تحلیلی چند بعدی از انتخابات اخیر ایران؛ بزرگترین شکست داخلی در تاریخ کثیف رژیم ایران رقم خورد

0
313

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز (ssf)

هنوز کسی از دوستان اپوزیسیون خارج از کشورمان هست که مدعی شود، شرکت مردم در انتخابات تأثیری ندارد؟ نه فقط به سبب شکست سنگین باند روضه خوان ها و قاتلان وقیح روی صحنه که اعتراف داوطلبانه و بدون فشار و شکنجه بالاترین مقامات رژیم ایران از رسانه های رسمی رژیم، هم به اعدام های فله ای و قتل های همیشگی از زمان خمینی ملعون تاکنون (38 سال) و هم به دزدی، اختلاس، قاچاق و رشوه، تبانی و رانت. حتی در دادگاه نورنبرگ نازی ها این گونه به جنایت ها و جرم های شان اعتراف نکردند. به عبارتی، اگر رژیم سقوط می کرد و تعدادی از بالاترین مقامات روی صحنه رژیم دستگیر و محاکمه می شدند، هرگز این گونه به این جرم ها و جنایت های هم خودشان هم نظام فاسد و کثیفی که به نام اسلام علم کردند، اعتراف داوطلبانه نمی کردند؛ که برای ولع قدرت چنین پنبه خودشان و نظام شان را جلوی دیدگان مردم ایران و سراسر جهان زدند. فردا اگر دادگاهی تشکیل شود، همین اعترافات شان می شود، کیفرخواستی که در هر دادگاه قانونی با شواهد متقن قادر به محکومیت شان است. اپوزیسیون ایران سال هاست در خارج کشور بدنبال محاکمه رژیم و سران آن برای جنایت ها و قتل های فله ای شان است، اما اینک رژیم خودش داوطلبانه جلسه ای گذاشته و اعترافات بدون فشار و داوطلبانه شان به افکار عمومی سراسر جهان را گزارش کرده است! دیگر از این بهتر و دستاوردی بزرگتر می خواهید؟

