دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
تصور می کنم بیش از دو ماه نشود که پیش بینی کردم، روسیه و چین تماشاچی شیطنت هایی که در مرزهایشان صورت گرفته، نمانند و حتی پیش بینی کردم فراسوی اقدامات واکنشی روند، و به “اقدامات کنشی و فعالانه و پیش دستانه” روی آورند.
در افغانستان شیطنتی که توسط نهادهای امنیتی و جاسوسی غرب صورت گرفت، چین و روسیه را تحریک کرد که اگر بیکار بشینید، آنان به سراغ مرزهای شما می آیند. وقایع قزاقستان و فتنه ای که توسط اسلامگرایان آنجا صورت گرفت تا قدرت را به چنگ آورند و یک رژیم عقب مانده اسلامگرای دیگر در آنجا بر پا کنند، برای سیاستمداران روسیه و چین جای هیچ شبهه ای پیرامون آن باقی نگذارد. اگر در جابجایی قدرت در افغانستان، آنان تماشاچی و حتی سردرگم بودند، در ماجرای قزاقستان به واکنش به موقع روی آوردند. روسیه با پشتیبانی نظامی و امنیتی از حکومت مترقی قزاقستان و چین با پشتیبانی سیاسی و دیپلماتیک. اما در ماجرای اوکراین، روسیه سعی کرد “کاملاً فعالانه و حتی پیشدستانه” عمل کند. به خصوص که اخبار رسمی و علنی حکایت از آن داشتند که ناتو علارغم نگرانی ها و هشدارهای روسیه اصرار دارد تا “باز هر چه بیشتر” به شرق اروپا و مرزهای روسیه گسترش یابد و به خصوص اوکراین. “گزارشات محرمانه سرویس های امنیتی” به سیاسیون روسیه می گفت که اوکراین یک برنامه محرمانه نظامی برای هسته ای شدن را در دستور کار قرار داده است. وقتی دو قدرت اتمی با هم سرشاخ شوند تا تکلیف اختلافات ارضی شان را برطرف سازند، این نه فقط به معنای فاجعه ای چه بسا غیر قابل کنترل برای هر دو کشور و ملت، بلکه برای تمام جهانیان و حتی آینده زیست در کره زمین خواهد بود. آیا استراتژیست های نابغه ای که طرح بیمارگونه “ناامن سازی مرزهای چین و روسیه را به کمک اسلامگرایان” در دستور کار گذاشتند، این چشم انداز را هم در محاسبات شان دیده بودند؟!سوای تمام مسایل ریشه ای و عوامل جانبی و حتی نگاه های فرصت طلبانه ای که پیرامون اوکراین وجود دارد، اقدام اخیر روسیه در اوکراین دقیقاً به سبب برداشتی بود که رهبران روسیه از شیطنت های سرویس های امنیتی غربی در افغانستان و قزاقستان داشت و دارند. همه این ریشه های بحران در مرزهای روسیه و اوکراین و پتانسیل های اوکراین، جملگی قبلاً هم وجود داشتند و در زمان بحران سال های پیش، روسیه اقدام بدان نکرد، اما الان کاملاً پیداست که سران روسیه عزم خود را جزم کرده اند.
جدای از رنگ پرچم ها و نام گذارهای مناطق و کشورها، این “وضعیت اسفبار مردم در دو ایالت جنگزده دونتسک و لوهانسک” است، که پس از سال ها درگیری و ویرانی نه تنها جبران نشده، مدام به شکلی فرسایشی در حال بدتر شدن بوده و هست. قرار است چند سال دیگر بگذرد و آنان منتظر بمانند تا شاید سیاستمداران آتی کشورهای دیگر برایشان تصمیم بگیرند، شاید اوضاع بحرانی شان تغییر کند؟ این وضعیت شامل اوستیا و آبخازیا، قره باغ و برخی مناطق خودمختار دیگر نیز می شود.
آیا کشورهای غربی اقدامات یک جانبه جهت به رسمیت شناختن مناطق استقلال یافته را در منافات با قوانین بین الملل می بینند؟ پس چگونه خودشان همین کار را در کوزوو کردند؟ سیاست یک بام و دو هوا که نمی شود! و بی شک خون هیچ ملتی از خون ملتی دیگر رنگین تر نیست. برای یک رهبر مردمی، آنچه از قوانین بین المللی مهمتر از است، “حقوق ملت” هاست. حقوق ملت هایی که مدام توسط سیاستمداران نادیده گرفته می شود و متاسفانه توسط “قوانین بین الملل ناقص” رسمیت می یابد. در زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برخی تقسیمات کشوری شوروی سابق به شکل غلطی مبنا قرار گرفت. مناطق اقوامی که به سبب جمعیت بیشتر به عنوان جمهوری در تقسیمات کشوری شوروی آمده بود، به عنوان کشور مستقل توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شدند، اما مناطق قومی که به خاطر جمعیت کمتر در تقسیمات کشوری شوروی سابق به عنوان مناطق خودمختار و خودگردان شناخته می شدند، به عنوان کشور پذیرفته نشدند و مجبور شدند تا در چارچوب مناطق استقلال یافته ای خود را قرار دهند که مابین بسیاری از آن اقوام اختلاف و بعضاً تبعیض و حتی دشمنی بود. خطرناکتر آن که این جمهوری ها نه تنها مناطق خودمختار دیگر را در تبعیض و کم توجهی قرار دادند، خواستند “سیستم متمرکز حکومتی” را در آن اعمال کنند، آن هم تحت لوای حقوق بین الملل. منطقه قره باغ که در تقسیمات شوروی سابق با وجود اکثریت ارمنی جزو جمهوری آذرباییجان تعریف شده بود، و در همان زمان