« تاریخ در انتظار تصمیم شماست» !! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
137

در روز دوشنبه دوم اکتبر سال ۱۹۹۶ میلادی، در وب سایت « شورای ملی ایران » نامه ای سرگشاده از سوی مدیران این شورا خطاب به پرزیدنت ترامپ ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا انتشار یافت؛ که در آن مقطع زمانی، مدیران شورای ملی ایران در نامه شان خطاب به پرزیدنت دونالد ترامپ، ضمن قدردانی کردن از سخنرانی یک ماه پیش رئیس جمهوری آمریکا در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، حمایت خود از توافق هسته ای(برنامه جامع اقدام مشترک= برجام ) ، میان شش قدرت بزرگ غربی در جهان، و حکومت رژیم ملاها در ایران را اعلام نمودند. آنها برای استدلال حمایت خودشان از « برجام » نوشته بودند: زیرا هر امری که بتواند، از دسترسی حاکمیت آخوندی به سلاح های هسته ای پیشگیری نماید ارزشمند است. ولی یک نکته بسیار مهم در این رابطه را نیز یادآوری می کنیم؛ که با همه اهمیتی که عدم دسترسی یک رژیم خودکامه به سلاح های هسته ای دارد؛ اما به تنهائی کافی نیست. چون که حمایت از « برجام » در راستای جلوگیری نمودن از خطر بروز یک جنگ همه گیر قابل توجه است. اما، هشدار می دهیم که نباید فراموش کرد؛ که می بایست علیه این توهم (برقراری دوباره مذاکرات یا یک گفتگوی ساده با سران و مسؤلان رژیم ) نیز، به هیچوجه کافی نیست و به هیچ نتیجه ای هم نخواهد رسید.!

دو سال از انتشار این نامه سرگشاده خطاب به رئیس جمهوری آمریکا می گذرد؛ در طول تمامی این مدت، همانگونه که اطلاع دارید و داریم؛ نه سردمداران جمهوری ستمگر ملاها، جهت برگزاری یک مذاکرات دوباره با آمریکا اعلام آمادگی کرده اند؛ و نه دولت ترامپ و خود وی دست از سر این موضوع برداشته اند!

ظاهرا آقایان در پشت پرده های تیره سیاست، با همدیگر به این نتیجه رسیده اند؛ که با همین منوال که به آن مشغول می باشند پیش بروند. تا که نه فقط سر ملت همواره ساده انگار ایران، بلکه سر سایر ملت های دیگر در دنیا، به ویژه خود آمریکائی ها را هم به طاق محبت و خیرخواهی خودشان بکوبند. تا کسی هیچگاه متوجه کلاه بزرگی که بر سرشان گذاشته شده و می شود نگردد!

قضیه مانند آئینه شفاف و روشن و آشکار است، کسانی مانند این حضرات(ترامپ و خامنه ای)، که در موضع رهبری کنونی دو سرزمین آمریکا و ایران می باشند؛ و با یکدیگر دارای وجوه مشترک در خصوص منافع طرفین هستند. حتی اگر کار را به ….. « تو غلط می کنی، و من……» هم برسانند. یا از این مهم تر، گزارش دادن فردی از بین سپاه قدس به آمریکا، در باره زمان و مکان حرکت اتومبیل های قاسم سلیمانی و همراهان او از فرودگاه به سوی بغداد جاسوسی و خبررسانی کند؛ و در نتیجه کشتن او و چند تن دیگر را موجب گردد. نتیجه اش نزد جهانیان جز سر کار گذاردن مردم دنیا نخواهد بود و نیست. تا هیچگاه کسی به تبانی های پشت پرده ای ایشان پی نبرد!

در ارتباط با مسایل سیاسی، هرگز نباید فقط به صورت مساله توجه نمود. بالاخره هر مساله ای در موقعیت زمانی خودش به طریقی حل می شود. ولی نتیجه بسیار مهمی که مردم ایران(دست کم آپوزوسیون ایرانیان خارج از کشور) مایل بودند که از ابتکارات آقای ترامپ، در باب رفع مشکلات مردم ایران به دست بی آورند؛ همچنان در بوته ی ابهام باقی می ماند!

مطرح گشتن چنین مسایلی توسط به اصطلاح بزرگ ترین قدرت سیاسی – نظامی در دنیا، که پیوسته دم از گفتگو با سران اشغالگر جمهوری ننگین اسلامی را می زند. سرنگونی هرچه زودتر این رژیم منفور آخوندی در کشور ما نیست. آنها با بیان مداوم خواسته شان، که تغییر رفتار سران جمهوری اسلامی، و نه عدم موجودیت این حاکمیت شیطانی است. حتی حد اقل منفعل نمودن ای جانیان از فعالیت های گسترده تروریستی آنان درون منطقه نیز نبوده و نخواهد بود. میهن پرستان ایرانی، نباید به این امید واهی فرصت های مقتضی را از دست بدهند؛ که سرانجام و در مدت زمانی بسیار کوتاه، بتوان در ایران، با راه اندازی یک رفراندوم یا انتخابات آزاد، به مردم کشورشان فرصتی داده بشود؛ که خودشان برای خویشتن برنامه ریزی کنند و تصمیم بگیرند. موردی است که در این برهه زمانی، هیچ شخصیت سیاسی مخصوصا در میان سران حکومت های فرصت طلب غربی، به خاطر حفظ منافع خودشان با حکومت کنونی در ایران، به تحقق یافتن آن رضایت نمی دهند و نخواهند داد!

ولی از همان سال ۹۶ خورشیدی تا کنون شاهد بوده ایم؛ که چند بار مردم آزادیخواه ایران، در بسیاری از استان های مهم مملکت، به خیابان های کشورشان آمده اند؛ و با سر دادن شعارهای ضد حکومتی و ضد دولتی خودشان، در کمال شجاعت و شهامت، از دست اندرکاران این رژیم اهریمنی مخصوصا از خود رهبر بی کفایت و جنایتکار و دروغپرداز این جمهوری اهریمنی، حتی با دادن نزدیک به دو هزار کشته، و زخمی و زندانی گشتن هزاران ایرانی میهن پرست، میزان ابراز تنفر و انزجارشان علیه این حاکمیت رسوا و جانی آخوندی را علنی کرده اند!

به همین خاطر و با توجه به این واقعیت محض، باید اذعان نمود و گفت: که تاریخ همواره سرافراز این سرزمین اهورائی، فقط و فقط در انتظار برگزیده شدن یک تصمیم تاریخی افتخار آمیز، توسط ایرانیان دلیر آریائی، به خصوص درونمرزهای دلاور ایرانزمین است. تا که باری دیگر به اثبات برسد: « ایرانی می جنگد می میرد، ذلت نمی پذیرد » ؛ زیرا : « کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من » !!

محترم مومنی

مقاله قبلیرئیس جمهور اوکراین: بر اساس فایل صوتی، جمهوری اسلامی می‌دانست موشک عامل سقوط هواپیما بوده
مقاله بعدیمرتضی آقا تهرانی؛ بدون قسم گرین کارت گرفتم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.