مبارزات و انقلاب های دنیای امروز نه تنها علم است و با مطالعه مبارزات موفق وناموفق سایر ملل کسب می شود و نیازمند شناخت جامعه ای است که خواهان تحولاتی اساسی در آن از طرق مختلف هستید، اما مهمتر از آن، هنر است و نیازمند بو کشیدن فرصت ها و جرقه ها برای تهییج و هدایت مردم و مهمتر از همه،  باید روح زمانه را بشناسید و نبض مردم دست تان باشد. نه این که هیچ برنامه و توانایی در تهییج و سازماندهی و هدایت مردم نداشته باشید و با هر فراخوان تان حتی 10 نفر نریزند ایران به خیابان؛ به حمله نظامی و براندازی از آن طریق نیز امید نبسته باشید (بماند که برخی از اپوزیسیونی که اعلام مخالفت با حمله نظامی می کنند، اعتقاد واقعی شان نیست و اساساً جنگ طلبی را شعار آبرومندی در دنیای امروز نمی بینند، ولی دلشان با آن است)؛ به اصلاحات درونی رژیم نیز دلبستگی ندارید، بعد به مردم هم بگویید در انتخابات شرکت نکنند! پس منتظر معجزه نشسته اید تا ملاها و پاسداران جانی ساقط شوند؟! (یا شاید شما هم منتظر ظهور آقا امام زمان نشسته اید و خودتان خبر ندارید!). موکول کردن تغییرات به روش هایی به جز اصلاحات و انتخابات در صورتی که برنامه ای مشخص و تیمی توانا در تهییج و هدایت و حتی سازماندهی مردم نداشته باشید، نشان می دهد همان مبارزه منفی و مبارزه مدنی را که در کتاب ها و جزوه ها خوانده اید، درست نفهمیده اید. به خصوص که در ایران انتخابات مدت هاست هم خود سوژه و جرقه اعتراضات مدنی و تظاهرات مردمی را می زند و هم نیروی لازم برای اعمال اصلاحاتی جدید برای کسانی که با انتخاب مردم روی صحنه می آیند. مهمتر از آن، رژیم از ترس وقوع دوباره قیام 88 هنوز که هنوز است “وجود” آن را نیافته که “وقیحانه نتایج انتخابات را معکوس” جلوه دهد و به کانال های غیرمستقیم تقلب انتخاباتی (استفاده از شناسنامه مردگان، افترا زدن و تخریب رقبا، آدرس غلط دادن به مردم پیرامون کاندیدای رژیم تا آنان را –همچون سال 84- به عنوان اپوزیسیون جلوه دهند و به مردم بیاندازند و وعده های دروغین) روی می آورد که می بینید به سبب آگاهی بالای مردم –چه به شکل خودجوش و چه سازمان یافته- هر بار شکست می خورد و مردم به خوبی می دانند که چگونه رژیم را در انتخابات ضربه فنی کنند و هم تقلبات و تخلفات سازمان یافته رژیم به نفع یکی و دو کاندیدا را رسانه ای کنند؛ چیزی که اینبار حتی شورای نگهبان رژیم برای اولین بار بدان اذعان کرد (دستاوردی دیگر). در این انتخابات جدای از بزرگترین بازنده که “رژیم ولایت فقیه” است که خمینی ملعون پایه گذاری کرده و توسط جانشینانش به ولایت مطلقه فقیه (که شرک است و هر کسی که بدان اعتقاد داشته و پایبند باشد، موحد نیست و اگر بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است؛ حجت تمام) بدل شده و امری است از ابتدای بنیان گذاری رژیم نهادینه که به این دولت و آن دولت یا حتی این رهبر و آن رهبر محدود نیست. علاوه بر آن، تمام سران رژیم بازنده انتخابات بودند؛ جملگی اخلاق را باختند به انواعی از ترفندهای غیرانسانی متوسل شدند، و آنی که توسط مردم برگزیده شد، تنها میزان بازندگی اش کمتر از بقیه بود (چنان که رأی اکثریت مردم به او برای رأی منفی به کاندیدای حکومتی و مجری یکی از بزرگترین قتل عام های فله ای، همین طور رأی استراتژیک بود)؛ درضمن، بازندگان دیگر بعدی، کسانی بودند که باید بی طرف می شدند، هر چیزی بگویید بودند، الی بی طرف. نهادهایی که باید ناظر و مجری انتخابات باشند، هر یک به نفع کاندیدایی که خودشان بدان تمایل داشتند، تخلف کردند. مهمتر از همه، کاندیداهای اول و دوم روضه خوان ها  و کاندیدای نهادهای امنیتی–که حکومتی ها آن را اصلح می خوانند و طنزی مضحک بیش نیست- باز شکست سنگینی خوردند و چنان سیلی از رژیم مردم بیخ گوش شان نواختند که گفتند اصولگرایان و حکومتی ها و روضه خوان ها، آنان را ضایع کردند و اگر از نتیجه انتخابات مطمئن نبودند، چرا وی را بدان مهلکه کشاندند و عملاً سوزاندند؛ و خلاصه روضه خوان ها، آرزوی این که دولتی دست نشانده و از هر نظر مطیع شان را بر سر کار بیاورند، با خود به گور می برند. برنده اصلی، همه مردم بودند و به ویژه مردمی که با آگاهی به صحنه آمدند و باختی دیگر به رژیم چپاندند و جشن آن را نیز به ویژه جوان ها چند شبانه روز در نقاط مختلف ایران بر پا کردند، حتی در شهرهای کوچک –و بعضاً مناطقی روستایی که با تراکتور به صحنه جشن رفتند. همان مناطقی که کاندیدای رژیم با همان تیم امنیتی که سال 88 به نفع کاندیدایش، سیب زمینی توزیع کرده بودند، اینبار آرد مجانی توزیع کردند بودند و باز چون کاندیدای سابق شان، قول یارانه و افزایش یارانه را داده بودند. البته این را هم باید بیافزایم، که من اعتقاد دارم، رژیمی که پیش از انتخابات امکان کاندیداتوری آزادانه همه شهروندان ایران زمین را نمی دهد و تعدادی را دستچین می کند، از این سبب، انتخابات اش آزادانه و دمکرات نیست (و البته این بدان معنی نیست که تفاوتی بین همان کاندیداها نیز نیست) باید توسط حقوقدان ها و شخصیت هایی با اعتبار جهانی مثل برندگان جوایز نوبل و جوایز حقوق بشری که کشورهای خارجی و نهادهای مدنی و بین المللی به دهان شان نگاه می کنند، باید انتخابات را فاقد معیارهای واقعی دموکراتیک اعلام کنند (که البته بدرستی نیز تاکنون چنین کردند). این موجب خواهد شد که رژیم و انتخابات اش نتواند مشارکت مردم و رأی های منفی و استراتژیک را به حساب مشروعیت خود بگذارد. اما همین حقوق دانان و فعالان و نهادهای حقوق بشری نباید مردم را از شرکت در انتخابات منع کنند، و رهبران مردمی باید مردم را برای همین رأی های منفی و استراتژیک و هم اصلاحات به روی صحنه بیاورند. واقعیت این است که بسیاری از معیارهایی که در جوامع دموکرات هست، در جوامع دیکتاتوری و بسته، معیار نیست و بعضاً حتی معکوس است. در عرصه انتخابات، آرای بالای مشارکت مردمی در کشورهای دموکرات، معیار مشروعیت مردمی و رضایت از نهادهای سیاسی است و در جهان سوم درست برعکس، رأی بالا نشان دهنده میزان بالای دیکتاتوری و نهادهای سرکوبگر و فقدان بالای آزادی های مردمی و مدنی است (آرای بالای 90 درصد رژیم بعث عراق و سوریه و کره شمالی و بسیاری از انتخابات خاورمیانه با کاندیداتوری تنها یک نفر). در جوامع باز و تا حدی آزاد، نظرسنجی ها و نتایج شان تا حد زیادی یا واقعی است یا به واقعیت نزدیک است و میزان انحراف از پیش بینی ها بسیار اندک (در حد کمتر از 8 درصد)، ولی در جوامع بسته و دیکتاتوری، نتایج نظرسنجی ها قابل اعتماد نیست و مردم از ترس نظر واقعی شان را نمی گویند و آنچه را که حدس بزنند، نهادهای قدرت برایشان درد سر درست نمی کنند، تأیید می کنند. از این قبیل تفاوت در این دو نوع جوامع زیاد است. دوستان روشنفکر و تحصیلکرده ما در خارج از کشور در کتب علمی و سیاسی و افکار عمومی کلاسیک خوانده اند که میزان رأی هان مردم نشان دهنده مشروعیت مردمی است. با آن وجود، این نیز در جوامع دیکتاتوری و نیمه دیکتاتوری صادق نیست و مردم در این جوامع زمانی فوج فوج به سوی صندوق می آیند که هم بسیار ناراضی اند و هم می دانند که بدون سلاح به سینه جانیانی رفتن که به فرزندان شان رحم نمی کند، البته بدون خشونت نیست، تنها خشونت برای مزدوران نیست، بلکه اعمال خشونت از طرف حکومت به مردم معترض خیابانی هست (کشته و زندانی و زخمی)؛ پس هر اپوزیسیون خارج که مصر به مبارزه بدون خشونت از طرف مردم است، خودش به ایران تشریف بیاورد و سینه مقابل جانیان سپر کند! فراموش نکنیم، مبارزات مدنی و تظاهرات مردمی و حتی مبارزه منفی، برخلاف آن چه گفته می شود، فاقد خشونت و حتی جنایت نیست؛ منتها اعمال خشونت از طرف مردم معترض و اپوزیسیون نیست، بلکه از طرف نیروهای حکومتی و امنیتی و ضد شورش است. به عبارتی، آنانی که خشونت  می بینند همان هایی هستند که در سایر موارد مظلوم و مغضوب واقع شده اند و به همین خاطر به خیابان ریخته اند. یک رهبر مردمی، در قبال مردم بی دفاعی که گوش بفرمانش هستند و مظلوم واقع شده اند، بیشتر مسئول است و البته در مقابل هر انسانی مسئول است. فرستادن مردم با دست خالی به سوی دژخیمانی که تاکنون ثابت کرده اند به صغیر و کبیر رحم نمی کنند، نه تنها غیرمسئولانه است، که غیرانسانی است. یعنی ما خود در جای امن نشسته و مردم را به خیابان بکشانیم و به آنان بگوییم که حتی اگر به سوی شما شلیک کردند و دستگیرتان کردند و شکنجه دادند و تجاوز کردند، اقدامی خشونت آمیز بر علیه شان نکنید و تنها شعار دهید؛ تا همگان مرا رهبری طرفدار مبارزه بدون خشونت بدانند و چه بسا به من جایزه صلح نوبل دهند و در تاریخ نیز به نیکی یاد کنند!! حتی مبارزه منفی گاندی نیز اگر به جای استعمار انگلیس، حکومت کمونیستی چین بود، هند هنوز استقلال پیدا نکرده بود، کلی از مردم نیز کشته و قربانی شده بودند. همان گونه که در مورد دالای لاما می بینید و او در خارج از کشور حتی نمی تواند به راحتی با رهبران اروپایی و آمریکایی یک دیدار داشته باشد، چه رسد که تغییری را در درون جامعه تبت علیه حکومت کمونیست چین هدایت کند. پس در این جوامع راه حل چیست؟ راه حل مبارزه مثبت است؛ یعنی در عین تظاهر به حرف شنوی از خواسته های دیکتاتورها، عملاً در “نهادهای غیررسمی و رسمی” همان کاری را بکنید که خودتان می خواهید. حالا حکومت بدود بدنبال هزاران طرح و برنامه ای که به نام شعار حکومتی صورت گرفته، اما در عمل عکس آن انجام شده است؛ یکی از هزاران؛ که لو رفتن سند مترقی و انسان دوستانه 2030 یونسکو تنها یکی از آن هاست. امروز روضه خوان ها نه تنها از دولت و وزرای شان مطمئن نیستند که حتی از محافظان شان مطمئن نیستند که مرتب عوض شان می کنند. در کنار آن ها، بعد از 5 سال معلوم شد که چه کسی بی بصیرت است! پس مردم درست می گرفتند و این روضه خوان های حکومتی -که نظر بعضی به نظرشان نزدیک تر بود، و در همین انتخابات، او را رد صلاحیت کردند و او نیز طی نطقی در خوزستان و چند جای دیگر به درستی تو دهن شان زد- بصیرت نداشتند.

