تنهاترین نهنگ خشکی ها، و نهنگ آبی ۵۲ هرتزی !! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
801

« هرتز » واحد شمارش میزان مسافت ارسال امواج صدای های متفاوت موجودات زنده در دنیا، و یا امواج الکترونیکی دستگاه های برقی مانند رادیو و تلویزیون است؛ که به عنوان « فرکانس » از آن یاد می کنند. این واژه در باره امکان ارسال امواج رادیوئی با فرکانس های متفاوت در این رابطه گفت و گو می کند!

دوست عزیزی که همواره یافته های اینترنتی خودشان را برای من نیز می فرستند؛ ماجرای امکان ارسال پنجاه و دو هرتزی صدای نهنگی را ارسال نموده اند؛ که به راحتی می توان، مقایسه ای جالب و گویا، بین تنهائی این نهنگ و تنهائی برخی از ما، و نیز تنهائی و انزوای هیولای حاکمیت ننگین جمهوری پلید اسلامی را انجام داد. تا نتیجه دلخواه و درستی را از آن به دست آورد!

تعدادی از دانشمندان زیست شناس، از سال ۱۹۹۲ تا سال ۲۰۰۴ میلادی، یک نهنگ دریائی را زیر نظر گرفته بوده اند. ظاهرا این موجود( نهنگ آبی = دریائی ) همواره تنها بوده، و هیچ مراوده ای با دیگر آبزیان، حتی هم جنسان خودش هم نداشته است. تا جائی که این امر، موجبات شگفتی دانشمندان پژوهشگر این پروژه را فراهم آورده بود. و دانشمندان مزبور را واداشته است؛ که بیشتر و جدی تر او را زیر نظر خود بگیرند. تا به چگونگی تنها بودن همیشگی وی پی ببرند!

یکی از عواملی که به حیوانات کمک می کنند؛ تا آنها به سوی همدیگر بروند؛ تا به هم متمایل گردند. شنیدن صدای یکدیگر است. هنگامی که صدای یک پرنده را می شنویم؛ لحظاتی بعد از تمام شدن آواز او، آوای پرندگان دیگر به گوش مان می رسند؛ که گوئی در حال پاسخ دادن به همنوع خودشان می باشند. چند بار پس از آواز خواندن نهنگ مورد نظر، دانشمندان که خیلی برای کشف کردن علت تنهائی آن نهنگ ماده کنجکاور شده بوده اند. اقدام کردند به محاسبه ی فرکانس صدای او. هر بار که این محاسبه را انجام می دادند. به این نتیجه می رسیدند؛ که ارتعاش امواج صدای او عادی نیست؛ و به میزان ۵۲ هرتز، و بسیار بیشتر از طول موج صدای نهنگ های دیگر می باشد. در حالی که فرکانس امواج صدای نهنگ های دیگر، میان ۱۵تا ۲۰ هرتز است. آوای ۵۲ هرتزی این نهنگ ماده، برای هیچیک از نهنگ های موجود در آن دریا، قابل شنیدن نبوده که تا بتوانند؛ محل حضور او را شناسائی کنند و به سوی وی بروند. تا او را از رنج تنهائی خویش نجات بدهند!

ماجرای این پژوهش بسیار مهم، و نتیجه ای که از آن به دست می آید. می تواند به ما یاری برساند؛ که علت اصلی خیلی از تنهائی های ما، و بقیه افراد نوع بشر، و یا برخی از حکومت های منزوی در این جهان را به دست بی آوریم. همانگونه که در بالا آمده است. دلیل اساسی و علمی عدم ملاقات نهنگ های دیگر با نهنگ مورد نظر، میزان بسیار بالای فرکانس صدای اوست؛ که از قدرت تشخیص هم جنسان وی خارج می باشد!

به احتمال زیاد و قابل مطرح شدن، تنهائی ما و بیشتر مخالفین جمهوری آخوندی در کشورمان، شاید حکایت تنهایی بسیاری از ما و اصولا مخالفین حکومت اسلامی را در بر می گیرد و بیان می کند. سخن گفتن، پیام دادن و زیستن در آواها، رویاها و دنیاهایی، که توسط دیگران و هم میهنان مان، قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نیستند. می توانند بدون اثر و عاری از ثمر به همه جا ارتعاش بیابند. و مبارزات طولانی مدت با این اشغالگران را، بدون نتیجه بگذارند!

۴۰ سال مبارزه!!! تعداد بسیار کمی از مردم داخل ایران، پیام آنچه که به آن آپوزیسیون خارج از کشور می گویند را، شنیده و درک کرده اند. مخالفین خارج نشین حکومت آخوندی، اصولا با فرکانسی که حاکی از یک زندگی به ظاهر بهتر از مردم داخل ایران است؛ با دیگر شهروندان خارج از کشورمان در حال گفتگو هستند. در نتیجه، توانائی هم آوا شدن با مردم داخل را ندارند!

به عنوان مثال: هم اکنون، یکی از مهم ترین دردهای اکثریت مردم داخل میهن مان، مساله گرسنگی و فقر اقتصادی آنان است. اما مخالفینی که با شکم های پُر، و بدون احساس گرسنگی می باشند؛ و به آسودگی می زیند. درک درستی از موقعیت بسیار بد مردم داخل کشورمان ندارند. در نتیجه، توانائی هم آوا شدن با ایشان را هم از دست داده اند؛ و به یکدیگر گیر می دهند؛ اینان بر سر برخی از واژه ها، رفتارهای بی اثر و بیهوده، و خود خواهانه ای را، که ناشی از فقر شخصیتی آنان است از خویش ابراز می دارند. حاضر هم نیستند، که به اتفاق همدیگر، میان خودشان یک جبهه متحد را به وجود آورند!

