تاریخچه مختصری از پرچم افتخار برانگیز ایران

0
1228

پرچم هر کشوری برای شهروندان آن سرزمین، موجب برانگیخته شدن عرق ملی مردمان آن دیار، و وسیله ای جهت مباهات شان به آن می باشد. پرچم ملی ممالک گیتی در همه جا، از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند. چرا که نماد ملی مردم آن کشور به شمار می آید؛ و هرچه که در آن به کار برده شده باشد؛ از جنس و رنگ و نوشته و علامتی که دارد؛ هر کدام بیانگر ویژگی خاصی از آن سرزمین است. بدون تردید، همه کشورهای جهان دارای پرچم های مختلفی در زمینه های گوناگون کشورشان هستند؛ ولی پرچم ملی هر سرزمینی، که محتوی ویژگی های کهن و برجسته آن دیار خواهد بود؛ فقط یکی است و ارتباطی با دیگر پرچم های ایشان ندارد!

در دوران هخامنشیان، پرچم کشور ما دارای تصویر یک ” عقاب ” با بالهای گسترده، که در پشت سر آن خورشید قرار داشت بوده است. در دوران اشکانیان، به استناد علائم بازمانده از اشراف دوره ساسانی، و نیز درفش های همان زمان، همچنین هژده مهر ساسانی، که در اطراف دریاچه ” خوارزم ” پیدا شده، و پاره ای از اشارات در منابع رومی و سنگ نوشته های دوره ساسانیان، آگاهی هائی در زمینه پرچم کهن ایرانزمین به ما می دهند. و نیز آنچه که در کتاب بسیار ارزشمند و وزین ” شاهنامه ” فردوسی آمده است؛ به مزین بودن پرچم کهن ایران به تصویر خورشید را ارائه می دهد. حقیقت موجود بودن نشانه خورشید بر روی پرچم ملی ما، نه تنها برای خودمان، بلکه برای بسیاری از ممالک دییگر جهان روشن می گرداند؛ که شیأ مهملی که رِژیم ننگین آخوندها در ایران کنونی، به عنوان پرچم حکومت غیرقانونی و اشغال گرشان انتخاب کرده اند. هیچ علامتی از قدمت هزاران ساله ایران، و نمادهای ملی مردم آن را در بر ندارد!

در سده های آغازین پس از اسلام، و یورش وحشیانه اعراب به سرزمین ما، و حضور چندصد ساله خلفای عباسی در کشورمان، آنها رنگ سیاه که علامت مخصوص حکومت عباسیان و طرفداران آنها بود؛ را نیز به پرچم ما اضافه کرده بوده اند. اما رنگ مورد علاقه مخالفان عباسیان، از جمله علویان و فاطمییون مصری که در ایران می زیسته اند؛ رنگ های سرخ و سپید بوده اند. شورشیان ایرانی علیه حکومت عباسیان هم، دو رنگ سرخ و سپید را برای پرچم خودشان برگزیده بودند. اما در قرن نهم هجری، برابر با قرن پانزدهم میلادی، تصاویر شیر و خورشید، جایگزین همه آنها گشته، که بسیار مورد علاقه ایرانیان قرار گرفته بوده است. نشان شیر و خورشید، در دوره های مختلف و نزد سلسله های پادشاهی گوناگون در ایران، به صورت های متفاوتی تعبیر می شده اند. این تصاویر در ابتدا، نشانه ” ستاره بینی ” بوده است؛ اما در دوران سلسله های پادشاهی پیش از حکومت قاجار، تعبیر اسلامی – شیعی به آن داده شده بود(به خاطر علاقمندی پادشاهان سلسله های مختلف در ایران، به شیعیگری، تعبیری چنین بیهوده بر پرچم ملی ایرانیان داده بودند.) اما تعبیرهای ملی گرایانه و سلطنتی نشان شیر و خورشید در پرچم ایران، در زمان سلسله قاجار، و از آغاز حکومت پادشاهی پهلوی به پرچم ایران داده شده است!

در زمان فتحعلی شاه قاجار، شمشیری به دست شیر داده شد؛ و استفاده از این نشان در پرچم ملی ایرانیان(با سه رنگ سبز در بالا، سپید در وسط، و سرخ در پائین پرچم، و نیز نشانه تمام قد شیری که در پشت کمرش تصویر زنانه خورشید(خورشیدی با چشم و ابروی زنانه)، و در دست راست او شمشیر قرار داشت بود. که این تصویر کامل در روی رنگ سپید آن واقع شده بود!

اما در زمان اعلیحضرت رضا شاه بزرگ، همان پرچم مشروطه با چند تغییر ماندگار گردید. مهم ترین تغییر آن، برداشته شدن تصویر زنانه خورشید بود که از روی آن حذف گردید؛ و به جای آن اشعه های خورشید در بالای گرده شیر(بالای کمر شیر بین سر و انتهای اندام آن گذاشته شد.) سر شیر، که البته با چهره واقعی شیر هم بود(پرچم های سلسله قاجار، تصاویر شیرشان کمی سمبولیک بود و واقعی به نظر نمی رسید) اما در پرچم هائی که از زمان شروع حکومت پهلوی رایج شدند؛ چهره شیر واقعی تر گردید!

