تبعه سوئیسی در زندان سمنان با چه وسیله ای خودش را کشته است ؟!

0
420

یک شهروند سوئیسی که رژیم او را به اتهام جاسوسی زندانی کرده بود. صبح روز پنج شنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳ به شکل مشکوکی جان باخته است !

مسؤلان زندان سمنان جان باختن او را خودکشی اعلام کرده اند؛ و به این وسیله می خواهند خودشان را از زیر بار پاسخگوئی به این معما نجات بدهند !

به گزارش رسانه های حکومتی در ایران، رئیس کل دادگستری استان سمنان بدون اشاره به نام این شهروند سوئیسی ادعا نموده ، که او در زندان خودش را کشته است !

هیچ فرد عاقلی نمی تواند به آنچه که سردمداران جلاد حکومت آخوندی در ایران می گویند اطمینان داشته باشد و دلائل دروغپردازانه آنان را بپذیرد. مگر آنکه از همدستان خود آنها و از گروه پیروان حاکمیت جانی پرور اسلامی باشد !

محمد صادق اکبری رئیس کل دادگستری استان سمنان ، با بیان این که تبعه سوئیسی در یک « سوئیت » به همراه یک زندانی دیگر در زندان سمنان نگه داری می شد مدعی گشته است: « او صبح امروز ( بیستم دی ) از همبندی اش درخواست می کند که از بوفه زندان برای وی خوراکی تهیه بکند. و در مدتی که در سلول تنها بوده از فرصت استفاده نموده و خودش را کشته است. » !

در اکثریت اوقات این بی خردان مطالب تمسخر آمیزی را عنوان می کنند ؛ که به قول معروف « مرغ پخته هم خنده اش می گیرد. » ؛ اگر این فرد سوئیسی یک زن بود؟ می توانستیم نزد خودمان نتیجه گیری بکنیم؛ که او از پوششی که برای موهایش در اختیار وی گذاشته بوده اند استفاده نموده و خودش را « حلق آویز » کرده است. اما می دانیم خبرگزاری هائی که به این جریان پرداخته اند گفته اند: این سوئیسی شصت و چهار ساله ، سالهای طولانی ( بیش از بیست سال ) در کشور خودش نبوده ، و چندین سال متوالی هم در کشور آفریقای جنوبی اقامت داشته است. ظاهرا او به دلیل دانستن تاریخ و شناختن فرهنگ ممالک دیگر، توجه خاصی داشته ، و در بییشتر مواقع جهت شناختن موضوعات مورد نظرش به سفرهای طولانی می رفته است !

در این رابطه برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر به چند رسانه نوشتاری توجه نمودم؛ در هیچکدام از آن رسانه ها نامی از او برده نشده ؛ و همه وی را با همین عنوان ( تبعه سوئیسی ) نامیده اند !

شاید کسی به این امر توجهی نداشته باشد و بگوید: چه تفاوتی دارد که دارای چه نامی بوده است؟ به پندار من تفاوت دارد. زیرا به گفته رئیس دادگستری استان سمنان، او از همبندی خود خواسته بوده، که از بوفه زندان چیزی جهت خوردن بگیرد و برای او بیاورد !

کدامیک از این دو زندانی زبان همدیگر را می فهمیده اند که به این راحتی فرد سوئیسی از همبندی خودش چنین درخواستی را بکند؟ از این گذشته، اگر همبندی او می توانسته از سلول خارج شود و به بوفه زندان برود؟ او نیز قادر به انجام دادن این کار بوده است. پس چرا خودش این کار را انجام نداده بود !

اگر خودم به این پرسش جواب بدهم باید بگویم؛ که این جریان یک « سناریوی کمدی – تراژدی » نوشته خود دیکتاتورهای حاکم بر ایران است. و برای نجات دادن خودشان از مهلکه ای که در آن گرفتار گشته اند؛ در حال « شکستن گز با گز هستند. » !

این یک تمثیل اصفهانی است. می دانید که هر یک از استان های بزرگ و تاریخی در میهن ما، به داشتن چیزی خاص محل سکونت خودشان شهرت دارند. به طور مثال: قالی کرمان، شربت بهارنارنج شیراز، سوهان قم، لبنیات تبریز، قطاب یزد، نان برنجی کرمانشاه، و…… گز بی نظیر و خوشمزه اصفهان !

وقتی مسافری از هر کجای ایران به اصفهان سفر می کند؛ اولین چیزی که اشتهای زیادی برای خوردن آن دارد « گز این شهر تاریخی و زیبا است. وقتی آن را می خرند که بخورند؛ چون حجم دایره ای و بزرگ آن را نمی توانند در دهان شان بگذارند و بخورند؛ با یک وسیله ضربه محکمی به آن می زنند. و آن را به تکه های ریز و کوچک می شکنند. اما با این روش لذت جویدن و احساس طعم عالی آن و مغز پسته هائی که داخلش می باشد را نمی برند !

اما اصفهانی ها خودشان « خبره » درست شکستن آن هستند. آنها بدون استفاده از هر چیز سنگینی، دو عدد گز دایره ای را محکم به هم می کوبند و هر یک از آنها به چهار تکه کوچک تر تقسیم می شوند. سپس آن قطعات تکه شده را به دهان می گذارند و لذتش را می برند !

