تعبیر صحیح تر یا منطقی تری از اتحاد و همبستگی! محترم مومنی روحی

0
595

سالهاست که عده زیادی از ما مردم ایران، به ویژه آنانی که در رسانه های فضای مجازی فعالیت می کنند. در حال پیچیدن نسخه اتحاد و همبستگی برای همدیگر، و به خصوص برای هم میهنان درونمرزی خویش می باشیم. اصل موضوع بسیار پسندیده است؛ و نتایج درخشان این کار، از طریق کسانی که چنین نموده و به پیروزی های چشمگیری در برابر جریان مقابل خودشان هم رسیده اند. برخی از ما نیز آنها را به دست آورده ایم. اما تا کنون، به چگونگی ایجاد نمودن یک اتحاد سازنده و همبستگی کارساز میان خودمان، که صحیح تر هم باشد؛ اشاره زیادی نکرده ایم!

بارزترین نشانه ای، که ما از عدم آگاهی نسبت به این مورد داریم. دستگیر شدن تعدادی از دختران انقلاب، که علیه قانون حجاب اجباری رژیم ملاها قیام کرده اند؛ و در این رابطه خود را به خطر هم انداخته اند می باشد. تا کنون بر اساس گزارش های مطرح شده، حدود سی تن از این زنان و دوشیزگان دلاور ایرانی، به دست مزدوران رژیم آخوندی جمهوری پلید اسلامی دستگیر و روانه زندان شده اند. از این رنج آورتر، ماجرای پرت کردن یکی از این نازنینان از روی سکوی برق، که وی جهت نشان دادن مراتب همدلی خویش با دیگران مبارزان، بر آن ایستاده بوده است؛ که یک نامرد بسیجی یا سپاهی یا نیروی انتظامی یا لباس شخصی و یا هر مزدور دیگری، بدون رعایت شؤنات اسلامی!!!! دست کثیف اش را بر پشت او گذاشته، و وی را به طرف زمین هل داده و بر خیابان پرتاب کرده است. خانم اعظم جنگروی زن جوان ایرانی است؛ که در مصاف با ستمگران، و در کارزار مبارزه با حجاب اجباری، اکنون یکی از چهره های تابناک این شهامت پیشگی توسط خود او و سایر همرزمان اش در ایران گشته است!

در پی ادامه اعتراض های نمادین علیه حجاب اجباری به وسیله زنان حق طلب کشورمان، در روز پنج شنبه بیستم بهمن ۱۳۹۶ خورشیدی، فیلم جدیدی از مبارزات زنان ایران در این رابطه در فضای مجازی منتشر شد. در فیلم غم انگیز مربوطه نشان داده می شود؛ که دختری از نسل گردآفرید، بر روی سکوی پست برق در یک خیابان، به منظور هم آوائی با دیگر زنان مبارز در کشورمان، یکباره روسری از سر برداشت. مردم زیادی هم در آنجا جمع بوده اند. اما ناگهان دستی او را می کشد و بر روی زمین می اندازد؛ و سپس وی را بازداشت هم می کند!

خیلی زود هویت وی آشکار می گردد؛ « اعظم جنگروی » که خود را در حساب توئیتری اش فوق لیسانس هوش مصنوعی و رباتیک معرفی کرده است. پیش از اقدام خود توضیح داده، که با امید به اصلاحات، فعالیت سیاسی خودش را، در حزب مجمع زنان اصلاح طلب و حزب کارگزاران آغاز کرده بوده است. ولی وقتی در این دو مرکز نتیجه ای حاصل اش نگردیده، جهت رسیدن به ایده های اصلاح طلبانه ای که دارد(اصلاح وضعیت اجتماعی درون جامعه، نه اصلاح از دیدگاه جنبش سبز و عوامل آنها و بقیه اصلاح طلبان)، خود دست به کار انجام دادن آن می شود!

خانم اعظم جنگروی در این باره نوشته است: « خسته شدم، باید عمل کرد، شعار بس است. این کار را انجام دادم، این کار را برای آزادی انجام دادم. برای اتمام تمام قوانین و مقرراتی که علیه ما زنان است. تمام عواقب اش را هم می پذیرم.»!