 در پرچم های زمان پهلوی، اگر که کاربرد نظامی داشتند؛ تصویر تاج پهلوی نیز بر بالای اشعه های خورشید، که در بخش میانی وسط کمر شیر جای داشت گذاشته می شد. و دور تا دور نماد این شیر و خورشید و تاج، دو شاخه بلند کاج و زیتون، که اولی(کاج) از نقطه مرکزی خط سبزی، که زیر پاها و دست های شیر بود؛ به سمت دم شیر تا آن بالا، و در یک طرف از تاج پهلوی ادامه می یافت. و شاخه دومی(زیتون) هم، از همان نقطه مرکزی همان خط سبزرنگ زیر پاها و دست های شیر، به همان صورت نیم دایره، به سوی سمت راست گونه شیر ادامه می یافت؛ تا به طرف دیگر تاج پهلوی برسد. لازم به بیان است، که نشانه های گفته شده(شیر و خورشید و شمشیر در دست راست شیر و خط زیر پای او، و دو شاخه کاج و زیتون، که همه شان به رنگ سبز بودند؛ از نیمه بالائی رنگ سرخ پرچم شروع گشته، و تا نیمه پائینی رنگ سبز ادامه داشتند.

اما در نهایت افسردگی و تأسف، این پرچم زیبا و گویا، پس از شورش مردم فریب خورده ایران، که در 22 بهمن سال شوم 57 خورشیدی، که منتج به انقلاب سیاه و ننگین اسلامی گردید. توسط حاکمیت نالایق جمهوری بی خردان اسلامی، به رهبری آخوند خرفت و کودن، روح اله الموسوی الخمینی(که نام منحوس او< روح خدا بودن> نمایانگر شرک مذهبی وی بود و ما ندانستیم)؛ زیرا خدا که جسم ندارد تا او روح آن باشد. پس قائل شدن جسم برای خدا شرک آمیز و تعبیر دروغ و ناراست از موجودیت آفریدگار هستی است. و با مجوز همین مشرک مؤمن نما، عده ای از سرکردگان این رژیم جنایت پیشه، نشانه شیر و خورشید را از روی پرچم ملی ما حذف نمودند؛ و به جای آن علامت ” سیک های هندی= گروه نجس ها، که بی خدا هستند و همه کاره می باشند ” را قرار دادند!

در این پرچم منفور جمهوری جنایتکاران اسلامی، که تفسیر آن در بند 18 قانون اساسی جمهوری پلیدشان آمده است. به قول خودشان تصویر مورد نظر، علامت واژه الله، و کامل آن هم علامت عبارت ” لا اله الا الله ” می باشد. و به عنوان سمبول انقلاب متعفن اسلامی بودن، تعداد 22 “الله اکبر” ، به منزله گرامیداشت روز بیست و دوم بهمن ماه سال 57 خورشیدی، که انقفلاب منفورشان به ثمر رسیده است. در دور تا دور این تصویر مضحک و نامبارک، در حاشیه پائین رنگ سبز، و در حاشیه بالای رنگ سرخ قرار گرفته است!

درد ما این است، اگر از هر صد ایرانی، حتی آنانی که ادعاهائی نیز در مورد پرچم کشورشان، و شناخت کامل این نماد ملی دارند؛ بپرسید که راجع به جزئیات پرچم ملی خودشان و مفاهیم و تعبیرهای آن برای تان بگویند؟ مطمئن هستم، که حتی ده تن ایشان هم نتوانند به باز گوئی این مهم بپردازند. بر همین اساس، مایلم از هم میهنان عزیز، به ویژه آنانی که بیش از بقیه دل در گرو رهائی میهن باستانی شان، از اسارت نزد آخوندهای اشغالگر دارند. و آنانی که آزادی هم میهنان دربندشان، اهمیت ویژه ای نزد ایشان دارد. عاجزانه درخواست بکنم، از شما که گذشت، ولی تلاش بفرمائید؛ که فرزندان تان را با پرچم اصلی میهن شان، و مفاهیم باستانی آن آشنا بکنید. زیرا هیچ امری در دنیا جاودانه نیست. به همین دلیل، عمر نکبت اثر این رژیم دزد و جانی و مستبد نیز به سر خواهد آمد. و با شواهدی که در دست است، عمر منحوس این حکومت منفور، امسال آخرین برنامه ناخوشآیند ” دهه زجرشان ” را برگزار خواهند کرد. و چند صباحی بیش بر اریکه ی قدرت و جنایتکاری در میهن ما نخواهند ماند!

 آنچه که برای ما می ماند؛ و باید که به همت ایرانیاران راستین ماندگار بشود. پرچم ارجمند و ارزشمند ملی ماست؛ که باید به دست پرچمدار عزیزمان، شهریار رسمی و قانونی میهن مان، اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم بسپاریم. که تا آن را در التزام رکاب ملوکانه شان، در سراسر کشور عزیزمان به اهتزاز درآوریم. چه آخوندهای دزد و جانی و اشغالگر، و ارباب شان را خوش آید؛ و چه نه؟!

محترم مومنی

 

مقاله قبلییک مقام وزارت بهداشت: پارازیت‌ها در ابتلای افراد به سرطان موثر است
مقاله بعدیکشف یک تونل در مسجد امام اصفهان؛ به همراه تصاویر
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.