” تلنگر ” بخش بیست و هشتم، تفاوت وبازدگی با آخوندزدگی!

0
271

اصولا چهار حرف ” زدگی ” که پسوندی برای بیان گزیده شدن به وسیله حشرات و خزندگان سمی است؛ معمولا پس از نام این جانوران موذی قرار می گیرد. مانند مارزدگی، عقرب زدگی، زنبورزدگی، پشه زدگی و امثال چنین گزیدگی هائی، اما گاهی نیز ویروس یا باکتری های طاعون و سل و وبا و….. آدمی را مورد گزش خودشان قرار می دهند؛ و او را دچار چنین بیماری های خطرناک و مهلکی می نمایند. اما از وقتی که مجموعه ای از حیوانات به غایت مسموم و خطرناک و وحشی، همچون سران حکومت بدنام و خبیث و جانی رژیم ملاها در ایران صاحب رأی و اراده و قدرت گشته اند. بر انواع گزش های نام برده در بالا افزوده شده است!

 از باب آنکه خطر گزش این جانوران صد در صد کشنده و قاتل، بسیار بسیار بیشتر از انواع گزندگان نام برده شده در بالا می باشد؛ اثرات مرگ آور گزیدگی از طریق این جانیان، فقط موجب مرگ گنهکاران جامعه نمی گردد؛ بلکه وسعت دامنه ی خطرآفرینی های این حیوانات سمی و مرگ آور، تا حدی گسترش دارد؛ که اگر موجب مرگ بی گناهان نشوند؛ که در اکثر مواقع می شوند و شده اند؛ آنان را به خیلی از بیماری های بی درمان مبتلا می کنند؛ که نمود وجود مسمومیت از طریق حضور این گزندگان در جامعه کنونی در ایران، تا به جائی ادامه یافته، که آثار مخوف شان نه فقط صد پله، بلکه هزاران پله خطرناک تر از نوع اول انتشار سم وجود این جانوران مسموم کننده، در میان آحاد افراد کل جامعه در ایران امتداد یافته است!

بیماری هر چه که باشد، به دو طریق قابل مشاهده است. هم از ظاهر مردم می توان به بیمار بودن شان پی برد؛ و هم از بازتاب های روانی آنها مشخص می شود که به نوعی از انواع بیماری های جسمانی و روانی مبتلا گشته اند. در بخش بیماری های مربوط به جسم آدمها، حتی اگر مربوط به اندام درونی ایشان باشد؛ جلوه هایی ظاهری مانند حالت تهوع و خارش و بی حالی و تب شدید یا ضعف بسیار، به اضافه علائم پوستی و دیگر مشخصه ها را نیز دارند؛ که نشان دهنده بیمار بودن آنها می باشند. اما چنانچه ناخوشی های مردم روحی و روانی باشند؛ از روی ظاهر ایشان نمی توان به این مهم پی برد. بلکه می بایست به واکنش های روح شان که در بازتاب های روانی آنها قابل توجه و درک کردنی هستند توجه بشود؛ تا به واقع بتوان از بیمار بودن آنها آگاه شد!

انواع بی حالی ها، کم حوصله بودن ها، بی توجهی به محیط اطراف، پرخاشگری و خشمگین شدن های متناوب، شرارت های عمد و غیرعمد، حمله های عصبی و عدم تعادل در رفتارهای عادی یک فرد، لذت نبردن بیمار روانی از هیچ چیز حتی هنگام خوردن و نوشیدن، و یا از خواب و استراحت، بی تفاوت بودن شان در مورد مسائل خود و محیط اطراف ایشان، و آنچه که از خوب و بد درون اجتماع شان وجود دارند. تمامی و همه اش، نمونه هائی از مواردی به بیماری های روانی آنها هستند؛ که در اثر وجود خطرناک ترین حیوانات سمی در محیط زیست شان، به این دسته از بیماری های خطرناک روحی مبتلا شده اند!

