ترسیدن، به هر دلیلی و از هر کسی و هر چیزی، نکته ای جدید نیست. این عارضه روحی – روانی، فقط متعلق به آدمها هم نیست؛ چون که حیوانات نیز، هر چه که باشند و به هر موقعیت جغرافیائی که تعلق داشته باشند؛ نیز در شرایط خاصی از عوامل اطراف خودشان واهمه دارند. بخصوص اگر به طور غریزی، خطر حضور آن مورد ترسناک در پیرامون خودشان را احساس بکنند؛ ناآرام تر و پرشتاب تر هم می شوند. بارقه ی ترس ایشان نسبت به آن مورد وحشت آفرین، جرقه های آگاهی دهنده خودش در مغز آنها را، بارها و بارها متجلی می کند؛ تا او بتواند به درستی خودش را از آن مهلکه ی ترس آور برهاند. اما در مورد مردمان گیتی، این امر جلوه دیگری دارد؛ که در ظاهر بسیار عجیب نمایان می گردد؛ چرا که در بیشتر مواقع، آنچه که موجبات وحشت یک فرد از چیزی را فراهم می آورد؛ هیچ دلیل بارزی برای ترسیدن دیگران از آن وجود ندارد. ولی در نهان و در باطن امر، آن حس واهمه برانگیز که به وی الهام گشته است؛ می تواند کاملا منطقی و حتی علمی نیز باشد!
ما آدمها، ظاهرا فقط از مجهولات و مسائل هولناک نادیده، بیشتر می ترسیم؛ و از آنچه که برای ما ناشناخته است؛ واهمه ی زیادتری داریم. اما در نهان و در باطن خودمان، حتی از همنوعان خویش، و آنچه که در برابر ما موردی وحشتناک را به نمایش بگذارد هم وحشت داریم. به ویژه اگر، آن همنوع و یا آن مورد خوفناک، در ظاهر امر هیچ شباهتی به ترس آورنده ها نداشته باشد؛ ولی چون ما از باطن خبیث و افکار پلید او خبر داریم؛ به سبب همین شناخت ضمنی که از وی در وجودمان حس می کنیم؛ چنانچه با توان و نیروی بدنی ما یکی باشد؛ یا کم زورتر و کوچک تر و ناتوان تر از خود ما نیز باشد. باز هم از آن مورد خاص، ترس و وحشت فراوانی بر وجود مان مستولی می گردد!
مسأله ی ” ترس ” ما از دیگران، یا ” وحشت ” آنها از ما، بستگی به موارد گفته شده در بالا دارد. هر چند که امر ترسیدن از چیزی یا کسی، در نفس عمل مردود می باشد(چون بالاخره هر شخصی دارای توانائی های فردی خودش هست؛ و می تواند در رابطه با مقابله نمودن با یک مورد وحشت آفرین، از نیروهای بدنی و فکری خویش بهره مند گردد. و عامل به وجود آورنده آن ترس کاذب را، در نهاد خودش خنثی و بی اثر کند.)؛ ولی نکاتی هم وجود دارند، که گاهی از اوقات، مورد ” ترسیدن ” از کسی یا چیزی را، منطقی و اجتناب ناپذیر می گردانند!
ترس از بر باد رفتن آبرو، مضمونی است که با درست اندیشیدن، و کارهای صحیح انجام دادن مرتفع می گردد. ولی ترس هائی هم وجود دارند، که شاید در درجه اهمیت به اندازه ” آبرو ترسی ” نباشند. اما چنانچه فرد را با خطراتی جانی و مالی و موقعیتی مواجه نمایند؛ مهم و توجه کردنی می نمایاند. مردم یک سرزمین به طور عادی، از حکومت های جابر و ستمگر درون کشورشان، از بیم جان و مال و آبروی خویش، به گونه ای ناآگاهانه از آنها می ترسند. چرا که از یک حقیقت آشکار غافل هستند؛ که فقط ایشان نیستند که از آن حاکمیت واهمه برانگیز وحشت دارند. بلکه آن جانیان نیز، به همان اندازه، شاید هم بیشتر از مردم آن سرزمین، از همان مردم وحشت زده از حکومت، بسیار بیشتر ترس و واهمه دارند!
چنانچه آدمی دریابد، که آن جنایتکاران وحشت آفرین را، از روی یکی دو پله ای که همین مردم آنها را بر روی آنها ایستانده اند پائین بیاورند. و ایشان را در سطحی مساوی خودشان که بر روی آن قرار دارند بکشانند؛ خواهند دید که این، آنها هستند که از این مردم بدون سلاح های رزمی، و بی بهره از امکانات ظاهری، در حد مرگ خود و حکومت شان وحشت دارند!