در عالم سیاست هم می توان از این شگرد استفاده کرد؛ و هدف نهائی را با استفاده از بند های کوچک تر آن موضوع تفکیک می نمایند و سپس از آن قطعات کوچک تر ، سناریوی سیاسی مد نظرشان را می نویسند و از خواص آن به نفع خودشان بهره برداری کنند !

آخوندهای حاکم بر سرزمین اشغال شده ما نیز، با همه بلاهت شان فهمیده اند. چنانکه بخواهند خودشان را از تنگنائی که در آن غوطه ور گشته اند نجات بدهند. خطاهای شان را به نسبت شباهتی که در مواضع آنها وجود دارند؛ را با ضربات ناگهانی و کوفتن آنها به همدیگر تکه تکه می کنند؛ و مخالفان خود را به آن جریان مشغول نموده و بر سر کار می گذارند !

چندی پیش جهت ایجاد یک سوژه جدید، روزنامه نگار ایتالیائی « چچیلیا سالا » را دستگیر و زندانی می کنند. هنوز که مدت زیادی از آزاد کردن او از محبس شان نگذشته است؛ شهروند سوئیسی را می کشند. و با خلق نمودن یک تراژدی جدید، داستان دیگری را برای ایجاد یک « وجه المصالحه » با ممالک دیگر به وجود می آورند. تا با این ترفند جنایتکارانه ، ماجراهائی مانند کشتن جمشید شارمهد زندانی دو تابعیتی ایرانی – آلمانی را، با اعلام سکته نمودن او، و مرگ مشکوک چند زندانی دیگر را به دلیل خودکشی آنها، انتشار یافتن خبر اعدام شدن تعداد ۹۰۱ تن از ایرانیان در چند سال اخیر در سراسر کشور، ارسال نمودن کمک های نقدی چند میلیارد دلاری برای تروریست های نیابتی شان در سوریه و عراق و یمن، فقط تعداد اندکی از خطاهای متداول سران حاکمیت اسلامی است. که آنها را به کشتن زندانیان دو تابعیتی بر می انگیزند. تا هر از چند گاهی سر مخالفان خارجی خودشان را به این موضوعات گرم بکنند. سپس با خیال آسوده همچنان به ادامه دادن خطاهای مکرر خویش در داخل و خارج از ایران بپردازند !

کشور سوئیس به دلیل آنکه حافظ منافع ایالات متحده در ایران است. نقش مهم « میانجی گری » بین واشنگتن و تهران را ایفا می کند؛ و پیام هائی را بین دو کشور آمریکا و ایران رد و بدل می نماید. خامنه ای و همدستانش می دانند؛ با کشتن این تبعه سوئیسی محبوس در داخل زندان مربوطه، این خبر دوباره آنها و کنش های ضد بشری شان را در جهان رسانه ای می کند. و مدتی طولانی می توانند با کوفتن دو موضوع مشابه بر همدیگر( گز تلخ و مصیبت بار اعمال ضد بشری شان را ) بر روی همدیگر بزنند. تا از آن چند سناریوی جدید بنویسند و با بازی ددمنشانه خودشان در چنین فیلم های فجیعی، دیگران را به تماشای اثر تهیه شده خودشان مشغول کنند. که به مرور زمان، جنایات خودشان را تحت الشعاع این موارد قرار بدهند !

مدت ها از ماجرای کشتن جمشید شارمهد توسط سران حاکمیت ننگین اسلامی که آن را سکته نمودن وی اعلام نمودند می گذرد. « آنالنا باتریوک » وزیر امور خارجه آلمان پس از انتشار خبر اعدام آقای شارمهد به چند خبرگزاری گفته بود: « به قتل رساندن یک شهروند آلمانی برای جمهوری اسلامی عواقب جدی در پی دارد. » ؛ مقامات سوئیسی نیز هنوز واکنش مهمی در مورد کشته شدن شهروندشان به دست سران رژیم آخوندی در ایران، و اعلام شدن خبر خودکشی وی درون زندان نشان نداده اند. اینجاست که انتشار چنین خبرهای تاسف بار این کشتارها ، و عدم واکنش های جدی مسؤلان ممالک نامبرده که شهروند آنها توسط سران حاکمیت ننگین اسلامی کشته می شوند. آخوندها را بیش از پیش به انجام دادن چنین جنایاتی وا می دارد؛ که با سوء استفاده از کم اهمیت دادن مسؤلان کشورهای دیگر به این مسائل، همچنان به طور مستمر در مسیر اهریمنی خودشان حرکت نمایند؛ و با خیال آسوده تعداد زیادتری از بی گناهان را جاسوس معرفی نمایند و بکشند. و همچنان بر جنایات خویش بیفزایند !

اگر دولتمردان دیگر سرزمین های جهان، فقط و فقط به اعلام نمودن کنش های بری از انسانیت سران رژیم آخوندی بسنده کنند؟ به معنای آن است که به این رویداها توجه جدی ندارند و برای شان بی تفاوت است؛ که تعداد زیادی از مردم دنیا به دست ملاهای حاکم بر ایران و دست پروردگان ایشان جان شان را از دست بدهند !

مقاله قبلیدیوارهای کاخ اهریمن در حال فرو ریختن است!
مقاله بعدیملت ارمنی در منجلاب تخیلات! اگر به خودتان رحم نکنید چه کسی به شما رحم میکند!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.