این هم میهنان بیمار که هم جسم و هم روح و روان شان مسموم شده است؛ چون از پیش ترها یعنی از دست کم سی و هشت سال قبل، خودشان را نسبت به حملات چنین ویروس کشنده ای واکسینه نکرده اند؛ و از طریق این جانوران مسموم کننده، به ناخوشی و بیماری خطرناک ” آخوند زدگی ” به بسیاری از بیماری های خوش خیم و بدخیم آلوده و مبتلا گشته اند. اگرچه که نخستین قربانیان کشته شده و مرده و نیمه مرده و بی رمق این سم خطرناک نیستند؛ اما شایسته است، جهت آخرین آنها بودن، ضمن مداوای خودشان از آثار حضور این جانوران زهرآلود، برای حفاظت از خون پاک کسانی که هنوز خردسال می باشند و تحت مراقبت های خودشان هستند. هر چه زودتر به دو کار خیلی مهم بپردازند!

جهت رها شدن خود از بیماری وخیم آخوندزدگی، و برای ادامه نیافتن حضور و موجودیت این سم کشنده در کشورشان، و برای معالجه خود از شر آنچه که مبتلای شان نموده است. به دنبال پیدا کردن ” پادزهر ” برطرف کننده این بیماری مهلک جسمی و روحی روانی خویش باشند. و به خاطر حفظ کردن موجودات بی گناهی که فرزندان و نوه های آنها هستند؛ از هم اکنون و با سرعتی زیاد، ایشان را نسبت به تمامی انواع ” آخوند زدگی ” مانند( بی آبروئی، بدنامی، پرمدعائی و پلشتی، تهاجم، ترس و جبونی، جهل و ناآگاهی، چولوفتی و بی حالی و بی بخاری و بی غیرتی، خرافه پذیری و خرافه پرستی، دینزدگی و شیطان پرستی، حقارت و ذلت و گمراهی و ضلالت، بد طینتی و خودخواهی و مردم آزاری، و بسیاری دیگر از عواقب و نتایج آخوند زدگی واکسینه کنند؛ تا که آینده این افراد بی گناه و ناتوان را، از شر فتنه گری ها و قتل و غارت، به دست عده ای تازی تبار و اشغالگر، مصونیت ببخشند!

پادزهر معالجه کننده خودشان، و واکسن پیشگیری کننده از ابتلای عزیزان شان به سم کشنده ” آخوند زدگی” را، در هیچ دکان عطاری نخواهند یافت. چرا که این مواد، در بطن هستی آنها وجود دارد و خریدنی نیست. ایجاد انگیزش تحرک میهن پرستانه، و پردازش به آموختن روش های گوناگون مبارزه، علیه دارندگان این سم کشنده و مرگ آفرین، ضمن به وجود آوردن اتحادی کارساز و گسترده در میان خودشان، به ایجاد یک همت عالی به بزرگی میهن باستانی ایشان نیازمند است!

یا با احساس مسؤلیتی نجات بخش به این مهم خواهند پرداخت؛ یا که در انتظار دریافت نمودن چندین گروه از ” تلنگر” های جانانه باشند. که کاری ترین آنها را، همین فرزندان خردسال و بی گناه ایشان نثار آنها خواهند کرد. چرا که در آینده ای نه چندان دور، وقتی که همین اطفال نونهال، رشد کنند و به سنین جوانی و بزرگسالی برسند؛ حتی چنانچه به امید پروردگار یگانه و آفریدگار یکتای ایران و ایرانی، این عزیزان از آسیب و سرایت ویروس های خطرناک بیماری های برشمرده در بالا مصون مانده باشند. باز هم نخستین و فعال ترین معترضین به والدین خویش خواهند بود. و بسیار تحکم آمیز و طلبکارانه از آنها جویا خواهند شد؛ شما که خود دردمند بودید، چگونه برای عدم آلوده شدن فرزندان تان به چنین بیماری نابود کننده ای، کوچک ترین اقدامی نکردید؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیفرد متهم به جاسوسی برای جمهوری اسلامی در دادگاه برلین
مقاله بعدیکاشت درخت سرو وگیلاس به یاد رشیدی و کیارستمی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.