چنانچه مردم از این حقیقت آشکار(قوی تر بودن خودشان از آن جنایتکاران حاکم) آگاهی داشته باشند؛ به درستی درخواهند یافت، که چه عبث و بی جهت، از آن ستمگران در وحشت و واهمه بوده اند. زیرا، آنچه که مردم را به اشتباه می اندازد، ساختن یک نمای بزرگ از توانمندی دروغین این وحشت آفرینان است؛ که آنها در فکر خویش از آنها چنین غول های ترسناکی را ساخته اند. ولی وقتی که آن اشغالگران بی هویت و ضد ایرانی را، در سطح خودشان بازگردانند؛ و از آن دو سه پله ای که خودشان این تبهکاران را بر روی آن گذاشته بودند؛ پائین بکشانند و به آنها بنگرند؛ خواهند دید، که چشم های دشمنان شان از زور وحشت از همین مردم عادی، در حال ترکیدن است!
داشتم در ذهن خودم، موضوعی را برای درج مطلب این شماره از ” تلنگر ” آماده می کردم. که ناگهان یک پست دیجیتالی از کربلا، به مغزم خطور کرد. وقتی آن پست الهام گونه را گشودم، تا به مطالعه و تجزیه و تحلیل آن بپردازم؛ پیامی از امام حسین شیعیان جهان، و خدای پنجم ایشان(الله، محمد، علی، حسن و حسین، که پنج مرجع مورد پرستش مسلمانان شیعه در دنیا، بخصوص در میان شیعیان بی منطق و خرافه پرست درون ایران) بود؛ در ذهنم بارقه ای از آگاهی درخشاند؛ آگاهی مطلق نسبت به موقعیت کنونی مردم کشورم، در باره ترس بی منطق ایشان، از یک مشت آخوند بی سر و پای دیروز، و میلیاردرها و بیلیونرهای کنونی، که همین مردم گرفتار آمده در چنگال رژیم مستبد و جنایت آفرین اسلامی، خودشان آنان را بر سر کار آوردند و به آنان قدرت دادند بود. که امر بالا(ترس از قوی ترها) را برایم توضیح داد!
او به من پیغام داده بود؛ که به ترسندگان محترم از پیروان بی خرد او(رژیم جنایتکار آخوندی) تلنگری بزنم و بگویم؛ امام تان از مردمان ترسو خوشش نمی آید. او دلاوری شما را طالب است؛ نه بزدلی و ضعیف نمائی تان، در برابر آنهائی که، خودتان ایشان را آدم کردید و بر سر کار آوردید. او(حسین) ترس شما از ایشان را، مضحک و غیر منطقی و نادرست می داند. هم او، به شما پیام داده، که….. از کسانی نترسید که آنها خودشان از شما در وحشتی آشکار به سر می برند!
بیشتر مردم میهن آریائی ما نمی دانند؛ که سران ددمنش و جاهل جمهوری مفلوک اسلامی، خودشان به خوبی بر وحشت بی دلیل شما از ایشان واقف هستند و به آن پوزخند می زنند. به خواسته همان امام تان، که نزد شما قهرمان قهرمانان است؛ تعداد خودتان با تعداد دشمنان تان را، در کنار هم بگذارید؛ سپس با مقایسه میان این دو رقم، که شما را، به چنین امرمهمی هشدار می دهد. تا توجه داشته باشید، که موارد ” کمیت ” و ” کیفیت ” در امور خاصی، نکاتی هستند؛ که در کنار ” تفکر صحیح ” و ” منطق عملی ” تأثیرات مناسب را به وجود می آورند!
تفکر صحیح شما(نجات دادن میهن تان از یوغ استبداد آخوندی)، بر اساس منطق عملی تان، که آزادسازی کشور همیشه سرفرازتان، از اسارت نزد قومی ریا کار و بی خرد و مستبد و جبار است. چنان کیفیتی در وجود شما به وجود خواهد آورد. که با توجه به کمیت حداکثری شما، نسبت به کمیت حد اقلی دشمن تان، ملاتی از امید به پیروزی آرمان تان، جهت حس برتری خویش در مقابل آنها می شود. که به راحتی می توانید همه ی درزهای خالی میان اراده تان را، با آن ملات معجزه گر پر کنید. و برای یک کارزاری که نتجه حتمی اش، جز پیروزی شما، بر دشمن اشغالگر و جنایتکارتان نیست. با چه سهولتی و با کم ترین زیان احتمالی، تحقق می یابد و به وقوع می پیوندد!
تا جائی که از خودتان خواهید پرسید: ” این کار اینقدر آسان بود و ما نمی دانستیم؟! “
محترم مومنی