تفاوت هیتلر نود سال پیش با هیتلر کنونی! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
817

آدولف هیتلر سیاستمدار آلمانی، متولد ۱۸۸۹ در اتریش مجارستان بود( در آن زمان اتریش سرزمین کوچکی در مجارستان و هنوز به استقلال نرسیده بود. ) ؛ دیکتاتور حدود نود سال پیش، دوران سربازی اش را در آلمان، که مقارن با جنگ اول جهانی بود گذراند؛ در همان زمان بود که هیتلر به حزب کارگری « سوشیال ناسیولیست » آلمان پیوست. در این حزب به سرعت مدارج بالاتری را پیمود. تا به ریاست آن حزب منصوب گشت!

پس از رسیدن به مقام صدر اعظمی کشور آلمان، به خاطر تنفری که از یهودیان زادگاهش ( اتریش ) داشت؛ حملاتش به کشورهائی که بیشترین شهروندان آنها از پیروان آئین یهودی بودند( مانند لهستان و هلند ) را آغاز کرد. وی در پس از پیروزی اش بر دو کشور لهستان و هلند، به دو اقدام بسیار مهیب و وحشیانه و غیر انسانی دست زد؛ که وحشی ترین رهبران تاریخ هم آن را انجام نداده بودند!

وی در این دو سرزمین « زندان آشویتس » و « کوره های آدم سوزی هولوکاست » را، جهت زندانی کردن و سوزاندن تعداد زیادی از یهودیان ممالک آن زمان، که علیه دیکتاتوری او به مصاف با وی رفتند ساخت؛ و با حمله متفقین ( آمریکا و کشورهائی در اروپا به آلمان هیتلری و ایتالیا که در آن زمان همفکر هیتلر « موسولینی » رهبری آنجا را بر عهده داشت و به « متحدین » شهرت یافته بودند. باعث رخ دادن دومین جنگ جهانی در دنیا گردید. همان موقع بود که دیگر ممالک اروپائی و نیز ایالات متحده آمریکا به مصاف با او رفتند؛ و هیتلر و موسولینی را در جریان همان جنگ ویرانگر شکست دادند!

اکنون پس از حدود هفتاد و هفت سال که از پایان یافتن جنگ دوم جهانی می گذرد؛ هیتلر دیگری هم در ایران به قدرت رسیده است؛ که آبروی « آدولف هیتلر » دیکتاتور را برده و در مقام توحش و جنایتکاری، روی او و سایر دیکتاتورهای تاریخ را نیز سپید کرده است !

نزدیک به چهل و پنج سال پیش، که چهره سرزمین ما، با شهریاری دو پادشاه ایراندوست میهن مان، با تلاش های رضا شاه کبیر و شاهنشاه آریامهر، از هر لحاظ درخشان گشته بود. با تبانی قدرت های بزرگ جهان و دشمنان حکومت پهلوی در برون و درون مرزهای ایران مان، چنان تاریک و سیاه گشته است؛ که دیگر نه فقط در عرصه سیاست، بلکه در تمامی زمینه ها نیز عقب مانده و در موقعیتی به سر می برد؛ که حتی در دوران دو جنگ جهانی اول و دوم هم چنین شرایطی را تجربه نکرده بود!

اکنون کسانی در میهن ما عنان اختیار مملکت را به دست گرفته اند؛ که به لحاظ جنایتکار بودن شان، تفاوت های بزرگ و متعددی با هیتلر دارند. دیکتاتو آلمان علیه پیروان دین یهود با آنها به جنگ می پرداخت. اما سید علی خامنه ای دیکتاتور جایگزین آدولف هیتلر، برایش « شهرام و بهرام » ندارد؛ و حرص و آز قدرت پرستی و جاه طلبی ها و ثروت اندوزی خود و خانواده و همدستانش، کم ترین مجالی به رهبر حاکمیت سفله پرور اسلامی نمی دهند. تا که بتواند به دنائت و پستی های خود و مزدورانش پی ببرد!

جنایاتی که او و نوکران وحشی اش در ایران کنونی زیر سلطه حکومت منفور آخوندی انجام می دهند؛ نه فقط با هیتلر، بلکه با هیچیک از ددمنش های تاریخ دنیا نیز قابل مقایسه نیست. هیتلر هر چه کرد( چه درون آلمان و چه در کشورهای دیگر ) از تنفر وی علیه یهودیان نشات می گرفت؛ که پیروان آئین یهود در زادگاه وی اتریش و در مجارستان با او نموده بودند. اما خامنه ای ستمگر همان جنایت ها را درون ایران و حتی علیه خودی های حاکمیت منفورش هم انجام می دهد!

برای نخستین بار در تاریخ حکومت آخوندی، روایتی درون گروهی از شیوه و عملکرد سازمان سرکوب این رژیم منتشر شده، که راویان، قربانیان تازه آن هستند. یک راوی حامی نظام در این افشاگری توضیح می دهد: که نیروهای سرکوب چطور با فحاشی و بی اعتنائی به مسائل اخلاقی، او را مورد ضرب و شتم قرار داده اند. یکی دیگر که روی تخت بیمارستان دیده می شود فاش می کند؛ که امنیتی ها او را با دستبند به تخت بسته بودند. زن دیگری هم توضیح می دهد که امنیتی ها با زنان متحصن با چه درجه از خشونت رفتار کرده اند!

اینهمه ظلم و ستم علیه مردمی بی پناه از کجا بر می خیزد و کدام شیطان لعینی چنین فرمان هائی را صادر می کند؟!

این جنایتکار همانی است؛ که موقع فرا رسیدن مرگ خمینی دجال، به اتفاق روباه مکار رژیم آخوند علی اکبر هاشمی رفسنجانی به جماران رفت. تا خودش را به جانشینی خمینی برساند. و کاملا مزورانه به مردم گفت: « جان ناقابلی دارم که در خدمت به اسلام و …… تقدیم می کنم. » ؛ اما فراموش کرد یا نخواست که بگوید: « افکار پلیدی در جسم و روان منحوسم دارم؛ که با پوشیدن « عبای یمانی » ، مرا با همه عیوبات فکری و عملی ام به جایگاه رهبری مسلمین جهان رسانده اند. » !

هر چند که ضرورت زیادی هم برای بیان این عبارات وجود نداشت. زیرا آخوند بودنش برای نشان دادن همه عیوبات روحی و روانی او و هم لباسان وحشی اش کفایت می کند؛ که اهالی تفکر و مردمان پاک سیرت تشخیص بدهند: که شیطان، شاگردانی پلیدتر و رذل تر از خودش دارد!

مقاله قبلیدرفشانی دو « قلاده » امام جمعه در مورد « حجاب اجباری »! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیلانۀ گنجشک‌های واجا در آلمان، کی گناهکار است؟ زهر فروش یا خریدار زهر!؟ بخش بیست و سوم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.