تا این که بالاخره در روز پنج شنبه بیستم ماه بهمن امسال، به تبعیت از سایر هم جنسان خویش، روسری بر سر چوب گذاشت و بر روی سکوی برق ایستاد؛ تا سران جلاد حکومت ننگ آفرین اسلامی را، بیش از همیشه در چاه رسوائی ایشان سرنگون سازد. مساله حجاب و قانون اجباری پوشش موی سر برای زنان مسلمان، با این که مبنای دینی محکمی در مورد اجباری بودن آن در دین اسلام نیست. اما از ابتدای پایگیری انقلاب منفور اسلامی، حجاب را برای زنان اجباری کرده اند. از همان موقع تا کنون نیز، دوشیزگان و بانوان شجاع ایرانزمین، به هر طریقی که توانسته اند؛ مشغول شانه خالی کردن از این اجبار بدون منطق و ضد بشری هستند؛ که آن را با بیرون گذاشتن موهای شان از زیر روسری یا مقنعه، پوشیدن مانتو و شلوارهای تنگ و کوتاه، استفاده نمودن از رنگ های شاد به جای رنگهای مورد تایید آخوندها(سیاه و قهوه ای و خاکستری، چون در مدارس و دانشگاه و ادارات کشور، دختران دانش آموز و دانشجو، و خانم های کارمند ادارات و سازمان های دولتی، جز رنگ های نامبرده شده، اجازه استفاده کردن از رنگ های دیگر را ندارند.) ؛ بنابراین، هنگامی که اجبار در حجاب برای زنان در اصول و فروع دین اسلام وجود ندارد؛ ولی در حکومت غیر انسانی اسلامی، قوانینی که حتی کاملا مغایر با دستورات قرآنی شان نیز هست. را در نظام حکومتی خود بر زنان و دختران ایران تحمیل می نمایند. زنان نیکو کردار و درست اندیش و زیبا گفتار میهن مان، به هیچوجه نباید زیر بار چنین توهین های حاکمیت بی خردان در کشورشان بروند؛ و چشم و گوش بسته آنجه را ملاهای اشغالگر و سودپرست و قدرت طلب فرمان می دهند. را بدون پژوهش و اطمینان خاطر از درست یا نادرست بودن شان اجرا کنند!

در سوره بیست و چهارم کتاب آسمانی مسلمان ها!! سوره « النور » ، در چند آیه به روشنی در مورد مبحث حجاب مطالبی مطرح گشته است. جهت پژوهش در باره کشف « اعجاز ریاضیات قرآن »، که در سال ۱۹۷۴ میلادی، توسط یک شیمی دان مصری تبار، به نام دکتر رشاد خلیفه به اثبات رسید. او که در دانشگاهی در ایالت آریزونا در آمریکا استاد کارشناسی شیمی، و در ایالت کالیفرنیا در همین کشور، دانشجوی دکترای همین رشته بود. به شاگردان خویش تاکید می نمود؛ که موارد کشف و اثبات شده به وسیله وی را، خودشان هم کاوش کنند. بعد همه آن را بپذیرند. به همین خاطر من هم که با گروهی از دانشجویان مرد و زن ایرانی وی دوستی داشتم؛ و علاقه شدیدی هم به تحقیق مورد نظر داشتم. می بایست که چندین بار کل قرآن را مطالعه بکنم؛ و بعد یافته هایم را در جلساتی که داشتیم نزد همدیگر بیان و مطرح کنیم. در تمامی این موارد، هرگز به آیه ای در سوره ای از این کتاب دست نیافتم؛ که زنان مخصوصا مسلمان ها، مجبور و موظف به پوشاندن موهای خود باشند. اصولا در این کتاب که خودش می گوید: « هیچ خشک و تری در این دنیا نیست؛ که در کتاب وجود نداشته باشد. » ؛ می بایست که در جایی از آن اشاره ای به چگونگی پوشانده شدن موی زنان بیان می گردید. با این حال، در هیچ بخشی از آن، واژه « مو » را نمی بینید تا آن را بخوانید. در همان سوره نور که به مبحث حجاب پرداخته شده است؛ موضوع حجاب را برای پیروان دین اسلام و گروندگان به این آئین، به طور تقریبی اینگونه بیان می کند: « حجاب مساوی است با پوشاندن چشم از گناه » ؛ و این را هم ابتدا به مردان مسلمان گوشزد نموده، که چشم های شان را از انجام دادن گناه بپوشانند. به زنها نیز سفارش کرده، که گریبان شان را بپوشانند و دامان های بلند بپوشند؛ تا مرتکب فعل حرام نشوند.»!

