تنهاراه نجات از ترویج پرورش تروریست! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
121

زهی ننگ تاریخی برای ما ملت ایران، که نوجوانان سیزده چهارده ساله میهن مان، تفنگ به دست جلوی درب ورودی مساجد درون شهرهای مان را می دیدیم؛ و فقط لبخند زنان از کنارشان می گذشتیم. بسی ننگ تاریخی برای خانواده هائی، که مردان شان به نظافت کردن آن مکان های ابلیس اشتغال می یافتند؛ و زنان شان برای سورچرانی عوامل فعال در آن آموزشگاه اهریمن، بساط صبحانه و ناهار و شام شان را تدارک می دیدند؛ و پسرهای جوان شان،، در مزدوری آخوند پیشنماز آنجا، سلاح به دست از نوکران شیطان مراقبت و پاسداری می نمودند؛ و دخترهای شان نیز در عرصه مدارس محل تحصیل خود، درون محوطه حیاط مدرسه شان، با حجاب مورد پذیرش انقلابیون، همه روزه بساط مراسم « نان و پنیر » خواری را برپا می نمودند. تا در این رهگذر، تعداد بیشتری از هم کلاسی های خویش را بفریبند؛ و آنان را هم به جمع خود بی افزایند!

هنگامی هم که قیافه های اخم آلود ناظم مدرسه شان را مشاهده می نمودند. پنهانی به مدیره مدرسه شان، که یا از میان گروهک های ننگ آفرین چپی های ایران ویران گردان، و یا از طیف دانشجویان پیرو خط امام بودند؛ گزارش اخم آلود بودن ناظم بی نوای شان را می دادند؛ و خانم مدیره مدرسه نیز، در فردای همان روز دریافت نمودن شکوائیه دانش آموزان نابخرد انقلابی خویش، با شکایت کردن از ناظم بی نوا به رئیس بخش یا منطقه آموزشی شان، عذر ناظم بنده خدا را می خواستند و اخراج اش می کردند!

همه روزه عده ای از لات و لوت های محله ها، که در آن موقع از صاحب منصبان مساجد محله شان شده بودند. تفنگ بر دوش در تمامی معابر عمومی، اعم از کوچه ها یا خیابان ها تردد می نمودند. تا هم مردم مخالف با خودشان را بترسانند؛ و هم به بچه محل های خودشان فخر انقلابی بودن خویش را به نمایش بگذارند!

از آن به بعدش را به خاطر می آوریم؛ که چگونه همه این مزدوران ابلیس، از میانه آذرماه سال منحوس ۱۳۵۷ خورشیدی، با در دست داشتن عکس های تنفر برانگیز روح الله خمینی، در خیابان های اصلی شهرهای محل سکونت شان، به تظاهرات انقلابی خود می پرداختند؟!

بعضی ها بر این باورند؛ که عمر منفور این حاکمیت ننگین و اشغالگر به سر آمده، و به زودی پایه های کاخ بیدادشان در ایرانزمین به سختی خواهند لرزید؛ و سرنگونی محتوم شان فرا خواهد رسید. تصور کنیم که چنین خواهد شد. اما به درستی می دانیم، تا زمانی که حتی یک مسجد در میهن مان فعال است. اینها به شرارت های ضد بشری شان ادامه خواهند داد؛ و دوباره با همان حیله های چهار دهه پیشین، امکان حضور ننگ آورشان در ایران را میسر خواهند نمود!

چگونه از روی دادن این مصیبت احتمالی پیشگیری کنیم؟ تا هنگامی که لانه های تروریست پرور مساجد را، به طویله نگهداری چهارپایان مخصوصا خوک ها تبدیل نکنیم. بعید به نظر می رسد؛ که این آرمان والای ملی رخت واقعیت بر تن نماید؛ و این بدکاره ترین حاکمیت ننگین تاریخ در میهن مان، از دور هستی زیانبار خویش ساقط بشوند!

محترم مومنی

مقاله قبلیآخرین آمار کرونا در ایران؛ جان‌باختگان همچنان بالای ۴۵۰
مقاله بعدیآمریکا شش شرکت و چهار نفر را در ارتباط با ایران تحریم کرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.