درضمن، تلفات ما با این همه دستاورد چه بود؟ یک نفر (رفسنجانی)؟ اشتباه می کنید: صفر. رفسنجانی وزنه ای بود که پس از این که توسط تیم امنیتی پشت صحنه به حاشیه رانده شد، روی صحنه حرف مردم را می زد و پشت صحنه با ساختار حکومت ساخت و پاخت می کرد و زمانی تندتر روی صحنه حرف مردم  را می زد که یا او را دوباره پس زده بودند یا می خواست کمی امتیاز بیشتری از ساختار قدرت صدقه بگیرد. او کسی بود که برای هر طرح براندازی حکومت امکان این برایش وجود داشت که چون یک نفوذی از درون اپوزیسیون، اطلاعات حساس به حاکمیت بفروشد و چه بسا در آخرین لحظات به عنوان مهمترین مهره نسل اول انقلاب، طی یک کرنش مفتضحانه، ساخت و پاختی با کشورهای خارجی بکند که قصد براندازی دارند و وقتی کار به آستانه سقوط رسید، در آخرین لحظات آن را نجات دهد. برای زمانی که ژنرال های کارآزموده پرزیدنت ترامپ روی کار آمده اند، و با شناخت از مشکل دوگانه داعش-رژیم ایران در منطقه، برای هر حمله ای نه فقط منتظر یک جرقه که یک بهانه اند، حذف رفسنجانی با آمریت تیم امنیتی و عاملیت سپاه حکومتی بزرگترین اشتباه شان بود.

