جاده ی بهشت ، جاده ی جهنم !!

0
518

بهشت و جهنم، فاکتورهائی هستند؛ که انسانها جهت رسیدن به داشتن جوامعی عاری از گناه و بزهکاری، در اذهان خویش ترسیم کرده بودند؛ که چنین دیدگاهی نزد اهالی دینمدار، همچنان نیز وجود دارد. کاربردی که این دو واژه استفهامی در میان ملل گوناگون با دیدگاههای متفاوت دارند؛ اختلاف چندانی با یکدیگر نداشته و ندارند. ترسیم نمودن یک محل زیبا، که برای ساکنان آن آکنده از آسایش هم باشد؛ اشاره به همان بهشتی می کند، که هزاران سال است وعده اش را به مردمان گیتی داده اند. و عکس آن، که یک محل نازیبا و بدون هرگونه آسایش و آرامشی برای ساکنان آن مکان دیگر است؛ تداعی دوزخ را در افکار مردم به وجود می آورد؛ که توسط آفریدگار هستی، برای بدکاران و بزهکاران جهان در نظر گرفته شده است !

در کتابهائی که به آسمانی بودن شهرت دارند( از جانب خدا و توسط پیامبران او برای هدایت مردم فرستاده شده باشند) آمده است؛ بهشت و جهنم دارای طبقات گوناگونی هستند؛ که به نسبت گناهکار یا بی گناه بودن آنها، جهت یک اقامت جاودانه اختصاص می یابند. بالاترین طبقه بهشت، که طبقه هفتم آن است؛ ” خلد برین ” نام دارد، که عرش پرودرگار عالمیان است؛ و بر روی شانه های فرشتگان او مستقر قرار دارد. و سایر طبقات آن به ترتیب اهمیت، متعلق به پیامبران، صالحان، و دیگر کسانی است؛ که به نسبت ثواب هائی که در جهان فانی انجام می دهند؛ به ایشان تعلق می یابند. دوزخ هم که دارای طبقاتی چند می باشد، پائین ترین و بدترین طبقه اش، ” درک و اسفل السافلین ” نامیده می شود؛ که آن نیز به نسبت گناهانی که افراد در این دنیا مرتکب گشته اند؛ جایگاه ابدی آنها می گردد!

در طول تاریخ بشری در سراسر گیتی، کسانی بوده اند که به این دیدگاهها هیچگونه اعتقادی نداشته اند؛ بلکه آن را ایده ای تمسخر آمیز و دور از حقیقت نیز می پنداشتند. اما فلاسفه در این پندار بودند؛ که این دو معنا، مراتبی از زندگانی بشر هستند؛ که آنها به مرور زمان و در طول زندگانی خویش به وجود آورده اند. بازتاب مثبت یا منفی هر مرحله ای که این انسانها، با کردار خود در زندگی خویش ایجاد می کنند؛ در مراحل بعدی عمرشان تأثیر به سزائی دارند. که خوش یا ناخوش بودن شان، نماد همان بهشت و جهنمی هستند؛ که ایشان با کارهائی که انجام داده اند به وجو می آورند !

شاید به همین دلیل نیز باشد؛ که مسلمانها معتقدند، بهشت و جهنم از همین دنیا آغاز می شوند. چنین انگاره هائی تا چه میزان صحت داشته باشند؛ دست کم از ظرفیت تعقل و افکار انسان کنونی خارج می باشند. اما اخیرا دو تن از آخوندهای رژیم اهریمنی اسلامی، سخنانی گفته اند که این دو مکان نادیده و به اثبات نرسیده را، چنان معنا نموده اند؛ که گوئی قباله های موجودیت هر دوی این جایگاه ها، در دستهای بی کفایت ایشان است!

هنگامی که محل اجرای کنسرت های هنرمندان داخل کشور، مورد حمله برخی از لباس شخصی های بی هویت واقع شدند؛ و جلوی برگزاری آنها را گرفتند. همچنین از موقعی که باری دیگر، موضوع بدحجابی دوشیزگان و بانوان مبارز ایرانی، مورد انتقاد مسؤلان حکومتی، و نیز همه رسانه های داخلی جمهوری بدون منطق و عقب مانده اسلامی واقع گردیده اند. از آنجائی که رئیس جمهور دولت یازدهم رژیم آخوندی، برای گرفتن ژست اعتدال محوری خودش، که یکی از شعارهای انتخاباتی وی بود؛ از این درگیری های درون اجتماع، جهت بیشتر مردمی جلوه دادن خودش نسبت به سایر آخوندها و مسؤلان حکومتی، و صد البته برای کوبیدن مخالفان تندروی اصولگرای خود، ضمن بیاناتی گفته است: ” به زور نمی شود مردم را به بهشت فرستاد. ” !

آخوندک کریه المنظر اصولگرا، شیخ احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان رهبری، که خطبه های نمازهای جمعه که او ایراد می کند؛ همواره حرف و سخن فراوانی را به دنبال دارند. در پاسخ حسن روحانی گفته است: ” ما نمی خواهیم به زور کسی را به بهشت بفرستیم. شما با اظهارات خود، جاده جهنم را برای کسی صاف نکنید. ” !

آنچه که مسلم است ( دست کم نزد نگارنده)، بهشت و جهنم تعابیری انحرافی برای فریب دادن مردم، جهت رساندن خودشان به جایگاه هائی هستند؛ که ایده های شوم ایشان را برآورده نمایند. تفاوتی نمی کند که این دو آخوند چه گفته اند؛ آنچه که این دو تعبیر را می تواند کمرنگ تر کرده و جلوی یکهّ تازی های سرکردگان این قوم فاسد را بگیرد؛ به خود آمدن مردمی است، که همه کاستی های مملکت را باید متحمل بشوند. دختران و زنان نجیب و دلاور ایرانی ، که به قول حکومتی ها ” بد حجابی ” می کنند؛ از کیان پر ابهت زنانه خویش دفاع می نمایند. هنرمندان میهن مان نیز، در وانفسای عدم آزادی های شخصی و حرفه ای، با برپا نمودن کنسرت هائی که می گذارند؛ از آزادی هائی که باید داشته باشند و ندارند سخن می گویند. جای دارد که بقیه مردم هم، در هر نقش و پایگاهی که درون جامعه دارند؛ می توانند با انجام ندادن دستورات اجباری که از سوی مسؤلان رژیم و دستگاه های وابسته به آن، مراتب نارضایتی های خودشان را، با ” نافرمانی های مدنی ” در معرض قضاوت دیگران بگذارند. شاید در این رهگذر، ملت به خواب فرو برده شده ایران، تکانی بخورند و از این خواب سنگین بیرون بیایند؛ تا با هشیاری کامل بتوانند؛ شرّ این دیوسیرتان را از سر خود و سرزمین شان کوتاه گردانند. اگر بخواهند که چنین بشود ؟!

” سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

وآنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا می کرد “

محترم مومنی

 

مقاله قبلیبازار طلای اصفهان تعطیل شد
مقاله بعدیخودداری رضا انتصاری از حضور در سالن ملاقات
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.