمال قاشقچی بوده از آنجا خارج می گردد. فقط کفش های وی متعلق به مقتول نبوده است. اما شتابی که از مرد قاتل در فیلم دیده می شود. کم ترین شکی را باقی نمی گذارد؛ که در طول دو سه ساعتی که درون کنسولگری عربستان بوده است. با همکاری همدستان اش آن بیچاره را قطعه قطعه نموده اند؛ و سپس از درب پشتی ساختمان، کیسه حاوی استخوان های تکه تکه شده قاشقچی را، از آنجا خارج نموده، و به جنگل نزدیک با آن کنسولگری برده اند. چه بسا که در همانجا نیز آنها را دفن کرده باشند!

در پرورش دادن این ماجرا در ذهن تان تردید نکنید. زیرا، آیا جمال قاشقچی در همان محل اقامتش در آمریکا، نمی توانست به دفتر نمایندگی کشور عربستان سعودی در آمریکا مراجعه کند؛ و اجازه همسری خویش با خدیجه را، از آن محل درخواست نمیاید؟ فرض محال، محال نیست. چنانچه خدیجه از زنان مسلمان ترکیه ای بوده باشد؛ مسلم است که جمال قاشقچی ترجیح می داده، که برای انتخاب همسر آینده اش، به زادگاه اجداد خویش برود. تا همسری مناسب را برای خودش برگزیند؛ و با این کار نسل اهالی قیصریه ترکیه را، در عربستان امتداد ببخشد!

اما تعجیل قاتل به وی امان نداده است؛ که این آرمان را جامه حقیقت بپوشاند. آن روی سکه نیز مطلب دیگری را بیان می کند. نامزد وی خدیجه چگونه توانسته یازده ساعت در بیرون کنسولگری عربستان، در انتظار جمال قاشقچی بماند؟ انتظار کشیدن همواره مشکل است. به ویژه برای خانمها، که این امر یکی از خصیصه های ذاتی ایشان است. بردباری یازده ساعته در مقابل ورودی کنسولگری، نمی تواند بدون دلشوره و عصبیت باشد. مگر آن که فرد منتظر ایستاده، خودش هم در این ماجرا و نمایش مربوطه، به ایفای نقش مشغول و ناگزیر به صبوری بوده باشد. چه بسا گروه شرکت داشته در این جنایت، از ابتدا بر این امر توافق کرده باشند. که خدیجه می بایست اینهمه ساعت را، به اصطلاح در انتظار همسر آینده اش بماند؛ تا که قاتل و یاران او به راحتی از محدوده آنجا گریخته باشند!

بر اساس تمثیل زیبای پارسی: « آفتاب را برای همیشه نمی شود پشت ابرها پنهان کرد.» بالاخره حقیقت از درون مخفی گاه خویش بیرون خواهد آمد؛ و اصل داستان را برای همگان آشکار خواهد ساخت. شاید در این رهگذر، دوستی ها و مراوده های کم و بیش ملموس اخیر میان ولادیمیر پوتین و ارودغان، حکایت غامض دیگری را، برای کاشفان حقیقت آشکار سازد!

محترم مومنی

مقاله قبلیآن که تو را به وادی فراموشی بسپارد کیست؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیهمسر هاشم خواستار: هیچ نهادی مسوولیت دستگیری و انتقال به بیمارستان را نمی‌پذیرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.