البته کاندیدای حکومتی نیز درست می گفت که او را به صحنه کشاندند و ضایع کردند. نظر تیم امنیتی بر جانشینی او بود. روضه خوان ها به همین سبب او را به آستان قدس فرستادند. اما تیم امنیتی یکبار دیگر همچون انتخابات 84 گزینه خود را به گزینه نخست روضه خوان ها تحمیل کرد. اگر می خواهید به توانایی تیم امنیتی پشت صحنه پی ببرید، اتفاقاً انتخابات اخیر نمونه بسیار مناسبی است.

کاندیدای تیم امنیتی به صحنه کشانده شد، با یک مهندسی کم نظیر. ابتدا شورایی از اصولگرایان (جمنا) را تشکیل دادند و شورا بدون این که برخی داوطلب باشند، به رأی گیری پیرامون برخی گزینه های کاندیدای ریاست جمهوری پرداخت. هدف این بود که اگر اعتراض شود، چرا کاندیدای اصلح تیم امنیتی که اعلام آمادگی نکرده است، در لیست است، بگویند، دیگرانی نیز هستند که بدون اعلام آمادگی ما به عنوان کاندیدا در رأی گیری گنجاندیم که نخست محبوبیت شان را نزد اصول گرایان محک زنیم. طی چند رأی گیری به چند گزینه رسیدند که هم شامل گزینه خودشان و هم روضه خوان ها بود. با جدّی شدن موضع و کسب بالاترین رأی جمنا، کاندیدای تیم امنیتی اول وسوسه و سپس رسماً از طرف اصولگریان دعوت به شرکت در انتخابات شد و او نیز بدان دل سپرد. پس تیم امنیتی علارغم نه تنها میل روضه خوان ها به عنوان نامزد اصلح- بلکه با وجود مخالفت خود کاندیدا، درحقیقت وی را به صحنه کشاند. اما قرار نبود که او به عنوان کاندیدادی اصول گرایان معرفی شود و برای تیم امنیتی پرواضح بود که او به محض مطرح شدن به عنوان کاندیدای حکومتی همچون تقریباً تمامی انتخابات گذشته، به سرعت آرای مردم را به نفع دیگران می بازد. پس باید همچون انتخابات سال 84 با نقاب یک کاندیدای مستقل و مخالف دولت و حتی مخالف بخشی از حاکمیت به صحنه بیاید و زمانی مردم بفهمند که چه کلکی خورده اند، که او را بر مسند قدرت نشانده اند. پس او شروط جمنا را نپذیرفت و جمنا علارغم آن، او را کاندیدای اولش معرفی کرد! اول از همه نیز با قیافه ای حق به جانب، نامه ای اعتراضی به صدا و سیما نوشت و آن مرکز حکومتی را از جانبداری از کاندیدایی خاص برحذر داشت، تا به خیال خود با یک تیر دو نشان زده باشد: ا-هم جلوی مردم قیافه کاندیدایی نه فقط مستقل که “ضد حاکمیت مسلط” جلوه کند و مردم نیز در گذشته هر کسی را که تلویزیون رسمی رژیم رویش تبلیغ بیشتر می کند، از لیست خط می زنند و به هر قیمتی شده حتی رأی به بد می دهند تا از رأی به بدترین ممانعت به عمل آید. 2- صدا و سیما را به عنوان مدافع دولت مستقر -که کاندیدای اصلی رقیب اش در انتخابات اخیر نیز بود، معرفی کند و درحقیقت برای دولت نوعی ضدتبلیغ کرده باشد. برآورد تیم اطلاعاتی این بود که بخشی از آرای کاندیدای خودش از طریق رأی دهندگانی تأمین می شود که همواره خواستار تغییر وضع موجودند؛ به شرطی که انتخابات به سوی دوقطبی کاندیدای تداوم وضع موجود با کاندیدای خواهان تغییر وضع موجود کشیده شود. پس علارغم خواست و برآورد روضه خوان ها، انتخابات به سوی دوقطبی کشیده شود و دقیقاً با حذف رئیس جمهور سال 88 که دیگر کاندیدای انتخابات اخیر بود، عملاً دوقطبی به وجود آمد و دلیلی دیگر بر بی بصیرتی روضه خوان ها.

