پس از انقلاب مشروطیت در ایران، روشنفکران و سیاست پژوهان آن زمان، به ویژه کسانی که بعد از انقلاب مشروطیت به شدت به بیماری روشنفکرنمائی مبتلا شده بودند؛ بعضی شان خود را ” لیبرال دموکرات ” می دانستند؛ ولی دسته ای دیگر از ایشان، از ” سوسیال دموکرات ” بودن خویش دم می زدند. در حقیقت مصیبت ” روشنفکر نمائی ” در میهن ما، با گرویدن جوانان به اصطلاح تحصیل کرده مملکت، به چپی های آن موقع، که با مطالعه چند کتاب معدود که در آن زمان به وسیله فعالان حزب کمونیست شوروی سابق، که پس از جنگ اول جهانی در آن کشور اعلام موجودیت کرده بود؛ در دسترس روشنفکرنمایان قرار می گرفتند. همچنین با سفرهای هر از چندگاهی که طبقات بالاتر و مرفه جامعه به خارج از کشور می نمودند؛ ایشان را(علاقمندان به سیاست روز در آن هنگام) بیشتر با مفاهیم بالا آشنا نمود. اما در عالم واقعیت، کار آنها و گرویدن ایشان به گروه بی خدایان، به نوعی دینزدگی و یا بیزاری از آن بود. که در اثر ادبیات بسیار منحط دینی قجرهای بی سواد و بی کفایت، بر شانه های جوانان ایرانی سنگینی می نمود!
از همان زمانی که انقلاب مشروطیت روی داده تا کنون، ” لیبرال دموکرات ” و ” سوسیال دموکرات ” ، یکی از موضوعات اصلی بحث ها و کشمکش های روشنفکران جامعه ما گشته است. البته در حقیقت، شرکت نمودن آنها در جلساتی که چنین مفاهیمی تم اصلی ایده های اعضای آن جلسه ها را تشکیل می دادند؛ خودش دست کم پنجاه درصد از رویش انگیزه روشنفکرنمائی در آنان قلمداد می گردید. ولی این امر، فقط به جوانان کشور مربوط نمی شد؛ بلکه بسیاری از میانسالان و گاهی نیز افراد مسن جامعه نیز، با تمایل زیاد به این جلساتی که ظاهر و باطن شان با همدیگر تفاوت های بسیاری داشتند می رفتند؛ و در مباحث موضوعات مطرح شده در آن نشست ها شرکت می نمودند!
مشارکت در جلسات روشنفکرمآبانه روشنفکر نمایان چپی و راستی، همانطوری که در بالا نیز آمده است؛ نوعی مبارزه منفی با دینمداران و خشکه مقدس های آن زمان هم محسوب می شد؛ عقاید خشک و بدون منطق و وهم انگیز دینی، که زیر سیطره ی حکومت بسیار فناتیک قوم قاجار، که بیشترین خرافه های مذهب شیعه را در میان مردم ایران رواج دادند؛ به اشکال گوناگون و در سراسر کشور به کار برده می شد. اما اختلافات میان لیبرال دموکرات ها و سوسیال دموکرات ها، پیوسته از پر اهمیت ترین موضوعات مطرح شونده در جلسات روشنفکر نمائی شش دهه اخیر در ایران محسوب می گردید. شاید بیشترین تجربه هائی که ما در باره این دو موضوع در این رابطه داریم؛ از روی دادن برخی مناظره های چپ گراها در جای جای ایران بود. که البته بسیاری از این گفتگوهای سیاسی، یا در دانشگاه های کشور میان دانشجویان و اساتید ایشان پیش می آمد؛ و یا در میان جمع حاضران در میهمانی های دوستانه و خانوادگی روی می دادند!
تا به حال و پس از دگرگونی حکومت شاهنشاهی و جایگزینی نامعقول آن با جمهوری اسلامی فناتیک تر و کودن تر و بی کفایت تر از سلسله قجرها، این نشست های سیاسی به ویژه در قالب روشنفکر نمائی، نه اینکه از بین نرفته است؛ بلکه نسبت به پیش از ظهور حکومت استبدادی و فاشیستی آخوندهای جنایتکار، و در اثر ریاکاری های سردمداران این رژیم عقب مانده، بیشتر هم شده است. و بسیاری از دانشجویان کشور، که دانش پژوهان رشته های متنوع سیاسی نیز هستند؛ رواج و رونق زیادتری هم یافته است!
باید و بهتر است که بدانیم، که تکلیف رابطه این دو با یکدیگر هنوز روشن نشده، و همچنان اغتشاش زیادی در تعریف مفاهیم این دو موجود است. که آیا دو مفهوم لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات مخالف همدیگر می باشند یا لازم و ملزوم یکدیگر هستند؟ این نکته ای ظریف، مشکل و در عین حال بسیار مهمی است.مشکل بودن آن کاملا دوطرفه است؛ این دو، بدون آنکه قرینه همدیگر باشند؛ پیوسته روبروی یکدیگر قرار می گیرند. چون که این دو مفهوم، چنانچه خالص و بدون پیرایه های زائد باشند(لیبرالیسم خالص یا سوسیال دموکرات خالص)، هر دو به غلط نفی کننده نظامی هستند؛ که ما به آن ” دموکراسی ” می گوئیم؛ و خواستار برقراری آن در میهن مان هستیم!
لیبرالیسم، نفی کننده دولت است، و اختیار مردم بر تعیین سرنوشت جمع را مختل می کند. سوسیالیسم هم به نوبه خود، هم به مکتبی اطلاق می شود که اصلا ایده آلی غیر از دموکراسی را طالب است؛ و ترتیبات دیگری را در اداره جامعه در تصور می آورد؛ و هم به گروه ها و افرادی که در دل دموکراسی، خواهان دادن اختیارات بیشتر به دولت هستند بها بدهد. به طور کلی و با توجه به مفاهیم لفظی این دو، ” سوسیال دموکرات ” ، هم می تواند با ” لیرال دموکرات ” سازگاری داشته باشد؛ و هم می تواند با ارائه ترتیبات دیگری برای اداره جامعه، اصلا لیبرال دموکراسی را از اساس نفی نماید و نپذیرد!
در سرزمین ما که بیشتر یک جامعه کشاورزی است، هیچکدام از دو مفهوم بالا، کوچکترین کاربردی در نظام اداره امور مملکت ندارد. شاید هم شکستی که گروه های مختلف چپی های به اصطلاح روشنفکر نما، در ایران خوردند و از حیطه ی اعتبار ساقط گشتند؛ عدم کاربرد این دو مکتب سیاسی در ایران باشد. رژیم آخوندی بلافاصله بعد از اشغال نمودن میهن ما، به نخستین کاری که پرداخت؛ فرو پاشیدن گروه های چپگرا و راندن ایشان به خارج از کشور بود. ولی پیش از روی کار آمدن، در خفا و پنهانی، از سم پاشی هائی که این دو گروه، و گروه های مشابه اینها در میان مردم ایران می نمودند؛ بیشترین بهره برداری ها را نمود؛ و با راه انداختن گروه جدیدی به نام ” مارکسیسم اسلامی ” جامعه کم سواد و بی اطلاع اجتماع ایران را فریب داد. اما پس از برقراری رژیم دزد و جنایت پیشه خودش، مارکسیست های اسلامی را نیز، در حد امکان نابود کرد!
محترم مومنی