جلوه های مهرورزانه اسلام با حضور خمینی و البغدادی تکمیل شد!

0
205

در میان تمام چیزهائی که آدمی، به کمک سلاح چشم و گوش و ادراک خویش، آنها را برای خودش دارای درک و تشخیص می نماید؛ جلوه هائی از اجسام و احجامی هستند، که توسط ابزار حواس پنجگانه در وجود آدمها، قابلیت دیدن و شنیدن را می یابند. گاهی، از آنچه که با حواس خودمان می بینیم یا می شنویم؛ کاملا غرق دریای غرور خویش می گردیم؛ و یا به تمامی از لذت دیدن و شنیدن و حس کردن آن، همه جان مان در گرمای شادی و رضایت ذوب می شوند. عکس آن نیز صادق است؛ چون در برخی از موارد نیز، چنان از دیدن و شنیدن یک خبر، یک رویداد طبیعی یا رخ داده به وسیله بشر، دچار اندوه و غم کردارها، و گفتارهای بعضی از به اصطلاح آدم های روزگار کنونی در جهان می شویم؛ که یک دنیا تأسف و حرمان در وجودمان انباشته می گردند!

به اعتقاد فلاسفه، در کنار هر محنتی، دست کم تا چهار نعمت نصیب انسان می شود. اما این امر بستگی کامل به نوع محنتی دارد که در وجود آدمی رخنه می کند. زمانی یک فرد، دچار محنتی که شخص خودمان را در بر می گیرد می شو. گاهی هم، غمهائی ما را احاطه می کنند؛ که به افراد زیادی آسیب های جسمی و روحی فراوانی را وارد می کند. در شکل اول، چون که مسأله فردی و شخصی است؛ میزان تألم خاطر ما اندک خواهد بود. اما در مورد نوع دوم، چون که لطمات پیش آمده، تعداد زیادتری از افراد جامعه از یک مجموعه مدنی را شامل می گردد؛ نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت؛ و از روی دادن چنین ناهنجاری های اجتماعی در امان ماند!

از همان هنگامی که ساکنان کره زمین، مورد هدف تیربارهای انواع دیدگاه های دینی، و تأثیر شوم آن آئین و مقررات فرقه های برخاسته از دل آن افکار باطل واقع گردیدند؛ بیشتر تلاش سازندگان ادیان الهی!!! بر پایه جبر و تحمیل آن عقاید مذهبی و دیدگاه های فرقه ای، بر مردمان این جهان موجودیت یافتند. به طوری که از فحوای دستورات و اصول مترتب بر آئین هائی، که جاهلان آنها را به خدا نسبت می دهند؛ کاملا مشخص است، که محتوای این آئین های خرافه پرور، نه به نفع زندگی کنونی انسان های دنیا هستند؛ و نه به سود آینده مبهم ایشان می باشند. در این راستا، آنچه که کوچک ترین شبهه ای در آن نیست؛ فرمانروائی یک اقلیت منفعت طلب و بی منطق، بر یک اکثریت جاهل و تاریک اندیش است!

این حقیقت تلخ، بیش از بقیه مذاهب مشتق شده از انواع دینهای مطرح در گیتی، نزد مذاهب دوگانه دین اسلام(اهل تسنن و شیعه) و نیز فرقه های فراوانی که از مشتقات همین دو مذهب می باشند(شیعه های اثنی عشری< دوازده امامی>، شش امامی، علی اللهی، اسماعیلیه، شیخی گری، صوفی گری، و ….! و همینطور در اهل تسنن، سنّی های حنبلی، هنزلی، شافعی، وهابی، و….. )؛ انسان های متدین به یکی از این آئین های خودساخته به دست بشر را، چنان در وادی اشتباه و تردید و خودخواهی های ناشی از دیدگاه های غیراصولی فرقه هائی که کاتولیک تر از پاپ نیز را به بیراهه کشانده اند. که در مقام مقایسه از خود محمد نیز در سخت گرفتن به مسلمانها پیش تر رفته اند!

آبرو و عزت انسانی همه آدمهای روی زمین، با حضور خودکامگانی مانند روح الله الموسوی الخمینی(رهبر جنایتکار انقلاب اسلامی در ایران)، اسامه بن لادن ( رهبر ذوب شده در آئین خشک و بی انعطاف اهل سنّت)، مّلا عمر گور به گور شده (رهبر گروه آدمکش و بی منطق طالبان در افغانستان و پاکستان)، و در این برهه زمانی، ابوبکر البغدادی ناانسان و جانی پرور و جنایت پیشه(رهبر دولت خودخوانده اسلامی عراق و شام” داعش ” ) که برای ابراز توحش ذاتی خود و گروه وحشی اش، هیچ مرزی قائل نیست. همگی شان با رفتارهای ددمنشانه خویش، چنان پرده های ابهام را از روی چهره ی واقعی اسلام ناب محمدی کنار کشیده اند؛ که گوئی مأموریت ایشان، نمایان کردن جلوه های نازیبای اسلام و همه مشتقات آن بوده است!

تا جائی که بسیاری از خود مسلمانها نیز، حتی آن دوآتشه هائی که بدون طهارت اسلامی شب و روزشان را نمی گذرانند؛ بدون وضو دست به آنچه که نزد ایشان مقدس است نمی زنند؛ در تنهائی و در حالت بیکاری، بدون خواندن انواع وردهای دینی عمرشان را طی نمی کنند؛ بدون دادن و پرداختن خمس و زکات و حق امام و ردّ مظالم، روزگارشان را ادامه نمی دهند. اینها نیز با چنان تنفری از اسلام داعشی سخن می گویند؛ که انگار کردار ناصواب این گروه وحشی، در پیش پای رشد و تعالی این دین سرا پا خودکامگی و زن ستیزی و ابله پروری، سد عریض و طویلی بنا کرده است؛ که دیگر این آئین برخاسته از تراوشات ذهن ” سلمان پارسی ” و مطرح شده به وسیله محمد ابن عبداله(جوجه خروس خدیجه بسیار ثروتمند شبه جزیره عربستان)، تا ابد هم نخواهد توانست بر پایه ای که اکنون هست باز گردد!

محترم مومنی

*تصویر وام گرفته از تارنمای ژونال روزانه

مقاله قبلیحملات داعش، رمان همینگوی درباره پاریس را پرفروش کرد
مقاله بعدیبیست و پنجم نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت بر زنان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.