تیم امنیتی با دقت تمام می خواست همچون انتخابات 84 که گزینه نخست روضه خوان ها کسی دیگر بود، گزینه خودش را به او تحمیل کند و چنین نیز کرد؛ البته با کمی تغییر و گزینه های اول و دوم روضه خوان ها طی نظرسنجی های ساختگی پس از مناظره ها، در ازای وعده دریافت پست های وزارت امورخارجه و معاونت ریاست جمهوری، توسط کاندیدای خودشان، و راضی کردن روضه خوان با گذاشتن شعارهای انتخاباتی روضه خوان ها در دهان کاندیدای خودشان-اسلامی کردن دانشگاه ها، تشکیل دولتی اسلامی، حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی و غیره-  طی یک بازی بسیار حرفه ای، کار را در نهایت قبضه کنند. با این وجود چند نکته کوچک اما مهم از نظر این تیم امنیتی دورماند: 1- کاندیدایی که به وسیله رسانه های غیرحکومتی به عنوان “نماد رسمی” جلاد رژیم به افکار عمومی معرفی شده بود، از پتانسیل کسب رأی منفی و رأی استراتژیک برخوردار نبود. و به جز او و کاندیدای نخست روضه خوان ها –کسی که در انتحاب ریاست جمهوری دوره گذشته نیز کاندیدای نخست اش بود که شکست سختی خورد- هر کسی جلوی “کاندیدای تداوموضع موجود” اگر قرارمی گرفت می توانست، آرای استراتژیک و منفی را جذب کند، ولی نه آن دو. اتفاقاً چنین نیز شد. 2- ما در عصری نیستیم که بتوان با چند ژست حق به جانب چند کاندیدا یا تظاهر به تبلیغ صدا و سیما به نفع دولت، بتوان افکار عمومی را فریب داد. امروز بالای 80 درصد مردم ماهواره دارند و بالای 60 درصد از اینترنت استفاده می کنند و کسی با آن سابقه بد قتل عام، تقریباً هیچ شانسی برای پیروزی در انتخابات ندارد؛ مگر این که چون سال 88 هر چه خودشان خواستند از صندوق بخوانند که البته با درس عبرتی که طی قیام 88 و امواج جنبش سبز به روضه خوان ها داده شد، او مخالف شدید آن نوع مهندسی بود و گفته بود که از همه ابزارهای تقلبی و تخلفی تا پیش از رأی گیری استفاده کنند، ولی نام کسی که بیشترین آراء برایش به صندوق ریخته می شود، خوانده شود و نظام تحمل یک فاجعه دیگر را ندارد (خظاب به جوانان جنبش سبز: خوب زهرچشمی از روضه خوان ها گرفتید، دیگر زهره ندارند که تقلبی چون سال 88 صورت دهند). حتی خودش به شیوه های مختلفی به نفع کاندیدای موردنظرش وارد صحنه شد که طرح سند 2030 یونسکو در آن زمان، تنها یکی از آن موارد بود. اما بامزه ترین تبلیغ توسط کاندیدای حکومتی ورود تتلو به صحنه بازی بود. کسی که یک استان کشور را -با توصیه روضه خوان ها منطقه ممنوع الکنسرت اعلام کرده، خودش و دامادش برای جلب رأی و فریب مردم و به خصوص جوانان دست به دامن تتلو شدند (دوستان جوان و حتی طرفداران تتلو توجه کنند که او پس از بازگشت به ایران دستگیر شد و تحت شدید بازجویی و فشار نیروهای امنیتی مجبور شده بعضی چیزها را که قبول ندارد بگوید و به انجام برخی از چیزهایی که عقیده ندارد، وادار شود و نباید از محبوبیت وی کم شود؛ به خصوص که او کارش را جهت ضدتبلیغ برای کاندیدای اصولگرای رژیم خیلی خوب و کارا نشان داد و زیر پای همان بسیار اندک رأی دهندگان مذهبیون حکومتی را حسابی خالی کرد). همان کنسرت هایی که هیچ گونه ممنوعیت شرعی و قانونی ندارند، حساسیت روضه خوان ها و باندشان روی آن کنسرت ها آنقدر زیاد شد که عاقبت در یکی از حساس ترین موارد، ضربه سخت سیاسی اش را به آنان زد و حسابی کار دست شان داد.

