” تلنگر ” بخش دوازدهم، سرانجام کدام شان قرارداد را پاره خواهند کرد؟!

0
212

در یک فیلم مستند علمی، گزارش های خیلی جالبی، از منظومه های فضائی موجود در آسمان همه این افلاک مطرح شده بود. گوینده آن فیلم گفت، که دانشمندان تا کنون، دویست میلیون ستاره و سیاره را، که بیشترشان در منظومه خورشیدی خودمان، و در مسیر ” راه شیری ” وجود دارند را شناسائی کرده اند. دانشمندان همچنین تخمین می زنند؛ که میلیاردها ستاره و سیاره دیگر نیز در این جهان وجود داشته باشند؛ که هنوز هیچ ستاره شناسی، موفق به کشف نمودن آنها نگشته است!

توجه داشته باشید، که جهت شناسائی درصد کمی از این پدیده های آسمانی، تا چه مبلغی برای کشورهای دست اندر کار علوم فضائی، هزینه شناخت آنها، و مهیا ساختن ابزارآلات و مواد و ماتریال اولیه و نهائی این کارهای مهم خواهد شد؟ همچنین تصور بفرمائید، که به علت نیاز مبرم به ماده ای به نام بنزین، که سوخت بسیار زیاد موشک ها و ماهواره های فضاپیماها را تأمین می کند؛ در کدام قسمت از این کره ی خاکی، بیشتر از سایر بخش های دنیا است؟!

بدیهی است که پاسخ منطقی شما به پرسش بالا، قاره ی آسیا، بخصوص جنوب شرقی آن، به ویژه در برخی از سرزمین هائی، که در منطقه خاورمیانه، مخصوصا در حوزه خلیج همیشه پارس هستند باشد. آنگاه کمی اندیشه کنید، کشورهائی که علاقمندی زیادی به کشفیات فضائی دارند(بیشتر جهت آینده نگری و امکانات دسترسی به کراتی که ممکن است، موجودات زنده ای درون آنها زندگی بکنند.)؛ حتی اگر مانند ایالات متحده در قاره آمریکا، و روسیه در اروپای شرقی، که خودشان هم دارای اقیانوسی از نفت، در زیر زمین های ممالک خویش باشند. باز هم چشم طمع به نفت موجود در سرزمین های قاره آسیا، بخصوص در منطقه خاورمیانه، و به ویژه در سرزمین های موجود در اطراف خلیج همیشه پارس دارند. تا نفت های خودشان را ذخیره کنند؛ و نفت ارزان تری را، از ممالک دارای این طلای سیاه بخرند. تا که به همین بهانه بتوانند(مراوده اقتصادی با این کشورها در باب خرید و فروش این ماده معجزه آسا) روابط دوستی مستمری را، با ایشان به وجود بیاورند؛ که به این وسیله بتوانند؛ هم نفت آنان را به مصرف برسانند؛ و هم از دوستی و همپیمانی با ایشان بهره مند گردند!

چنین آرمان علمی بزرگی(دسترسی بشر به سایر کرات)، و مقوله پیشرفت های علمی در این باره، نیاز به هیچ توضیحی ندارد؛ که ممالک دست اندر کار امور فضائی، با کشورهائی مانند عربستان و ایران و کویت و عراق، که به ترتیب بزرگ ترین دارندگان منابع زیرزمینی نفت در حوزه ی خلیج پارس هستند. چنانکه امکان پذیر باشد، هرچند ظاهری با آنان دوستی کنند؛ و اگر این امکان نباشد، با به وجود آوردن تمهیدات موذیانه، هم نفت آنها را تقریبا به رایگان در انحصار استفاده خویش قرار بدهند. و هم درون آن کشورها، پایگاه های سیاسی – نظامی خودشان را برپا نمایند!

جهت سر و سامان دادن به چنین خواسته بزرگی، به دنبال دلائلی می گردند؛ که موارد بالا را برای شان شدنی کنند. ترفند فروپاشاندن حکومت پادشاهی ایران، و جایگزینی آن با حکومت روضه خوان ها و فالگیرهای ناقابل و بی هویت، موقعیتی بود که آمریکا به وجود آورد؛ و در این رهگذر، خودش را صد قدم از رقیب فضائی خویش، کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق جلو بی اندازد؛ کمک زیادی به آنها می کرد؛ اگر نوکرشان خمینی دجال، به آنها پشت نمی نمود؛ و به آن زودی، ” مرگ بر آمریکا ” را راه نمی انداخت؟!

