” تلنگر ” بخش چهاردهم، بالای دوازده هزار تروریست در حوزه های علمیه رژیم آموزش می بینند!

0
244

بنا بر گفته سید حسن ربانی، رئیس مرکز خدمات حوزه های علمیه در کشور، افزون بر 12 هزار طلبه علوم حوزوی( حوزه یا مدرسه علمیه، محلی است که دانشجویان علوم اسلامی = طلبه هائی که زیر و بم آخوند شدن و ظلم نمودن به آنها آموزش داده می شود؛ و بیشترشان دروس مربوط به روش های پرورش تروریست های اسلامی را به ایشان می آموزند.) از صد نقطه جهان، که  در مدارس دینی در شهرهای مختلف ایران، به ویژه در اصفهان، قم و مشهد، در حال فراگیری دروس دینی(همان هائی که در بالا آمد) می باشند!

بدون تردید، عده ای از این تعداد از طلبه های میهمان در جمهوری پلید آخوندی، ازدواح هم کرده اند؛ و چه بسا دارای فرزند یا فرزندانی هم باشند(به توصیه امام های شان که گفته اند: ” هر فرد بالغ مجردی که بر روی زمین گام بر می دارد؛ همان زمین او را لعنت می کند. که چرا هنوز همسری برای خودش برنگزیده است؟ ” و این طلبه های مزدوجی که اکنون در ایران مشغول فراگیری دروس اسلامی(آموختن چگونگی ظلم و تعدی نمودن بر مردم) هستند؛ نه فقط برای شخص خودشان، بلکه برای همسران و بچه های خویش هم، نیازمند به مسکن و پول کافی، جهت گذران زندگی خود و ایشان می باشند!

پس شکی نیست، که مبالغ زیادی از حقوق مادی و معنوی مردم ایران(که به خودشان داده نمی شود)؛ از این طریق به حساب ملاهای آینده ریخته می شوند؛ تا حضرات با طیب خاطر، هم درس شان را بخوانند؛ و هم بدون کوچک ترین مشکلاتی، امورات زندگی خود و خانواده های خویش را بگذرانند. در کشوری که از هم اکنون مشخص گشته، که دولت مفلوک حکومت دزد و جانی اش، جهت اداره کشور در سال آتی، مبلغ صد و پنجاه میلیارد تومان کسری بودجه دارد. مدیران آن چگونه به خودشان اجازه می دهند؛ که با وجود چنین کسری خفت باری، به جای رسیدگی کردن به اوضاع خراب اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مردم در مملکت، دارائی ملی آنها را، برای تربیت کردن مشتی جاسوس و تروریست هزینه بکنند؟ و درجه ی بی غیرتی این حکومت و دولتمردان آن، تا به آن حد بالا باشد؛ که با بودن چنین شکست موحش اقتصادی در حکومت منفورشان(کسری بودجه سال آینده)، به عوض حل نمودن مشکلات موجود کنونی مردم در جامعه، با آوردن اینهمه مفتخور اسلامی بیگانه به داخل کشور، و پرداخت کردن هزینه های سنگین زندگی زندگی ایشان، چنین ستم های بزرگی را بر این ملت روا بدارند؟!

فرض می کنیم، که هزینه زندگی این تعداد طلبه های بیگانه در ایران، از درآمدهائی تأمین بشوند؛ که یک مشت ابله از میان مردم کشور، با عنوان ” خمس، زکات، حق امام، رد مظالم” و دهها نام مزخرف و بی پایه و اساس دیگر، که آنها به پیشنمازهای مساجد محله شان می دهند. که بعید به نظر می رسد، جناب مرجع تقلید در بیت منفورش در قم، که همگی شان در پول پرستی همتا ندارند؛ هر چند هم که بوئی از انسانیت برده باشد؛ کل مبالغی را که از طریق نوکران ایشان، که در مساجد متعدد کشور، در مقام پیشنمازی مسجد محله شان کار می کنند؛ و این پول های بی زبان را مردم به آنها می دهند را دریافت نمایند؛ و همه آن را یکجا برای پرداخت کردن به طلبه ها اختصاص بدهند. حتی بخش های بزرگ آن را هم برای خودش کش نرود. باز همین طلبه های خودمانی و داخلی هم نمی توانند؛ که با ماهیانه های اندکی که به آنها داده می شود. هزینه های سنگین زندگی یک خانواده، مانند گوشت کیلوئی چهل هزار تومان را بپردازند!

به فدای سرتان که مجتهدان قم و مشهد و اسفهان، حق طلبه ها را به آنان ندهند. اما در مملکتی که فقط در پایتخت آنجا، نزدیک به هزار تن کارتون خواب وجود داشته باشند؛ که تعداد زیادشان هم تحصیلات دانشگاهی در مرحله کارشناسی را گذرانده اند. ننگی از این بزرگتر برای آن حکومت و دولت نخواهد بود. در سرزمینی که بر روی اقیانوسی از نفت و گاز طبیعی قرار گرفته است؛ و اینهمه مرد و زن و کودک و پیر و جوان تهیدست درون آن زندگی بکنند؛ حاکمیت و دولتمردان آن، نه صد در صد، بلکه هزار درصد، دزد و جانی و بی کفایت هستند!

 اگر حکومت خودکامه و دولت بی کفایت چنین حاکمیت جنایت پیشه ای، با علم به این واقعیت های تلخ زندگی مردم، ” کک شان هم نگزد.” ؟ یعنی که بر روی ملت این کهندیار ثروتمند باستانی، چنان خاک مرده پاشیده شده است؛ که نه موقعیت دردناک کنونی خودشان را درک می کنند؛ و نه به فکر آینده کودکان بیچاره خویش می باشند. و اجازه می دهند، تا که بدترین قوم و قبیله دنیا، با آوردن افزون بر 12 هزاز طلبه مفتخور خارجی به درون کشور، حق مسلم ایشان را، به جای پرداختن به خودشان، به کسانی بدهند که کمترین حقی در باره آن ندارند. پس چنین مردمی، مستحق دریافت نمودن تلنگر این بخش می باشند. که تا شاید در این رهگذر، و با کوفته شدن یک ” تلنگر ” محکم و چاق چله بر سر آنها، به یادشان بیآوریم: ” چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است” !

پس، از خواب خرگوشی و عالم بی خبری بیرون بیائید؛ تا هم خودتان را از اینهمه فضاحت و بدبختی برهانید؛ و هم نسل آینده تان را هشیار سازید: ” که هر حاکمیتی که با سلاح دین بر شما حکومت نماید؛ هیچگاه حقوق انسانی و اجتماعی یک ملت را، به ایشان نخواهد داد.” شاید با این کار بتوانید، گناه اینهمه ستم کشیدن و سکوت نمودن، در برابر این جانیان اشغالگر میهن تان را کاهش بدهید. و روزگار روشن آتی فرزندان تان را، به شام تیره ای که خودتان اکنون دارید بدل ننمائید!

محترم مومنی

مقاله قبلیدرخواست تعدادی از فعالان مدنی و سیاسی از مسوولان قضایی برای آزادی هر چه سریعتر مرتضی مرادپور
مقاله بعدییک مقام وزارت بهداشت: پارازیت‌ها در ابتلای افراد به سرطان موثر است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.