البته تیم امنیتی روی چند گزینه برای رأی آوری نیز حساب باز کرده بود که حداقل یکی از موارد واقعاً پاشنه آشیل ریاست جمهوری بود: افزایش یارانه ها. همان وعده ای که در انتخابات 84 تأثیر سریع و کوتاه مدت اش را لااقل روی رأی آوری دو تن از کاندیداهای ریاست جمهوری نشان داده بود. تیم رئیس جمهور کنونی به جز رد امکان واقعی افزایش یارانه ها هیچ راهکار دیگری نداشت. این درحالی بود که تیم زیر نظرم مطلع شد که بسیاری از مردم و به خصوص مردم مناطق محروم اصلاً کاری به مناظره ها ندارند و تنها از یکدیگر می پرسند که چه کسی وعده یارانه بیشتر داده تا به وی رأی دهند. اینجا بود که امام زمانی ها دست به کار شدند و چون انتخابات 92 هم هسته های موازی و هم شبکه های امام زمانی نفوذی 72 ساعت قبل از انتخابات فعال شدند و مردم را عملاً به سوی کاندیدای منتخب و بر علیه کاندیدای نیروهای امنیتی مطلع، تهییج و هدایت کردند. کار زمانی حساس تر شد که عده ای از همان صبح رأی دهی با دیدن صف های طویل ول کردند و به خانه های شان برگشتند و واقعاً کسانی که جوان نبودند، توانایی فیزیکی و جسمی ایستادن سر پا برای آن مدت را نداشتند (یعنی تعداد کسانی که نتوانستند رأی دهند بسیار بیشتر از آماری بود که در پس از 12 نیمه شب نتوانستند رأی دهند). در این مورد نیز تیم اجرایی انتخابات رئیس جمهور کاستی هایی داشت. البته سیاست رژیم همواره این بود که به جای سرعت بالای رأی گیری از مردم، روند کند آن به صف هایی منجر شود که در جلوی چشم رسانه ها به عنوان استقبال گسترده مردمی جلوه کند. با این وجود، در مواردی از این دست باید طرح شما دارای چنان انعطافی باشد که با هر تغییری بلافاصله بتواند خود را با شرایط جدید هماهنگ کند که تیم اجرایی انتخابات درخصوص به صحنه آمدن چشم گیر مردم پیش بینی چنین امواجی را نداشت و هم تعداد مردمی که خودجوش به صحنه آمدند (کسانی که در انتخابات گذشته  سرخورده از انتخابات قبلی شده بودند و هم کسانی که به اصطلاح قهر انتخاباتی کرده بودند و کسانی نیز که تصور می کردند رأی شان در نتیجه تأثیری ندارد، با پیروزی در انتخابات قبلی، جملگی دوباره در انتخابات اخیر به صحنه آمدند) و هم آنانی که سازمان یافته به صحنه کشیده شدند (چون تیم امام زمانی ها، هم هسته های موازی و هم شبکه نفوذی خودش را طی این چهار سال باز گسترش بیشتر داده است)، در نتیجه افزایش قابل ملاحظه ای یافته بودند.

کار مهم دیگر آن بود که اصلاحات را از بن بستی که تیم قبلی اصلاحات ایجاد کرده بود و آن را با ارث پدرش اشتباه گرفته بود، خارج کردیم. مقامات اصلاحات گذشته هم نوعی پدرخواندگی نانوشته را در فرآیند اصلاحات اعمال می کردند و هم با کنار گذاشتن اشخاص جدید اصلاح طلب و کاندیداتوری خودشان و رد صلاحیت شان توسط شورای نگهبان عملاً اصلاحات را به بن بست کشانده بودند. و خطرناک تر از همه، برخی از شناخته شده ترین شان با رژیم و حاکمیت ساخت و پاخت کرده بودند و کارشان از منت کشی و التماس برای بازگشت به قدرت گذشته بود و در حال “مالاندن” روضه خوان ها بودند تا شاید “فرجی” شود. ما با وارد کردن طیفی جدید از تازه فکرها و اشخاصی پرانرژیِ که سیاست تازه برایشان آغاز شده بود –نه چون نسل اولی و دومی های اصلاح طلب که می خواستند این روزهای آخر عمرشان نیز با خیری و خوشی و حفظ نظام پایان یابد- با عنوان اصلاح طلب و همین طور میانه رو و لیست امید توانسته ایم هم آن بن بست را بشکنیم و هم کسانی را روی صحنه بیاوریم که بدنبال اصلاحات صوری در رژیم ولایت فقیه نیستند، بلکه در جهت تحولاتی اساسی و ریشه ای باشند.