شوربختانه بدون توجه، نام این رفتارها را نیز، که ۴۰ سال از آن می گذرد؛ و هنوز آنها را به نتیجه دلخواه شان نرسانده را، مبارزه می گذارند؛ و دل شان هم خوش است؛ که در راه آزاد سازی میهن شان دارند مبارزه میکنند. ویژه آن که هم اکنون، در جای گرم نشسته و بدون دادن هیچ هزینه ای، مبارزه را در پیام های تلویزیونی، فیسبوکی و دنیای مجازی می بینند؛ و حاضر هم نیستند؛ که به گونه عملی، قدمی در راه آزادی کشور شان بردارند!

همه می گویند: « باید که منم منم را کنار گذاشت. » ؛ اما همان هائی که ایراد را در منم منم دیگران می دانند. خود شان هم مدام منم منم می کنند. فراموش نکنیم، بسیاری با افتادگی و تواضع غیر ضروری، با « بنده » گفتن به دیگران، مایل هستند که ما بودن خویش را نشان بدهند. اما باز هم فراموش نکنیم؛ با بنده گوئی و بنده شدن، هیچگاه « ما » نمی شویم. به پندار من، هیچ ایرانی یی نباید از این واژه « بنده » استفاده بکند. بلکه به جای آن با شهامت، واژه « من » را انتخاب نماید. اما آن « من » ، که در کردار و گفتار ما قابل تمیز دادن باشد!

اینگونه، رفتار سیاسی و مبارزاتی ایشان، و رضایت ندادن شان برای پائین آمدن از نوع تفکر خود، آن هم در زمانی که هنوز در قدرت نیستند. ولی بدون دموکرات بودن خودشان، برای دیگران تجویز دمکراسی در آینده کشور را نیز می کنند. آدمی نمی داند که با چنین مردمانی کدام امید را در دل خود بپروراند؛ و به چه آرمانی دل خویش را شادمان بدارد؟!

همان بنده یا من بودن، می بایست که در عمل باشد. چنین افرادی خود می دانند؛ اکثریت مردم ایران، بری از زیر بنای دمکراسی هستند؛ و تجویز نمودن این مورد (دمکراسی) در جامعه ای، که رای خود را می فروشد. نابودی فردای ایران خواهد بود؛ و این همان دمکراسی است؛ که بیگانه مایل است تا در ایران پیاده شود!

مضحک تر این است؛ که چه بسا بسیار زیاد، با این افراد دمکراسی تجویز کن برخورد هم داشته اید. کافی است که شما چیزی خلاف میل و خواست آنها بگوئید. اگر بتوانند و قدرت داشته باشند؟ سر از تن تان جدا خواهند کرد. نمونه آشکار آن نیز، مجاهدین ضد خلقی و بقیه گروه ها و اشخاص منفرد که همه می دانید هستند!

فکر می کنم در دنیای امروزی ما، فرکانس های مان، آنقدر عجیب و غریب شده اند؛ که فقط یک یا چند تن می توانند آن را بشنوند و درک کنند. اگر خیلی خوش شانس باشیم؛ آن یکی دو تن را، در زمان محدود زندگی مان ملاقات می کنیم؛ و از همه مهم تر این که باید بدانیم؛ اگر کسی ما را نمی بیند و نمی شنود؟ به خاطر آن است؛ که ما …..

تنهاترین نهنگ خشکی ها شده ایم !!!!

آنانی که صدای شان به گوش کسی نمی رسد. آوازه خوان هائی شده اند؛ که مردم داخل میهن مان، آواز آنها را برای آزاد سازی کشورشان نمی شنوند؛ و جالب تر هم آن است؛ که این افراد از یکدیگر گله مند هم می باشند!

چرا بیگانگان بدون دخالت دادن ما مایل هستند. برای سرنوشت آینده ما و میهن مان تصمیم بگیرند؟ به جای آن که این عمل توهین آمیز را، بی احترامی به خود بدانند. فرسنگ ها راه می روند و به آنها اعتراض هم می کنند؛ که چرا من و نوع تفکر من را، در تصمیم گیری خودتان دخالت نداده اید؟ در حالی که نمی دانند. اگر بیگانگان می خواستند؛ مخالفین درهم ریخته و بدون هدف حکومت ننگین جمهوری اسلامی را، در تصمیم گیری برای آینده ایران دخالت بدهند؟ درمرحله اول از آنها دعوت می کردند!

هر فردی باید کمی هم به فرکانس آواز و کردار خود توجه کند. چون ایراد در کنش های تک تک ما هست. و نه در بیگانگان و حتی آخوندهای اشغالگر و دیگران!!! اگر به این امر مهم توجه نداشته باشیم؟ همچنان مانند ۴۰ سال گذشته، مدام برای مان آش دیگری خواهند پخت. که یک وجب روغن هم روی آن نشسته باشد!

میگویند: معمولأ انسان ها زمانی که چیزی گرانمایه دارند. ارزش آن را بعد از آن که آن را از دست دادند می فهمند. به خود آئیم، هم اکنون مخالفین حاکمیت ننگین جمهوری استبدادی اسلامی هم رهبر دارند. پس ما هم باید که ارزشمندی رهبر گرانمایه خویش را، که همراه و همگام با ما، علیه رژیم جنایتکار آخوندی مبارزه می کند را بدانیم؛ و سپاسگزارشان باشیم!

پاینده ایران پادشاهی، به شهریاری رضا شاه دوم پهلوی سوم!

محترم مومنی

مقاله قبلی۲۴ اسپند، زادروز آن یگانه تاریخ میهن مان را گرامی می داریم! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیباز هم به مناسبت روز بانوان؛ به ویرانه سوخته گذشته برنمی گردیم، مگر آبادش کنیم؛ بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.