بهانه فعالیت های هسته ای حکومت آخوندی در ایران، به ایشان کمک می کند. که اگر نتوانستند از درب وارد خانه ما بشوند؛ با هر کلکی که شده، خودشان را از پنجره های ایران به داخل آن برسانند. تا بیش از هزار گام از روسها پیشی بگیرند. روسها از دیرباز، می خواستند که با هر حیله ای، سیستم کمونیستی شان، را به درون مملکت ما سرایت بدهند. تا که ملت ایران را، دچار اوهام کمونیستی و مارکسیستی کنند؛ و مردم را علیه حکومت سابق کشور بشورانند. تا جلوتر از آمریکا، از مواهب موجود در سرزمین ما سود ببرند. که در این رابطه از رقیب خویش سکست خوردند!

همه می دانیم که بر سر گفتگوهای موسوم به ” مذاکرات هسته ای 1+5 با جمهوری اسلامی” چه آمد؟ و چه نتیجه ای نصیب طرفین این سناریوی هنوز پایان نیافته(که به این زودی ها هم به پایان نخواهد رسید.) گردید. از آن پس، گاهی مقامات حکومتی رژیم آخوندی، و گاهی نیز نمایندگان کنگره آمریکا و مجلس نمایندگان ایشان، ژست هائی در مورد منحل نمودن توافق جامع، میان ایران و پنج به علاوه یک را گرفته اند. تا با این روش بی حاصل، بر روی تمایل صد در صدی خودشان به نتیجه این قرارداد، ماسک دروغینی از نارضایتی خویش را بگذارند!

پرزیدنت باراک حسین اوباما، با آن نمایشات دیپلماسی مآبانه خودش، روابط ادامه دار پنهانی حزب دموکرات آمریکا با آخوندها را تثبیت کرد. اما اکنون که دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب این کشور گشته است. همان ژست های پیشین، منتها با دکوراسیون دیگری را ارائه می دهد. البته سید علی خامنه ای نیز، در چند سخنرانی خودش، تلاش کرد که چنین ژست هائی را به نمایش بگذارد. ولی به دلیل گرفتاری های زیادی، که اختلافات مقامات درون این رژیم اشغالگر و خودکامه وجود دارد؛ نتوانست حق مطلب را ادا کند. و مراتب نوکری خویش به ارباب استثمارگر غربی خودشان نشان بدهد. آنچه که مسلم است، موضوع ” برجام = برنامه جامع اقدام مشترک” در حال حاضر تنها وسیله ای است؛ که به راحتی مردم سراسر جهان، بخصوص دو ملت ایران و آمریکا را، چنان بر سر کار پاره گشتن این توافق پوشالی قرار می دهند. که آقایان از هر دو طرف، به منافع شخصی خویش بپردازند. باز آمریکائی ها، به خاطر حضور دموکراسی در کشورشان، خیلی هم نمی توانند سر ملت شان را کلاه بگذارند. اما در ایران کنونی، که با حاکمیت مشتی شارلاتان شیاد و آخوندهای قالتاق و سود پرست اداره می شود؛ که فقط در صدد ربودن همه دارائی های مردم ایران می باشند. نه فقط در این مورد خاص، بلکه در همه زمینه ها، چنان کلاه گشادی بر سر ملت ایران می گذارند. که نه فقط حقایق را نبینند؛ بلکه این ملت اسیر، به موجودیت خودشان هم شک داشته باشند!

بنابراین، نه آنکه هیچ سندی در مورد توافق هسته ای پاره نخواهد شد؛ بلکه چه بسا به دلیل همچنان بسته نگاه داشتن دست روسها، و پیش بردن برنامه های خودشان در تمامی زمینه های موجود، دست اندر کار تعیین و امضای قراردادهای دیگری خواهند شد؛ که هیچ نیازی به پاره کردن آنها مشهود نباشد؟!

بنا بر این ناچاریم، که همگی مان به عنوان ملت دربند ایران، ” تلنگر ” های جانانه را، هم به مغزهای زودباور خودمان، و هم بر هوشیاری به خواب رفته خویش بزنیم. که… چرا نشسته ایم و امروز و فردا می کنیم؟ اگر در موقعیت کنونی نجنبیم؛ اگر همچنان باز هم اجازه بدهیم؛ که در این خواب خرگوشی خویش باقی بمانیم؟ بلائی بر سرمان خواهند آورد؛ که شرایط کنونی عراق و سوریه و افغانستان، همینطور ترکیه که بی نصیب نمانده است. در حال تجربه کردن نتایج ساده انگاری های خویش می باشند!

محترم مومنی

مقاله قبلیدستگیری یک عکاس و خبرنگار و همچنین یک فعال محیط زیست در شهر خرمشهر
مقاله بعدیدر صورت وقوع جنگ اسرائیل و دولت‌های عرب را نابود می‌کنیم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.