با این وجود، بی انصافی است که اگر از سهم و نقش رئیس جمهور منتخب مردم و به خصوص نبرد تبلیغی حساب شده اش و حتی شارلاتان بازی هایش در پیروزی اش یادی نکنیم. او ثابت کرد که هم از رئیس جمهور اصلاحات و هم رئیس جمهور پیشین (که امام زمانی شده بود) در برخورد با هم روضه خوان ها و هم تیم های امنیتی تواناتر است. رئیس جمهور اصلاحات وقتی رأی بالای 20 میلیون پشت سرش بود، در اولین سفر خارجی اش زمانی که خبرنگاران خارجی را دید، بنا به اعتراف خودش، همه چیز را فراموش کرد و توصیه روضه خوان ها را به یاد آورد و با وجود پشتوانه بالای مردمی، بسیاری را مأیوس کرد و در عمل ثابت کرد که همان تدارکچی که خودش گفت بیشتر نیست و ناتوانی اش به حدی بود که از ترس دست دادن با رئیس جمهور وقت آمریکا، سه ربع ساعت در مستراح قایم شد (بعد به من می گویند چرا می گویی حبس خانگی مجازاتی عادلانه برایش است و حق اش آن است که فقط در مستراح خانه اش او را حبس کنند، تا بفهمد مردم عاشق لباس های تمیز و زیبا و رنگ کردن ریش هایش نبودند که به او رأی دادند بلکه برای عمل یا حداقل حرکت در جهت شعارهای انتخاباتی و دوران ریاست جمهوریش بود و او بدون این که بداند به آرای مردمی که به وی رأی دادند، خیانت کرد). رئیس جمهوری که سال 84 با شعبده بازی تیم های امنیتی سر کار آمد و روضه خوان ها امید داشتند، که تنها عروسک دست شان است، هر چه که گذشت از ولی فقیه فاصله گرفت و بیشتر امام زمانی شد و همو بود که مخالفت صریح با روضه خوان ها را رسمی و نهادینه کرد. با این همه، او نشان داد که بیشتر ولع ماندن در قدرت دارد تا ساقط کردن ولی فقیه و در اواخر کارش در پیشبرد برنامه هایش به مشکل برخورد و البته مدتی به قرنطینه رفت و تا پای مرگ نیز پیش رفت. اما رئیس جمهور کنونی تاکنون ثابت کرد که برای پیشبرد طرح ها و برنامه هایش و تداوم تقابل هایش با هم روضه خوان ها و هم سپاه و هم نهادهای امنیتی بسیار زیرک تر و کاراتر است و از روش های پیچیده تری استفاده می کند و برای چنان تقابلی از شارلاتان بازی مکفی بهره می برد. نباید فراموش کرد، او بود که با کمک وزیر امور خارجه اش، توافقی را با 5+1 صورت داد، که روضه خوان ها با وجود امید به بهره برداری از منافع آن هرگز آن را تأیید نکردند و او بود که به زیرکانه ترین شیوه دریافت، که بی وجودی روضه خوان ها در پذیرش مسئولیت تصمیماتی که می گیرند، آن فضایی را برایش ایجاد می کند که او خواسته خود را به عنوان خواسته روضه خوان ها پیش برد و در موراد متعددی چنین کرد، از جمله برجام. با این همه، بزرگترین دستاورد دولت اش برجام نبود، بلکه جلوگیری از جنگی در شرف وقوع درست در روزهای نخست قبول مسئولیت ریاست جمهوری اش بود. بسیاری مطلع نیستند که پس از استفاده اسد از سلاح شیمیایی، اوباما تصمیم به حمله نظامی به اسد گرفت و آن را از طریق کانال هایی به روسیه و ملاها اطلاع داد و روضه خوان های جاهل (که پای خودشان لب گور است، و اهمیتی به زندگی و مرگ دیگران نمی دهند) به سپاه و ارتش گفتند در صورت حمله آمریکا به اسد، به نیروهای آمریکایی در خلیج فارس حمله کنند. این یعنی جنگی با یک بلیط یک طرفه به سوی جهنم. دولت تازه کار یازدهم به سرعت دست به کار شد و با وساطت روسیه از دولت اوباما خواست تا بگوید، تحت چه شرایطی حمله نظامی به اسد نمی کند و تیم اوباما-کری پاسخ داد، خلع سلاح شیمیایی و این گونه بود که هم رژیم اسد سلاح های شیمیایی اش را تحویل داد و هم از وقوع یک جنگ منطقه ای بزرگ جلوگیری شد. البته همان طوری که قبلاً هم متوجه شدید، رژیم ایران مدتی است که وارد جنگ در سوریه و عراق و حتی یمن شده است؛ اما آن جنگی است که هم هزینه مالی چند جنگ را برای رژیم داشته و سنگینی بار همان بوده که دچار بحران اقتصادی اش کرده تا به برجام تن دهد وهم نه مردم عادی ایران، بلکه مزدورانی از رژیم که سال ها در جرم و جنایت و تروریست نقش داشته اند و مفت خورده اند و حالا دارند تاوان همان مفت خوری طی جنایت هایشان را پس می دهند. سعی ما این بوده که مردم سوریه نیز که پیش از ورود مزدوران رژیم ایران به سوریه توسط رژیم بعث سوریه طی بهار عربی قتل عام شده است، از مناطق درگیری کنار گذاشته و مناطقی امن سازیم تا تنها این تروریست های شیعه و سنی –القاعده و داعش از یک سوی و سپاه پاسداران و حزب الله لبنان و انصارالله حوثی و مزدوران عراقی شان از سوی دیگر- به جان هم بایفتند و بهشان حسابی خوش بگذرد! یکی با طمع هلال شیعی و دیگری با ولع هلال سیاه خلافت اسلامی.

باری، به انتخابات برگردیم. رئیس جمهور منتخب، یکی از قوی ترین مناظره کنندگان نشان داد و ثابت کرد که دروس فقهی “خطابه” و حتی “جدل” را بهتر از بقیه بلد است و حتی در زمینه مناظره عملاً به مقام استادی رسیده است. حتی اگر معاونش نیز نبود، یک تنه از پس همه شان برمی آمد؛ گرچه آن استراتژی کاندیدای پشتیبان نیز سناریوی بسیار مناسب و موثری بود که پیش بینی کردند. البته به اعتقادم  رئیس جمهور از بسیار معدود آخوندهای سیاستمدار (هم با بار مثبت و هم با بار منفی آن) رژیم است و به اعتقادم حتی از رفسنجانی بیشتر؛ رفسنجانی نه این میزان حاضر به جواب بود و نه این میزان بلوف های حساب شده می زد، نه می توانست بسیار محترمانه توی دهن رهبری و بقیه حاکمیت بزند. او نشان داد که هیچ یک از کاندیداهای کنونی و حتی پیشین ریاست جمهوری نمی توانند محترمانه توی دهن رروضه خوان ها بزنند؛ در حالی که می گویند دست رهبری را برای رفع حصر از رهبران نمادین جنبش سبز می بوسند، با اشاره گناه اش را به گردن وی بیاندازند. نسبت به دخالت رندانه مقام رهبری و نهادهای وابسته اش از کاندیداهایی خاص –چه در گذشته و چه آینده- غیرمستقیم انتقاد کنند و با گفتن این جمله که “مردم در این انتخابات گفتند سپاه و رهبری به همگان تعلق دارند”، محترمانه و ملایم توی دهن شان زده باشند که نباید با تظاهر به بی طرفی عملاً و واقعاً بی طرف نبودند و “خودشان اند”. چنان که قبلاً حتی با وجود مخالفت رهبری و نهادهای امنیتی، برای تماس با آمریکا، تابوی ارتباط مستقیم و رسمی با آمریکا را شکستند و آن را هم نیز به طریقی که برای ما ایرانیان آشناست: از تلفن منشی اش به دفتر اوباما تماس گرفتند و گفتند که با رئیس جمهور ایران تماس بگیرد. اگر به صراحت بخواهم بگویم: این شارلاتان است که از پس آن گله شارلاتان ها برمی آید و کار مقام هایی که اهل ساخت و ساز صرف و امور اجرایی اند،  نیست و البته معاون رئیس جمهوری کنونی مکمل اجرایی مناسبی نیز هست.