حرف و حدیث های بسیاری را برانگیخت، هیچ وقت تحت تسلط دولت مرکزی جمهوری آذرباییجان در زمان اتحاد جماهیر شوروی نبود، بلکه منطقه ای خومختار بود که با رآی مردم محلی برگزیده و اداره می شد. اینک ارتش آذرباییجان به کمک ارتش ترکیه با جنگ و کشتار مناطقی از قره باغ را تصرف کرده و می خواهد مابقی را هم تصرف کند و اصرار هم دارد که باید زیر نظر حکومت مرکزی آذرباییجان باشد!! واضح است که این شیوه جابجایی قدرت، نه تنها مشکل را حل نمی کند، بلکه “به سلسله ای از تبعیض ها و جنگ های بی پایان دامن می زند”. در گرجستان نیز دقیقاً همین شیوه تقسیمات کشوری موجب اختلاف شد و زمانی که ارتش گرجستان خواست با جنگ وارد منطقه اوستیا شود و با ساقط کردن دولت محلی، آنجا را زیر چتر دولت مرکزی ببرد، روسیه وارد معرکه شد. کریمه نیز هیج گاه زیر چتر دولت مرکزی اوکراین نبوده و همواره زیر حکومت مردم محلی بوده است. حالا می خواهید کریمه با آن تاریخ و اکثریت روس، با امضای سیاستمداران برود زیر چتر دولت مرکزی اوکراین؟ کاری که حتی استالین و خروشچف هم نکردند! پس از این همه بحران، حقوق دانان سازمان ملل هنوز تصمیم نگرفته اند؛ بازنگری و بازتعریفی در تقسیمات کشوری شوروی سابق بکنند تا مناطقی از شوروی سابق با اکثریت محلی که به عنوان “منطقه خودمختار” شناخته شدند، حق اعلام استقلال داشته باشند؟ یا لااقل هیچ منطقه خودمختاری از شوروی سابق از نظر قوانین بین المللی نباید زیر چتر دولت متمرکز کشور رود. همین عدم بازنگری می توانست و می تواند جلوی بزرگترین جنگ های گذشته و فجایع آینده را بگیرد. این دارد تمام دنیا را به سوی یک جنگ سرد جدید و خطرناکتر می برد، و نه سیاسیون غرب و نه حقوقدانان سازمان ملل اصلاً متوجه این “کوتاهی خود” نیستند و مدام سخنان طوطی وار گذشته خودشان را تکرار می کنند!
دیدگاه من پیرامون نبرد و جنگ مشخص بوده و هست: جنگ تنها باید به عنوان آخرین راهکار و پس از گزینش همه راه های دیگر در دستور کار قرار گیرد. البته تا این لحظه هنوز نبرد و جنگی بین ارتش های متخاصم در اوکراین و روسیه روی نداده است و نیروهای روسیه بدون هر نوع درگیری، در مرزهای مناطق اعلام استقلال یافته مذکور با اوکراین مستقر شده اند. جدای از بازی با واژگان صلح یا جنگ، آنچه نظامیان روس تا این لحظه انجام داده اند، جنگ نبوده، بلکه استقرار برای عدم امکان نبرد دو طرف درگیری است؛ یعنی ارتش اوکراین و شبه نظامیان مناطق استقلال یافته. با این وجود به نظر می رسد، آن محدود بدان باقی نخواهد ماند. از سخنان رهبران روسیه نیز پیدا بود که مشکلات مابین روسیه و اوکراین به ورای کریمه و مناطق استقلال یافته اخیر برمی گردد و ریشه در اتحاد جماهیر شوروی و نحوه فروپاشی و تقسیم زیان های حاصل از آن دارد و البته عضویت اوکراین در ناتو و هسته ای شدن آن.
از سویی دیگر، تحریم های مداوم و بی پایان غرب علیه روسیه، پس از بحران کریمه، بخشی از مشکل بوده است. رهبران روسیه متوجه هستند که در بلندمدت این تحریم ها می تواند روسیه را عقب براند و به قدرتی درجه دو نزول دهد. و راهکار عملی برای برون رفت از آن، الحاق اوکراین به شکلی رسمی به روسیه یا غییررسمی به اتحاد روسیه-بیلاروس است. اوکراین سرشار از مواد معدنی برای هر توسعه پایدار و زمین های کشاورزی بسیار مرغوب است و در زمان شوروی سابق نیز بخش قابل توجهی از پیشرفت شوروی حاصل پتانسیل های توسعه ای اوکراین بود. البته، این توجیهی برای حمله یا تصرف اوکراین توسط روسیه نیست، اما فشارهای فزاینده، سیاستمداران همه جای دنیا را می تواند به سوی واکنش های تند و حتی افراطی بکشاند.
اشتباه نکنید؛ ما در آستانه ورود به یک بحران جهانی تعیین کننده قرار داریم که تعیین کننده روند تحولات بزرگ برای حداقل یک قرن آینده خواهد بود که روسیه و چین و کشورهای غربی در کانون چند سوی آن قرار دارند. آن به راحتی به دومینویی از کنش ها و واکنش های قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی منجر خواهد شد. یک لحظه برای چکاندن آن ماشه ای که قرار است، ما را به وضعیت بی بازگشت مذکور بکشاند، تأمل کنیم. “آیا اینک یک راه حل کلیدی که بتواند ما را از فرو رفتن به این روند تقابل های جهانی دور دارد، وجود دارد؟”
اینک “تنها و تنها یک راه حل کلیدی و حتی طلایی عاجل” برای آن موجود هست: نظامیان اوکراین قدرت را در آنجا بدست گیرند و دست دوستی به روسیه دراز کنند؛ همین و بس.
وگرنه باید همگان خود را برای دنیای جدید مبتنی بر یک جنگ سرد جدید و بی بازگشت آماده کنیم.