حال دست اندرکاران دروغپرداز رژیم منفور اسلامی، چگونه چنین دروغ های آشکاری را بر خدا و پیامبرشان می بندند؟ به قول همین قرآن شان: « والله خیر باالصواب » ؛ اگر مردهای مسلمان نمی توانند و اراده پوشاندن چشم های شان از زنان نامحرم را ندارند؛ چرا باید زن های مسلمان جور آنها را بکشند؟ و اندام و گیسوان خود را با به کار بستن دستورات نادرست ملاهائی، که هیچگاه جز به مسائل شکم و زیر شکم شان، به چیزهای دیگر وابسته نیستند؛ را به طور کامل بپوشانند؟!

اکنون که زنان دلاور ایرانی بر آن شده اند؛ که با برداشتن روسری و مقنعه از سر خویش، این حقیقت آشکار را برای هم میهنان خود و سایر مردمان جهان آشکار نمایند. چرا در این باره از مساله بسیار مهم « اتحاد و همبستگی » به بهترین نحو ممکن استفاده نشود؟ اکنون که نزدیک به سی تن از این زنان آزادیخواه درون زندان های رژیم ننگین آخوندی به سر می برند. باید به این نکته توجه عمیق داشته باشیم. چنانچه در این باره، پیش از اقدام به هر کاری، مورد « اتحاد » و « همبستگی » را، از طریق درست آن به کار می گرفتند؛ شاید اکنون حتی یک زن مبارز هم درون شکنجه گاه های دژخیمان اسلامی نبود!

در زبان شیوای پارسی، ضرب المثل های زیبا و گویائی داریم؛ که سود جستن از مفاهیم بی همانند آن، بهترین چراغ فروزنده بر سر راه مردم خواهد بود. به طور مثال: « یک دست صدا ندارد» ، البته که چنین است؛ تا دو دست را بر هم نزنید هیچ صدائی از آنها بلند نمی شود. تا زمانی هم که این عزیزان هم میهن، به گونه تک تک به مبارزات حق طلبانه شان بر می خیزند؛ اگر همچنان یکی یکی بر روی سکوهای برق یا هر چیز محکم دیگری بایستند؛ تا فریاد خاموش خویش را به گوش همگان برسانند. هیچگاه آن نتیجه ای را که همگی ما و خودشان انتظار داریم را به دست نخواهند آورد!

آیا بهتر و درست تر نیست، که این عزیزان پیش از آن که به طور انفرادی به چنین کار مهمی بپردازند. این قضیه را میان خودشان همآهنگ نمایند؛ سپس به صورت گروهی و دسته جمعی، هر روز در یکی از خیابان های شهرهای مختلف کشورمان، آوای پر طنین صدای خاموش انقلاب شان را به تمامی دنیا نشان بدهند؟ ایرانیان چه مرد و چه زن، هوشمندی و ذکاوت شان بسیار زیاد است. آنها می توانند به طور برگزاری جلسات خصوصی میان کسانی که به آنها اطمینان دارند؛ و از دسته نوکران دشمن چهل ساله شان نیستند؛ برای رساندن خویش به این هدف والا و ارزشمند برنامه ریزی نموده و کارها را میان خودشان تقسیم کنند. اما از آنجائی که به طور گروهی نتایج بهتر و حتمی تری را به دست خواهند آورد. شایسته است که پیش از هر اقدامی، به مساله ایجاد اتحاد درست و همبستگی صحیح میان خودشان بکوشند. تا در این رهگذر، با خیال آسوده و بدون دغدغه خاطر به کار ملی – میهنی خویش اقدام نمایند!

محترم مومنی

مقاله قبلیدفاع الله‌کرم از احمدی‌نژاد
مقاله بعدیفاکس‌نیوز: ایران پایگاه‌ نظامی جدید در نزدیکی دمشق ساخته است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.