چرا به نظر می رسید رئیس جمهور در انتخابات اخیر به سیم آخر زده است؟ واقعیت آن است که حتی آن حرکت اش نیز بسیار حساب شده بود و نه احساسی بود و نه جوگیر شده بود. او مرگ را جلوی چشمانش می دید (سرنوشت رفسنجانی). می دانست که هر کسی از آن بالا به پایین “آورده شده” کارش تمام شده، یا سیاسی یا فیزیکی. او و تیم اش با پیگیری علت پزشکی مرگ هاشمی و ممانعت سپاه و نهادهای امنیتی از هر گونه سرنخی در این زمینه، دریافتند که رفسنجانی پیش از انتخابات به قتل رسیده است و قاتلان بدنبال قبضه قدرت با هر روشی ممکن هستند؛ از جایگاه رهبری تا ریاست جمهوری و وزارت و حتی شوراها و در آینده مجلس. او حکم پوکربازی را داشت که باید حتی بلوف ها و تهدیدهایش حساب شده باشد. رئیس جمهور قبلی همه اش گفت بگم بگم، آخر سر، اصل مطلب را نگفت. آن دیگری که خودش گفت چون یزدی است، اساساً این کاره نیست و مردم بی خود دل خوش نکنند. رئیس جمهور کنونی به خوبی واقف بود که هیچ یک از قتل های حکومتی رژیم بدون اطلاع مهمترین مقامات نظام در روی صحنه و پشت صحنه چه در گذشته و چه حال نبوده است و حتی بستن آن به پای یکی از کاندیداها نیز فقط جنبه تبلیغی نداشت و او داشت ذره ای از بگم بگم های رئیس جمهور قبلی را به عنوان تهدید فاش می کرد تا اگر نهادهای امنیتی و روضه خوان ها زیاد اصرار دارند تا دست به کودتای غیررسمی بزنند، بدانند که اینبار همه با هم خواهند سوخت. درضمن، می خواست کاندیدای نهادهای امنیتی برای گزینه جانشینی رهبری را که اینک برای کسب اعتبار در انتخابات شرکت کرده بود، با همان یک ضربه سنگین شکست انتخاباتی بسوزاند و بفرستند کف رینگ در به اصطلاح آستان قدس رضوی، و چنین نیز کرد.

 با این همه، نهادهای امنیتی گرچه -طی شطرنجی حساب شده- ریاست جمهوری و شوراها را اینک باختند و مجلس را قبلاً، اما به هیچ وجه از گزینه رهبری موردنظرشان عقب نمی نشینند و همان گونه که خمینی، نامزد جانشینی شان را به عنوان کسی که ولایت فقیه را نفهمیده (چه رسد که بتواند عملاً ولی فقیه شود) معرفی کرد تا به خیال خودش برای همیشه وی را بسوزاند، اما نهادهای امنیتی در کمتر از یک سال پس از فرستادن جنازه خمینی به سردخانه، او را رهبر جایگزین خمینی کردند، در مورد اخیر نیز چندین سناریو را مدنظر دارند تا این جنازه را هم به سردخانه بفرستند و گزینه خودشان را جایگزینش سازند تا به همراه وی، انتقام شکست انتخاباتی شان را هم از رئیس جمهور کنونی بگیرند و حسابی از خجالت تیم اش بیرون بیایند.

اما خطاب به ملاها، پاسداران و مزدوران رژیم باید بگویم: چی شد؛ به این زودی جا زدید؟ به شما گفته بودم که بازی به جاهای لذت بخش اش می رسد و حالا حالاها با شما کارها دارم! نبینم جا بزنید (ها! دردتون اومد؛ زخم شد!؟ حالا کجاشو دیدین. این تازه یه خورده شوخی بود باهاتون کردم؛ شوخی هم سرتون نمیشه!). بد نیست یک کنسرت توسط تتلو برگزار کنید و با شرکت و ادای شادی در آوردن، شاید کمی حال و هوای تان عوض شود و حتی بتوانید مدعی شوید که خوشحالید و پیروز شدید (مگر دلقک برای شادی نیاز به دلیل دارد!) “حجت تمام”.