بیش از پنجاه هزار شهروند ایرانی هیچ هویتی ندارند!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
306

اگر چنین رویدادی ( نداشتن شناسنامه رسمی و بدون هویت بودن شهروندان یک سرزمین ) ، در برخی از کشورهای عقب افتاده قاره آفریقا رخ می داد؛ جای کم ترین شگفتی و اعجاب را نداشت. اما وقتی که این اتفاق تاسف برانگیز، در دیاری به وجود آمده، که صدور نخستین شناسنامه رسمی در آنجا، به تاریخ سوم دیماه ۱۲۹۷ خورشیدی باز می گردد. یعنی دست کم یک قرن کامل از شناسنامه رسمی داشتن مردم ایران می گذرد. دارا نبودن این برگه هویت برای بسیاری از مردم ایران، آنهم در قرن اخیر با تمامی پیشرفت هایی که دنیا نموده است. فقط و فقط حکایت از آن دارد؛ که دست اندرکاران حاکمیت کنونی در میهن مان، آنقدر گرفتار دزدی و چپاول و رانت خواری در کشور می باشند؛ که داشتن و نداشتن هویت شهروندی مردم برای شان، هیچ دغدغده ای را به وجود نمی آورد. کم ترین اهمیتی هم برای شان نخواهد داشت؛ و کوچک ترین دلواپسی یی را نیز، برای ایشان به وجود نخواهد آورد. که اینهمه از فرزندان ایرانزمین، چگونه باید بدون هیچ هویت و مدرک شناسایی، درون امواج متلاطم اجتماع در کشورشان زندگی بکنند؟!

به خامنه ای چه ارتباطی دارد؛ اگر طبق آمار رسمی کشور زیر سلطه اش، بیش از ۴۹ هزار تن از کودکان ایرانی، به خاطر نداشتن شناسنامه نمی توانند از امکانات کامل شهروندی در کشورشان بهره مند گردند؟!

به ریاست قوه مجریه این جمهوری نا کارآمد چه مربوط است؛ اگر طبق آمار غیر رسمی، بیش از پنجاه هزار تن از کودکان و نوجوانان ایرانی، دارای هیچگونه برگه ی شناسائی معتبری، در باره مشخصات خودشان از جمله: نام – نام خانوادگی – نام پدر و مادر – جنسیت – روز و تاریخ تولد – محل تولد اعم از روستا و شهر و کشور – نام همسر و تاریخ ازدواج – نام های فرزندان دارای آن مدرک بسیار معتبر و رسمی ، در صفحات آن وجود نداشته باشد؟!

معاون وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی دولت بری از مسؤلیت جمهوری ننگین اسلامی، با بیان این که بیش از ۴۹ هزار کودک بدون شناسنامه در ایران وجود دارند گفته است: « برخی آمار غیر رسمی این رقم را، بیش از پنجاه هزار نیز اعلام کرده اند. » !

به گزارش خبرگزاری ایسنا، احمد میدری معاون وزیر کار رژیم آخوندی در ایران، امروز ۲۵ دیماه ۱۳۹۷ خورشیدی، در یک سمینار رسمی گفته است: « کودکان بدون شناسنامه، از فقر حقوقی و هویتی رنج می برند؛ و قانون آنها را به رسمیت نمی شناسد. کودکان بدون شناسنامه، از حقوق اولیه یک کودک در ایران از جمله حق تحصیل و درمان بی بهره می مانند. » !

تاکید این مقام جمهوری اسلامی از اشاره به این موضوع شرم آور برای حکومت شان، در باره ازدواج کردن زنان ایرانی با مردانی غیر ایرانی است؛ که به نظر ایشان و سایر مسؤلان چنین حاکمیت آزار دهنده و ناتوان، فرزندانی که حاصل ازدواج با مردان غیر ایرانی هستند( البته منظور اصلی شان مردان غیر مسلمان است. ) ؛ نباید از شهروندان ایرانی محسوب بشوند. اما آیا هزاران کودک بدون شناسنامه و بدون هویت ایرانی، که در مناطق محروم کشور زندگی می کنند. پدر یا مادرشان بیگانه هستند؟ که از طریق حاکمیت اشغالگر و دولت تحمیلی کنونی در میهن شان، از هیچیک از مواهب سرزمین بزرگ و باستانی و دارای همه گونه نعمت های فراوان شان برخوردار نمی شوند؟ یا این که گرفتاری های بیش از اندازه حضرات حکومتی و دولتی، که همه تلاش خویش را، بر روی حفظ حاکمیت منفور اسلامی شان متمرکز کرده اند. فرصت چندانی جهت رسیدگی به این امر بسیار مهم را ندارند؟!

البته جای تعجب هم نیست؛ اگر سردمداران رژیم آخوندی در ایران، به جای رسیدگی به اوضاع پریشان زندگانی بری از هویت فرزندان ایرانزمین، بیشترین سرمایه های ملی همین محرومان ایرانی را، برای کودکان لبنانی و فلسطینی و عراقی و سوریه ای و حوثی های یمنی هزینه می کنند. آنچه برای این نامردمان دینزده و قدرت پرست و جاه طلب، در درجه نخست اهمیت قرار دارد. زیادتر شدن « تخم لااله الاالله » در ایران و سایر ممالک اسلامی در جهان است. تا با این روش بتوانند؛ آقا!!!! امام زمان شان را، از خویش راضی نمایند؛ و برای آفرینش حکومت الهی و زایل نشدنی مهدی موعود!!! در کل دنیا، مردم ستمدیده ایران و فرزندان رنجدیده و ستم کشیده ایشان، از هیچ حقوق شهروندی خویش در میهن شان برخوردار نباشند. اما در عوض، دل امام زمان شان از آنها راضی و خشنود گردد!

« آن که در خردی اش (خوردی اش) ادب نکند *** در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را هر آنچه خواهی پیچ *** نشود خشک، جز به آتش راست»!!

محترم مومنی

مقاله قبلیمن و امام موسی صدر، بخش نخست؛ بقلم کدبان هوشنگ معین زاده
مقاله بعدینقش « دژ ترامپ » در تعیین قدرتمداری آمریکا در جهان! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.